#شهیدان_امام_زمانی 1
امیر امیرگان و عنایت امام زمان(عج)
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
❌کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال،
❌ لینک شروع شهیدان امام زمانی 👇
https://eitaa.com/noor133Qoran/42421
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی 2
شیرعلی زمین کشاورزی داشت. ذاکر اهل بیت (ع) بود. شاعر بود و در وصف اهل بیت (ع) شعر میسرود. زندگی او ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او از کسانی بود که عشق به مولایش #امام_زمان (عج) در جانش ریشه دوانده بود. برای همین قسمتی از زمینهایش را به ساخت مسجدالمهدی (عج) اختصاص داد.
دربارهی او ماجراهای زیادی نقل میکنند. او از کسانی است که ارتباط عجیبی با مولایش داشت. از اتفاقاتی صحبت میکرد که کمتر از دیگران شنیده میشد!
با شروع جنگ زندگی را رها کرد و راهی جبههها شد. آخرین باری که برگشت در کنار کتابخانهی مسجد برای خود قبری کند!
گفت:«من را اینجا دفن کنید!» برخی به او اعتراض کردند که این چه کاری است که انجام میدهی؟ اما او با جدیت میگفت از این عملیات برنمیگردم!
دیگری گفت: «این قبر که برای قامت رعنای شما کوچک است!»
شیرعلی هم جواب داد: «نه، اندازه است.» عجیب بود که وقتی پیکر پاک او را آوردند سر در بدن نداشت! برای همین دقیقاً به اندازهی قبرش بود!
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی 3
#جلال از شاگردان خاص آیت الله بهاء الدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند : "بین شما یکی از #سربازان_امام_زمان (عج) هست و به زودی از میان شما میرود."
بعدها که #جلال_افشار_شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاء الدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشکهایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال می افتاد .
فرمودند: #امام_زمان (عج) از من یک سرباز میخواستند. من هم آقای #افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است...
از #مزار_جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است.
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی 5
شهید جعفراحمدی میانجی
جعفر #اُنسی ویژه با #امام_زمان داشت. مواقعی هم که با همدیگر می رفتیم جمکران، سرش را روی شیشه اتوبوس می گذاشت و در خودش بود.
❌✨شبی در حسینیه مراغه بودیم. بودیم حال جعفر #منقلب بود. بعدها برایم گفت که در میان خواب و بیداری #امام_زمان (عج) را دیده که داخل حسینیه آمده است:
«از #نور و #شکوهشان #توان بلند شدن نداشتم. حضرت در میان#رزمنده_ها_راه می رفت و روی آن هایی که از سرما کز کرده بودند پتو می کشید. عطری آسمانی در #فضای_حسینیه به مشامم می خورد که نظیر آن را در جایی احساس نکرده بودم».
🌹🍃وقتی سر به #سجده می گذاشت، صدای سین های ذکرش در گوشم چرخ می خورد. ذکر مدامش: “یا مولای! یا صاحب الزمان ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان اغثنی” بود.
آن قدر گفت و چشید که خداوند در روز نیمه شعبان خریدارش شد.
🥀🕊 شاید تقدیر این بود که وقتی جعفر در سنگر کمین بود، سنگر لو برود .
آری! خدا #شهادت را خصوصی و تنها تعارفش کرد.
📚کتاب مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان،
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی 6
#شهیداندرزگو و #امداد_امام زمان علیهالسلام
💢این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کردهاند:
❌✨یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه ی وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج میزد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمیتوانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا #امام_زمان^عجل الله فرجه- شدیم. نمیدانم چه طور #توسل پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان #غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند.».
💢در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه میکنید؟ گفتم میخواهیم از آب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در #سینهی خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا میکرد راه نمیرفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند.
💢من #سجدهی_شکری به جا آوردم و درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم لباسهایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباسهایمان یک #قطره آب هم نپاشیده [است]! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجدهی شکر افتادم و #حالت_خاصی به من دست داد.
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی
توسل به امام زمان در سیره شهید#محمدرضا_تورجی_زاده
در عملیات والفجر دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه #اسباب_ظاهری قطع بود.
🔺✨رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک #امام_غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا #صاحب_الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید».
🔺همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و #صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا #زهرا (س) بودند.
🔺خطاب به بچه ها گفتم: دیدید #امام_زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.
🆔✨@noor133Qoran
#شهیدان_امام_زمانی
شهیدمصطفی ابراهیمی مجد در #وصیتنامه خود اعلام کرد که به دیدار #امام_زمان(عج) نائل شده است و این مطلب را چنین بازگو میکند:
❌✨"بگذاريد بعد از مرگم بدانند كه همانطور كه اساتيد بزرگمان مي گفتند نوكر محال است صاحبش را نبيند من نيز صاحبم را ، محبوبم را ديدار كردم اما افسوس كه تا اين لحظه كه اين وصيت را مي نويسم ، #ديدار_مجدد او نصيبم نگشت. بدانيد كه امام زمانمان حي و حاضر است و او #پشتيبان همه #شيعيان مي باشد. از #ياد_او_غافل نگرديد. ديگر در اين مورد گريه مجالم نمي دهد بيشتر بنويسم و تا اين زمان ديدار او را براي هيچكس نگفتم مبادا كه ريا شود و فقط كه ديگر مي گويم كه از آن #ديدار به بعد چون ديگر تا اين لحظه او را نديده ام تمام جگرم سوخته است . و اكنون به #جبهه مي روم تا #پيروزي_اسلام را نزديك سازم و راه را جهت #ظهور آن #حضرتش بازسازم....."
#شهیدمهندس_ابراهیمی_مجد👇👇👇👇
#شهیدان_امام_زمانی
شهید#محسن_حججی
👇وصیت نامه به پسرش
علی جان من خیلی دلم میخواهد در این راه روسفید و شهید شوم. خیلی دلم میخواهد که یک بار قبل از #ظهور_امام_زمان(عج) و یک بار بعد از ظهور ایشان #شهید شوم. پیش خودم میگویم این زرنگی است. دو بار برای اسلام شهید شدی. انشاالله که بتوانم به این آرزو برسم، اما باز هم راضی هستم به #رضای_خدا. اگر به آرزویم رسیدم و #شهید شدم که شکر خدا. اگر هم به #آرزویم نرسیدم و لایق نبودم، حتماً #صلاح خدا چیز دیگری است.
علی جان جامعه هر روز #سختتر میشود. گناه هر روز پیشرفت میکند. پاک بودن در این جامعه خیلی #سختتر از زمان قبل است. هر چه به #ظهور_امام_زمان(عج) نزدیک میشویم، گناه و خطا بیشتر و #شیطان قویتر میشود. تو باید خیلی مراقب خودت باشی. نه تنها مراقب خودت که #مراقب مادرت و اطرافیانت هم باشی👇👇👇