eitaa logo
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
12.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
587 فایل
تقدیم به امام زمان علیه السلام [ کپی حلال ] دعامون کنید باعمل کردن به قرآن نورانی شویم اسرائیل رفتنی است فلسطین کلیدرمزآلودظهور است امام خامنه ای 👇 تبلیغات کانال نورالقران @Noorghran 👇ادمین رزرو تبلیغات مدیر @Eerfan313
مشاهده در ایتا
دانلود
1 امیر امیرگان و عنایت امام زمان(عج) از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است. ❌کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، ❌ لینک شروع شهیدان امام زمانی 👇 https://eitaa.com/noor133Qoran/42421 🆔✨@noor133Qoran
2 شیرعلی زمین کشاورزی داشت. ذاکر اهل بیت (ع) بود. شاعر بود و در وصف اهل بیت (ع) شعر می‌سرود. زندگی او ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او از کسانی بود که عشق به مولایش (عج) در جانش ریشه دوانده بود. برای همین قسمتی از زمین‌هایش را به ساخت مسجدالمهدی (عج) اختصاص داد. درباره‌ی او ماجراهای زیادی نقل می‌کنند. او از کسانی است که ارتباط عجیبی با مولایش داشت. از اتفاقاتی صحبت می‌کرد که کمتر از دیگران شنیده می‌شد! با شروع جنگ زندگی را رها کرد و راهی جبهه‌ها شد. آخرین باری که برگشت در کنار کتابخانه‌ی مسجد برای خود قبری کند! گفت:«من را اینجا دفن کنید!» برخی به او اعتراض کردند که این چه کاری است که انجام می‌دهی؟ اما او با جدیت می‌گفت از این عملیات برنمی‌گردم! دیگری گفت: «این قبر که برای قامت رعنای شما کوچک است!» شیرعلی هم جواب داد:‌ «نه، اندازه است.» عجیب بود که وقتی پیکر پاک او را آوردند سر در بدن نداشت! برای همین دقیقاً به اندازه‌ی قبرش بود! 🆔✨@noor133Qoran
3 از شاگردان خاص آیت الله بهاء الدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند : "بین شما یکی از (عج) هست و به زودی از میان شما می‌رود." بعدها که شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاء الدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک‌هایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می افتاد . فرمودند: (عج) از من یک سرباز می‌خواستند. من هم آقای را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است... از نور خاصی به سوی آسمان ساعد است. 🆔✨@noor133Qoran
5 شهید جعفراحمدی میانجی جعفر ویژه با داشت. مواقعی هم که با همدیگر می رفتیم جمکران، سرش را روی شیشه اتوبوس می گذاشت و در خودش بود. ❌✨شبی در حسینیه مراغه بودیم. بودیم حال جعفر بود. بعدها برایم گفت که در میان خواب و بیداری (عج) را دیده که داخل حسینیه آمده است: «از و بلند شدن نداشتم. حضرت در میان می رفت و روی آن هایی که از سرما کز کرده بودند پتو می کشید. عطری آسمانی در به مشامم می خورد که نظیر آن را در جایی احساس نکرده بودم». 🌹🍃وقتی سر به می گذاشت، صدای سین های ذکرش در گوشم چرخ می خورد. ذکر مدامش: “یا مولای! یا صاحب الزمان ادرکنی یا مولای یا صاحب الزمان اغثنی” بود. آن قدر گفت و چشید که خداوند در روز نیمه شعبان خریدارش شد. 🥀🕊 شاید تقدیر این بود که وقتی جعفر در سنگر کمین بود، سنگر لو برود . آری! خدا را خصوصی و تنها تعارفش کرد. 📚کتاب مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، 🆔✨@noor133Qoran
6 و زمان علیه‌السلام 💢این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده‌اند: ❌✨یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه ی وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می‌زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی‌توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا ^عجل الله فرجه- شدیم. نمی‌دانم چه طور پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم این‌ها تقصیری ندارند.». 💢در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می‌کنید؟ گفتم می‌خواهیم از آب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می‌کرد راه نمی‌رفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. 💢من به جا آوردم و درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم لباس‌هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس‌هایمان یک آب هم نپاشیده [است]! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجده‌ی شکر افتادم و به من دست داد. 🆔✨@noor133Qoran
توسل به امام زمان در سیره شهید در عملیات والفجر دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه قطع بود. 🔺✨رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا » سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید». 🔺همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا (س) بودند. 🔺خطاب به بچه  ها گفتم: دیدید (عج) ما را تنها نگذاشت. 🆔✨@noor133Qoran
شهیدمصطفی ابراهیمی مجد در خود اعلام کرد که به دیدار (عج) نائل شده است و این مطلب را چنین بازگو می‌کند: ❌✨"بگذاريد بعد از مرگم بدانند كه همانطور كه اساتيد بزرگمان مي گفتند نوكر محال است صاحبش را نبيند من نيز صاحبم را ، محبوبم را ديدار كردم اما افسوس كه تا اين لحظه كه اين وصيت را مي نويسم ، او نصيبم نگشت. بدانيد كه امام زمانمان حي و حاضر است و او همه مي باشد. از نگرديد. ديگر در اين مورد گريه مجالم نمي دهد بيشتر بنويسم و تا اين زمان ديدار او را براي هيچكس نگفتم مبادا كه ريا شود و فقط كه ديگر مي گويم كه از آن به بعد چون ديگر تا اين لحظه او را نديده ام تمام جگرم سوخته است . و اكنون به مي روم تا را نزديك سازم و راه را جهت آن بازسازم....." 👇👇👇👇
شهید 👇وصیت نامه به پسرش علی جان من خیلی دلم می‌خواهد در این راه روسفید و شهید شوم. خیلی دلم می‌خواهد که یک بار قبل از (عج) و یک بار بعد از ظهور ایشان شوم. پیش خودم می‌گویم این زرنگی است. دو بار برای اسلام شهید شدی. ان‌شاالله که بتوانم به این آرزو برسم، اما باز هم راضی هستم به . اگر به آرزویم رسیدم و شدم که شکر خدا. اگر هم به نرسیدم و لایق نبودم، حتماً خدا چیز دیگری است. علی جان جامعه هر روز می‌شود. گناه هر روز پیشرفت می‌کند. پاک بودن در این جامعه خیلی از زمان قبل است. هر چه به (عج) نزدیک می‌شویم، گناه و خطا بیشتر و قوی‌تر می‌شود. تو باید خیلی مراقب خودت باشی. نه تنها مراقب خودت که مادرت و اطرافیانت هم باشی👇👇👇