eitaa logo
نونِ نوشتن📜🖋
164 دنبال‌کننده
240 عکس
28 ویدیو
2 فایل
ما در این دشت به امید تو انگور شدیم ساقیا دست نگهدار و بمان تا برسیم...
مشاهده در ایتا
دانلود
شب جمعه شب زیارتی ارباب بی کفن در بین الحرمین به یاد شما عزیزان و دعاگویتان بودم.
دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرببلا محتاجم
امروز به قولی روز تولد حضرت رقیه بود. روز تولد بابایی‌ترین دختر دنیا. تولد دختری که در سه سالگی کاری کرد کارستان. دختری که با گفتن بابا بابا دارالحکومۀ یزید را لرزاند. دختر نازدانه‌ای که پاهای کوچکش میزبان خارو خاشاک بی‌رحم بیابان کربلا شد. تلاقی تولد رقیه خاتون با تولد دوسالگی دخترم زینب برای من عجیب و تکان‌دهنده بود. دو هفته پیش دست زینب از بخاری سوخت و چه بر من و مادرش گذشت این دو هفته خدا می‌داند. وقتی دستش سوخت دست و پایم را گم کردم. نمی دانستم باید چه کار کنم. سرگردان شده بودم و ضربان قلبم تندتر شده بود. در همین روزهایی که داشتیم روند درمان دستش را دنبال می‌کردیم، به یک باره به یاد سوختگی های دخترهای اباعبدالله افتادم. هربار که سوختگی دستش را می‌دید می‌ترسید و گریه‌اش می‌گرفت. هر کس را می‌دید داستان سوختن دستش را برایش تعریف میکرد... به ذهنم رسید شاید رقیه هم برای زن ها و عمه ها داستان سوختن دست و پا و زخم های پاهایش را تعریف می‌کرده و دلش می خواسته بغلش کنند و موهای سوخته‌اش را نوازش کنند... حتی الان هم نمی‌توانم چیزی بگویم و بنویسم... لایوم کیومک یا اباعبدالله... ابوزینب ۲۹بهمن۱۴۰۳ شام میلاد رقیه بنت الحسین پ.ن: عکس تزیینی است...
افطارها به کام دلم زهر می‌شود ارباب ما گرسنه و تشنه شهید شد... نونِ نوشتن https://eitaa.com/nooneneveshtan