﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #داستانِ_واقعی #قسمت_اول #سه_دقیقه_درقیامت ⭕️اَیَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَنْ یُت
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#داستانِ_واقعی
#قسمت_دوم
#سه_دقیقه_تاقیامت
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ
(ياد كن) روزى كه خداوند شما را براى (حضور در) روز اجتماع گرد مىآورد آن، روزِ حسرت و پشيمانى است۰(تغابن /9)
🌕 دنباله ی داستان 🌕
✍چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم .با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ، قبل از ظهر پنجشنبه ، کاروان ما حرکت کند۰
🔹 روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم ۰قبل از خواب ، دوباره به یاد حضرت #عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای #نزدیکی_مرگ کردم ۰
🔹البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم ۰نمی دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکردهاند۰ آنها دنیا را #پلی برای رسیدن به #مقامات_عالیه در #آخرت می دانستند۰
🔹خسته بودم و سریع خوابم برد۰ نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم ۰
بلافاصله دیدم #جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده ۰از #هیبت و #زیبایی او از جا بلند شدم۰ با ادب سلام کردم۰
🔹ایشان فرمود : با من چه کار داری؟ چرا اینقدر #طلب_مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده ۰
فهمیدم ایشان حضرت #عزرائیل است۰
ترسیده بودم. اما با خودم گفتم :اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می ترسند؟!
🔹 می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند۰ #التماسهای من بی فایده بود۰ با اشاره به حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم !
🔹در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم۰ راس ساعت ۱۲ ظهر بود ۰هوا هم روشن بود۰ موقع زمین خوردن، نیمه چپ من به شدت درد گرفت ۰در همان لحظات از خواب پریدم۰ #نیمه شب بود۰ می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً در می کرد !!
🔹خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود ؟!واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم!؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟
📚ادامه دارد۰۰۰۰۰
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #داستانِ_واقعی #قسمت_دوم #سه_دقیقه_تاقیامت يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذل
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#داستانِ_واقعی
#قسمت_سوم
#سه_دقیقه_تاقیامت
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سُوء
روزى كه هر كس، هر كار #نيكى انجام داده #حاضر بيابد و هرچه #بدی کرده
🌕 سه دقیقه تا قیامت 🌕
✍روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم ۰همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند۰
☘سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم ۰در مسیر برگشت ،سر یک چهارراه، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد ۰
☘آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم ۰
☘نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد۰ راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید، فکر کرد من حتماً مردهام۰
☘ یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب #عزرائیل به سراغ ما هم آمد ۰آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود ، به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ،
ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود، نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
☘ یکباره یاد خواب دیشب افتادم ، با خودم گفتم: این تعبیر خواب دیشب من است ، من #سالم میمانم ۰
☘حضرت عزرائیل گفت :که وقت رفتنم نرسیده ، #زائران امام رضا منتظرند، باید سریع بروم ۰ از جا بلند شدم ، راننده پیکان گفت :شما #سالمی !!
گفتم :بله موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم ۰با اینکه خیلی درد داشتم ، به سمت مسجد حرکت کردم۰
☘ راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟!
بعد با ماشین دنبال من آمد ، او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم ۰کاروان #زائران مشهد حرکت کردند ، درد تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت ۰
☘بعد از آن فهمیدم که تا در #دنیا_فرصت_هست باید #برای_رضای_خداکار_انجام دهم و دیگر #حرفی از #مرگ نزنم ۰
❌ #هرزمان_صلاح_باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه #دعا می کردم که #مرگ_ماباشهادت باشد۰
✍ادامه دارد۰۰۰۰
https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d
﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
✨#قصص_قرآنی ✨#حضرت_ادریس_عليه_السلام ✨#قسمت_چهارم 👈مبارزه ادريس با طاغوت عصرش 🌴#ادريس عليه السلا
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_ادریس_عليه_السلام
✨#قسمت_پنجم
👈قبض روح ادريس عليه السلام بين آسمان چهارم و پنجم
🌴امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از فرشتگان، #مشمول_غضب_خداوند شد.
خداوند #بال_و_پرش را شكست و او را در جزيره اى انداخت. او سالها در آن جا در #عذاب به سر مى برد تا وقتى كه ادريس عليه السلام به پيامبرى رسيد. او خود را به ادريس عليه السلام رسانيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! دعا كن خداوند از من #خشنود شود، و بال و پرم را #سالم كند.
🌴#ادريس براى او #دعا كرد، او خوب شد و #تصميم گرفت به طرف آسمانها #صعود نمايد، اما قبل از رفتن، نزد ادريس آمد و #تشكر كرد و گفت: آيا حاجتى دارى كه مى خواهم احسان تو را جبران كنم.
🌴ادريس گفت: آرى، دوست دارم مرا به آسمان ببرى، تا با #عزرائيل_ملاقات كنم و به او #اُنس بگيرم، زيرا #ياد_او_زندگى_مرا_تلخ كرده است.
🌴آن #فرشته، ادريس عليه السلام را بر روى #بال خود گرفت و به سوى #آسمانها برد تا به #آسمان_چهارم رسيد، در آن جا #عزرائيل را ديد كه از روى #تعجب سرش را #تكان مى دهد.
🌴ادريس به #عزرائيل سلام كرد، و گفت: چرا سرت را حركت مى دهى؟
🌴عزرائيل گفت: #خداوند_متعال، به من فرمان داده كه #روح تو را بين آسمان چهارم و پنجم #قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنين چيزى ممكن است با اين كه بين آسمان چهارم و سوم، #پانصد سال راه فاصله است، و بين آسمان سوم و دوم نيز همين مقدار فاصله.
(و من اكنون در سايه #عرش هستم و تا #زمين_فاصله_فراوانى_دارم و ادريس در زمين است،
❌چگونه اين #راه_طولانى_را_می پيمايد و تا #بالاى_آسمان_چهارم مى آيد!!
آن گاه عزرائيل همانجا روح ادريس عليه السلام را #قبض كرد.
اين است سخن خداوند (در آيه 57 سوره مريم) كه مى فرمايد:
🍃وَ رَفعناهُ مَكاناً عَليّاً🍃
✨و ما ادريس را به مقام بالايى ارتقاء داديم.✨
(تفسير نور الثقلين، ج 3،ص 350)
🌴پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
در #شب_معراج، مردى را در #آسمان_چهارم_ديدم، از #جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟
جبرئيل گفت: اين #ادريس است كه خداوند او را به #مقام_ارجمندى_بالا آورده است.
به ادريس_سلام كرد و براى او #طلب_آمرزش نمودم، او نيز بر من سلام كرد و برايم طلب آمرزش نمود.
📚(تفسير نور الثقلين، ج 3،ص349و350)
💥پايان داستان زندگى ادريس عليه السلام
https://eitaa.com/noor133Qoran/25825
لینک پایان داستان ادریس علیه السلام