﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
♦️بسم الله الرحمن الرحیم ۳۴ مسابقه ی قرآنی شماره ۳۴ از جزء ۲۱ 🌲سوال اول: خداوند در سوره ی روم بیشتر
سلام علیکم
باتشکر از همه ی شرکت کنندگان گرامی برندگان مسابقه قرآنی ۳۴
♦️اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء
♦️محمد رضا زارع
هدایایی اهدا می گردد
4_6005916352139756832.mp3
13.58M
#حاج_حسین_سیب_سرخی
ای دل اگر عاشقی
عشق خدا حیدر است (واحد)
دلبر تو هرکه هست
دلبر ما حیدر است ۰۰۰۰۰
شب 19 رمضان 98
هیئت روضه العباس (ع)
♦️حتما حتما ۰۰۰۰
حتما گوش کنید ♦️
روح از سرتون میبره ۰۰۰۰۰۰
رهبر ومولا ۰۰۰۰۰۰۰۰
حیدر است ۰۰۰۰۰
ازنفس پاک او
کوری دشمن عدو
رهبر ما حیدر است ۰۰۰۰۰۰.
4_5805147246894777325.mp3
5.77M
🏴جانم شده بر لب
بیا ای دخترم زینب
در برابرم
#حاج_حسین_سیب_سرخی
خیلی قشنگه
گوش کنید ونشر دهید ۰۰۰۰۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینیم | 🔥 چه ویژگی در مردم زمان امیرالمومنین بود که ایشان را خانه نشین کرد؟
🕸 با شایعه ها چه باید بکنیم؟
دقت کنید : امتحان در زمان فتنه ها سخت است
YEKNET.IR - vahed 2 - shabe 20 ramezan 98 - javad moghaddam.mp3
6.99M
🌺 نوحه جدید واحد 1398
🌺 #امام_زمان(عج) #شب_قدر #صلوات
🌺 نجوای رو لبم تویی مقصد و مطلبم تویی
🎤🎤 کربلایی جواد مقدم
🍃🌹
🌹قرآن به سر بگیر تا که حس کنی
🌹نیزه چقدر گریه برای حسین کرد...
🔻قرآن و تقدیر بشر🔻
✅️ یک نکته جالب درباره #شبقدر
در #شبقدر هم #قرآن نازل شده است:👇
📖 إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (قدر/۱)
👈 ما قرآن را در #شبقدر نازل کردیم!
و هم مقدّرات یکسال بشر رقم میخورد:👇
📖 تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ (قدر/۴)
👈 فرشتگان و «روح» در #شبقدر، به اذن پروردگارشان برای #تقدیر هر کاری نازل میشوند.
✔ پس #شبقدر، هم شبِ نزولِ #قرآن است، و هم شبِ تقدیرِ امور. یعنی مقدّرات یکسال رقم میخورد.
اینکه تا #شبقدر سال آینده، چه اتّفاقاتی قرار است صورت بگیرد:
چه کسانی میمیرند..
چه کسانی متولّد میشوند..
چه کسانی حجّ مشرّف میشوند..
و...
⁉️ امّا، رمز این تقارن و همزمانی چیست؟
تقارنِ شبِ تقدیرِ بشر، با شب نزولِ #قرآن، رمز آن است که:
👈 #سرنوشتبشر، وابسته به #قرآن است.
اگر کسی پیرو #قرآن باشد، 👈 #سعادت و رستگاری برای او رقم میخورد..
و اگر کسی دور از #قرآن باشد، 👈 #شقاوت و بدبختی برای او رقم میخورد.
✔ #شبقدر، شب رفاقت با #قرآن است.
رفاقتی همیشگی....
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🔴تشرف جوان کارگر بنا خدمت امام زمان❗️
🌷آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا:
🍃در تبريز مجتهد جليل القدري بود به نام آيت الله آقا ميرزا رضي تبريزي (رضوان الله عليه) كه در زمان ابتداء طلبگي بنده، ايشان مرحوم شدند.
كتابي است به نام «مطارح الانظار في طبقات اطباء الاعصار» تاليف ميرزا عبدالحسين خان فيلسوف الدوله، كتاب كميابي است. مؤلف كتاب، برادر آقا ميرزا رضي ميباشد.
از ثقات شنيدم كه وقتي ايشان به قم آمده بودند و مهمان امام خميني شده بودند، ايشان به خانواده شان فرموده بودند: اين مهمان ما كسي است كه با دلگرمي ميشود از او تقليد كرد! و اين كلام ايشان به خوبي دلالت بر عظمت علمي و عملي آقاميرزا رضي دارد.
مرحوم آقا ميرزا رضي گفته بود:
ما در منزلمان كار بنايي داشتيم؛ عده اي كار ميكردند. در ميان كارگرها يك نفر بود كه معلوم بود با ديگران فرق دارد. دنبال بهانه اي ميگشتم كه با او سر صحبت را باز كنم. براي كار، نياز به نردبان بلندي داشتيم كه آن را كرايه نموديم و پس از اتمام كار بنا شد آن كارگر، نردبان را ببرد و تحويل دهد.
وقتي رفت و برگشت، مقداري بيش از معمول طول كشيد؛ چون حدود مسافت را ميدانستم. ديدم بهانه اي است براي صحبت كردن، به او گفتم: چه شد كه مقداري طول كشيد؟!
با يك متانتي جواب داد: چون نردبان بلند بود و ممكن بود كه به ديوار خانه هاي مردم اصابت كند و من مديون شوم، لذا با احتياط بيشتري حركت كردم؛ به همين جهت مقداري بيشتر طول كشيد.
فصل تابستان بود و آفتاب دير غروب ميكرد. هنگام ظهر كه كارگرها براي تهيه غذا و صرف نهار متفرق شدند، او اول وقت به سراغ نماز رفت و با حالت توجه خاصي نماز ميخواند.
وقتي تكبير ميگفت، من شديداً تحت تأثير قرار ميگرفتم، بدنم گويا به لرزه ميافتاد!
نماز كه تمام شد، رفتم به او گفتم: شما بعد از اتمام كار، باز هم وقت براي نماز خواندن داشتي، چرا درزمان كار من، نماز ميخواني؟
در جواب من فقط اين را خواند:
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا
«و مساجد مخصوص خداوند است پس نبايد با خدا احدي غير او را پرستش كنيد».
با اين جواب او، گويا پاهايم لرزيد و نتوانستم خود را كنترل كنم، همانجا نشستم و فهميدم شخص فوق العاده اي است.
از او عذرخواهي كردم و گفتم: غرضم از اين مطالب اين بود كه خواستم مقداري با تو صحبت كنم. حالا بگو امام زمان(عج) الان كجا هستند؟!
گفت: حضرت در تبريز تشريف داشتند؛ يك ساعت است كه اين شهر را ترك نموده اند.
گفتم: چكار كنم كه خدمتشان برسم، راهش چيست؟!
گفت: يك مقداري به خودت رسيدگي كن، مراقبه داشته باش؛ آقا خودشا تشريف مي آورند! پس از آن صحبت هم ديگر او را نديدم!