اِرحَم تُرحَم
رحم کنید تا خدا به شما رحم کند
عزیزانم سلام
برای تهیه لوازم التحریر خانواده های واقعا نیازمتد که( در بین آنها یتیم و مستاجر و پدر خانواده بیمار هستند ) کمک بفرمایید خدا خیرتون بده
به #نیت_امام_حسن_علیه_السلام
به نیت آقامون امام رضا علیه السلام
وبه نیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله والسلم
کمک ها را به شماره حساب زیر واریز کنید
6037697646935079
اقای مهدی سلطانی و فاطمه ۰۰۰۰
🌺👌منتظر عنایات شما هستیم
به لطف خدا ۰۰۰۰
کمک کنید دل گرفتاران را شاد کنید به خدا اگر دل نیازمندی شاد بشه رسول الله را شاد کردید وچی از این بهتر ؟؟؟
#ختم_۱۴۰۰۰۰صلوات
برای سه معصوم شهید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسن وامام رضا علیهم السلام
لطفا کمک فرمایید
هرکدام به اندازه خود وخانواده بردارید
صلوات کفاره ی گناهان است
و معصومین در حق شما دعا می کنند
در ختم صلوات شرکت بفرمایید
تا حالا ۹۲۰۰. هزار صلوات برداشته شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️😭به یاد خادمالرضا، شهید سلیمانی، همه باهم بخوانیم و اشک بریزیم...
ای صفای قلب زارم...
هرچه دارم از تو دارم...
🏴 صلیاللهعلیکیاابالحسن
#شهادت_امامرضا
🔴 امام رضا علیه السلام فرمودند :
🔵 خدایا در کار او (حضرت قائم علیه السلام) ما را به خستگی و تنبلی و سستی و ضعف مبتلا مفرما و ما را از کسانی قرار بده که به وسیله (یاری)او دینت را یاری می رسانی
⚫️ شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
➬@noor133Qoran
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴کلیپ تصویری: آمده ام عقده گشایی کنم یا رضا علیه السلام
◼️با نوای: جواد مقدم
•#لبیک_یا_خامنه_ای
➬@noor133Qoran
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 به وساطت امام رضا علیهالسلام
آیت الله جوادی آملی
#شهادت_امام_رضا علیهالسلام
#لبیک_یا_خامنه_ای
➬@noor133Qoran
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝یادم میاد بچه بودم ...
🎙نوحه قدیمی و دلنشین
حاج محمود_کریمی
بمناسبت شهادت امام رضا علیه السلام
▪️ #شهادت_امام_رضا
▪️ #امام_زمان
📲مرجع رسمی نغمه های ماندگار
🆔 @hamshahry 👈
چیزی که گاهی مورد غفلت و بیمهری قرار میگیرد، قرائتِ الفاظ شریف و نورانی #قرآن است! بیتوجّهی به قرائت قرآن، گاهی به بهانهی عدم آشنایی با زبانِعربی انجام میگیرد و گاهی به بهانهی توجّه به معانی و ترجمه و گاهی نیز مطالعهی تفسیر، جایگزین آن معرفی میشود.
با تمام اهمیّت آشنایی با ترجمه و نیز تفسیر قرآن، هیچ چیز نمیتواند جایگزین قرائت الفاظِ نورانی #قرآن شود که کلامِ خداست. ارتباط با این کلام نورانی، حتّی در حدّ قرائتِ ظاهری، نوری به دل میتاباند و کمکم راهی برای نفوذِ معانی در دل باز میکند. قرائت قرآن کریم با دلی فارغ و خاطری آسوده به ویژه در دل شب، انسان را پاک و زلال میکند و از عالَم طبیعت جدا نموده و به مجرّدات نزدیک میکند.
حجّت الاسلام و المسلمین
#حاج_شیخ_جعفر_ناصری
#ختم_۱۴۰۰۰۰صلوات
برای سه معصوم شهید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسن وامام رضا علیهم السلام
لطفا کمک فرمایید
هرکدام به اندازه خود وخانواده بردارید
صلوات کفاره ی گناهان است
و معصومین در حق شما دعا می کنند
در ختم صلوات شرکت بفرمایید
تا حالا ۱۶ هزار صلوات برداشته شد
🔴 سالها بود که برای زیارت امام حسین (ع) برنامه ریزی کرده بود.
از همان وقتها که نرجس را باردار بود و به نیت ظهور امام مهدی (عج) و اراداتش به اهل بیت (ع) اسم دخترک را نرجس گذاشت. حتی با وجود داشتن یک بچه شیرخواره در بغل و یک جنین شش ماهه در شکم، باز هم کار میکرد. در باغ همسایهها سبزی میکاشت. تا بتواند خرج نذری که هنوز اجابت نشده را در بیاورد. اما او به اجابتش شک نداشت. مهلا را با چادری به پشتش میبست و یک زمین چند هزار متری را با دست وجین میکرد.
هرکس او را میدید، می گفت: دیوانه است! چرا یک جا بند نمیشود و مدام در تب و تاب است. یکی میگفت: این همه انرژی را از کجا میآورد؟ دیگری میگفت: به فکر خودش نیست، لااقل به فکر بچه داخل شکمش باشد! برخیها هم دلشان برایش میسوخت میخواستند مساعدتی کرده باشند، اما او کمک کسی را قبول نمیکرد. نذر کرده بود و باید برای رسیدن به خواستهاش خودش زحمت میکشید
😭شرطش حب الحسین بود
نرجس به دنیا آمد، همسرش که برای کار به ایران رفته بود، برگشت. اما تمام پس اندازها خرج بیمارستان و خورد و خوراک و پوشاک بچهها شد و پول زیادی نماند. اما حبیبه به همسرش امید میداد. لبخندی بر گوشه لبش نشانده بود تا دلِ همسر را قرص کند. با نگاهش به او انگیزه میداد تا بتواند در کشور غریب تنهایی سر کند. اما دلش برایش خون بود. نگاهی به معصومیت چهره مرد و دستان پینه بستهاش کرد به یاد روز خواستگاری افتاد. از همان اول که به خواستگاریاش آمده بود علی رغم مخالفت پدر و مادرش به مرد جواب مثبت داده بود. حسین مادرزادی ناشنوا بود و قدرت تکلم نداشت. اما وقتی حبیبه چشمش به چشم او افتاد، دیگر تردیدی در ازدواجش نداشت. خودش هم نمیدانست چطور شد که به مادرش گفت: «من به او ایمان دارم. میتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد.» از عشق مرد به اهل بیت شنیده بود و دلش قرص همین عشق بود. حالا هم در شهر غریب او را به صاحب اسمش، «حسین» سپرده بود.
🌕 سه سال انتظار برای شنیدن یک کلمه
حالا دو فرزند داشت. خوشحال بود، اما فکر و خیال رهایش نمیکرد. روز و شب منتظر یک کلمه از زبان نرجس بود. همان انتظار را برای مهلا هم کشیده بود. وقتی اولین آوا و اصوات را از حنجره مبارکش شنید سر به سجده گذاشت و امام حسین (ع) را به حنجره تیر خورده طفل شش ماهش قسم داد که نرجسش هم سالم باشد. دکترها گفته بودند، امکان دارد فرزندشان مانند پدرشان زنتیکی کر و لال شوند. این را از همان روز خواستگاری میدانست، اما... نذر کرده بود به شکرانه سلامت بچهها پیاده به کربلا برود. حالا نرجس سهساله شده بود و دریغ از یک صوت. وقتی صدایش میکرد، متوجه میشد و شنواییاش مشکلی نداشت. ولی نمیتوانست حرف بزند. دکترها دلیلش را تشخیص نمیدانند و میگفتند: کم شنواست، شاید هم کم توان ذهنی. باید او را به فلان دکتر نشان دهید اما او ناامید نشده بود. تصمیم گرفت برای شفای دخترک نزد ارباب برود و همانجا از او سلامت نرجس را طلب کند.
بار سفر بست و برای حسین پیغام و پسغام فرستاد تا به آنها در عراق ملحق شود. پول کافی نداشت. بچهها کفش مناسب نداشتند.کالسکه برای سه سالهاش فراهم نبود. خودش هم... اما باید میرفت.
وقتی با نگاه حرف میزدند
جواز عبور از مرز نداشتند، اما به هر سختی که بود از مرز عبور کردند و پا در مسیر عشق گذاشتند. قرارشان مسجد سهله بود. زن با دو طفل مهلای چهارساله و نرجس سهساله منتظر بود. از دور حسین را دیدند. اشک بود که از چشمانشان جاری میشد. زن و مرد به یکدیگر خیره شده بودند. با نگاه حرف میزدند. نه دوری، نه سختی و نه کم و کسریها باعث نشد که فارغ شوند، حالا عاشقتر هم شده بودند. اما نگاه جفتشان روی نرجس بود. نرجسی که بعد از سه سال یک کلمه هم نگفته بود.
سهسالهای که تمام مسیر را برای شفا پیاده آمد
از مسیر طریق العلما راهی کربلا شده بودند. سه روز پیاده روی کرده بودند. بچهها نای حرکت نداشتند. مهلا گهگاهی در بغل پدر و مادر میرفت و خستگی راه را از تن به در میکرد، اما نرجس.. گویی بچه هم متوجه قصد سفر شده بود. آمده بود در اجابت نذر مادر، خودش هم دستی داشته باشد. دخترک با اینکه نای حرکت نداشت حاضر نمیشد در بغل مادر برود. به خاطر نرجس هم که شده بود هر موکبی که میدیدند استراحت مختصری میکردند. موکبی را از دور دیدند. پایشان به داخل موکب رسیده، نرسیده نرجس خودش را روی موکت رها کرد، کفشهایش را از پا کند و روی زمین سفت دراز کشید. مادر نگاهی به تاولها و زخمهای نرجس انداخت و دلش آشوب شد.صدای نوحه آمد:
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون و شیدای حسین است
بُوَد پروندهام چون برگ گل، پاک
در این پرونده امضای حسین است
غرق افکارش شد. در آن میان صدایی ناآشنا صدا کرد: «مام ان». مهلا را نگاه کرد. سرگرم بازی بود. دوباره صدا آمد: «مام ان». به سمت نرجس برگشت. صدا از نرجس بود...
آیت الله جوادی آملی .mp3
1.26M
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
«شرح حدیثی از امام رضا سلام الله علیه»