🌹🍃الگوهای جوان در قرآن
🔻◾️#اسماعیل در قرآن،#سرمشق #تسلیم و #رضا در برابر خواست الهی و سرافرازی در #امتحان_الهی است.
خداوند در قرآن از زبان او می فرماید:
قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
«صافّات/102»
«ای پدر، هر آنچه را بدان مأموری انجام بده، به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت.»
◾️🔻قرآن #دختران_شعیب پیامبر را الگوی #شرم و #حیا در جامعه بشری می داند که پیام پدر را با #نهایت_وقار و گام برداشتن از روی #عفت و شرم به حضرت موسی ابلاغ می کنند و الگوی #رفتار و #معاشرت_اجتماعی را نشان می دهند.(قصص/ 25)
◾️🔻قرآن الگوی مبارزه با #خواهشهای_نفسانی را #یوسف_صدیق ـ علیه السلام ـ می داند که در دوره #جوانی در خانه عزیز مصر بود و در خانه زنی به نام زلیخا زندگی می کرد، با اینکه یوسف ـ علیه السلام ـ در اوج #جوانی و فوران شهوت و زلیخا زنی زیباروی بود امّا با تکیه و پناه بر خدای خود، از #دام_شهوت_رها شد و #آزادمرد_تاریخ گشت.
◾️🔻 قرآن برای زنان، #مریم را الگوی #طهارت و #پاک_دامنی قرار داده، او را ستایش می کند.(آل عمران/ 42)
◾️🔻قرآن برای #آموختن_دانش، سرمشق معرفی می کند: #دانشجو در #دانشگاه_قرآن، حضرت #موسی ـ علیه السلام ـ و استاد خضر پیامبر است؛ با اینکه #موسی دارای #مقام_والایی در پیشگاه خداست، از بنده ای از بندگان خدا درخواست #آموزش می کند:
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً « کهف/66
«موسی به او (خضر) گفت: آیا از تو پیروی کنم تا آنچه به تو آموخته شده و مایه #رشد و تعالی است، به من بیاموزی.»
و موسی با اعلام آمادگی و #شکیبایی ورزیدن در #کلاس_استاد_الهی راه پیدا کرد.
◾️🔻در حوزه #اخلاق_علمی و #عملی، قرآن سرمشق معرفی می کند. از جمله در مسئله از #خود گذشتگی، #علی ـ علیه السلام ـ را نمونه بارز آن معرفی می کند:
مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ (بقره/207)
«برخی از مردم ـ علی (علیه السلام) ـ کسانی اند که جان خود را برای #خشنودی_خدا می فروشند
◾️🔻قرآن در حوزه اندیشه و مبارزه، #باورهای_خرافی و #غیرواقعی عصر #ابراهیم ـ علیه السلام ـ را معرفی می نماید و اینکه او در سنین #جوانی به #مبارزه_با_بت_پرستی پرداخت. وی ابتدا با سرپرست خود آذر پیکرتراش گفت و گو کرد و از او و همفکرانش #بیزاری جست. خداوند در قرآن می فرماید:
وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ «51»إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ «52»
«ما وسیله #رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از #شایستگی او آگاه بودیم، آن هنگام که به پدرش و قوم او گفت: این مجسمه بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟»
#حضرت_ابراهیم ـ علیه السلام ـ بعد از #اعلام_بیزاری و #اظهار_دشمنی، #بتها را #شکست؛ ولی کسی نمی دانست که چه کسی این کار را کرده است. از این رو گزارش دادند که :
سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ «کهف/60»
«#جوانی را می شناسیم به نام ابراهیم که از بتها به بدی یاد کرده است.» و سپس تا پای جان از #باور_توحیدی_دفاع می کند.
◾️🔻نمونه دیگر، #اصحاب_کهف است. آنان #جوانانی_خداباور بودند، و حاضر نشدند دست از عقیده خود بردارند:
إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ (کهف/13 )
«اصحاب کهف جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند.»
و شعارشان این بود
رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً (كهف/14)
«پروردگار ما پرودگار آسمانها و زمین است و به جز او خدایی دیگر را نمی خوانیم.»
این گروه #خداباور در راه #عقیده خود استوار بودند و حاضر نشدند با #طاغوت زمان خود همنوا شوند. آنها دیار و خانه خود را رها کرده، به غاری پناه بردند:
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً(کهف /10)
«به یاد آور هنگامی که #جوانان به #غار پناه بردند و گفتند: خدایا از سوی خودت به ما #رحمت بده، و #زمینه_رشد ما را فراهم کن
🆔@noor133Qoran
برای تنظیم این پیام دقت و وقت بسیاری صرف شده،خدا قبول کند
❌با دقت و حوصله بخوانید❌
💥 حوادث زندگیِ فردی و اجتماعی ما اتفاقی و مبتنی بر تصادف نیست، بلکه مقدراتی است که با دست تقدیر الهی رقم خورده است.
💠 آیتالله میرباقری:
"قرار گرفتنِ مسئولیتِ «خدمتِ به آستان اهل بیت(ع) و سربازی امام زمان(عج)» بر دوش اشخاص، با دستِ تقدیرِ خداوند متعال رقم میخورد و ناشی از #تصادف نیست.
خداوند متعال در قرآن کریم وقتی ماجرای #یوسف_صدیق را بیان میکند میفرماید که برادران یوسف، او را در چاه انداختند و ماجراهایی پیش آمد تا آنجا که به خانۀ یکی از بزرگان مصر راه پیدا کرد. این بزرگ مصر، وقتی یوسف را از بازار خرید، عظمت و بزرگی را در چهره او دید و به همسرش که فرزندی نداشت گفت "[وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ] أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا"
گفت بردهوار با او برخورد نکن، او شخصیت بزرگی است و روزی به کارمان میآید. و اصولاً او را به عنوان فرزند خودش انتخاب کرد و از آن جا بود که حضرت یوسف به عنوانِ فرزندخواندۀ یکی از بزرگان مصر شد، در حالی که در چند روز قبل، او یک کودک افتاده در چاه، در یک بیابان بود.
اگر یک #قصهنویس بخواهد این داستان را روایت کند، همه ماجرا را بر اساس تصادفات تحلیل میکند:
تصادفاً برادرانِ یوسف، او را در چاه انداختند،
تصادفاً کاروان تشنهای که مسیرش هیچگاه از اینجا عبور میکرد، گذرش به این جا افتاد،
تصادفاً در اینجا تشنه شدند،
تصادفاً رفتند آب بیاورند و آب نبود و بهخاطر تشنگی، مجبور شدند که از آبِ تلخِ چاهی که حضرت یوسف در آن بود استفاده کنند،
تصادفاً از این چاه آب برداشتند و تصادفاً یوسف صدیق بالا آمد،
تصادفاً ماجرا چنین پیش رفت که او را ببرند و بفروشند،
تصادفاً در مصر فروختند،
تصادفاً یکی از بزرگان مصر، مشتریِ یوسف شد،
تصادفاً عظمت را از چهره او فهمید و دانست که آینده روشنی دارد،
تصادفاً خدا به آنها بچه نداده بود،
و تصادفاً حضرت یوسف را به عنوانِ فرزندخوانده انتخاب کردند...
و تصادفات دیگر... .
ما #مقدرات_الهی را اینگونه تحلیل میکنیم!
ولی خداوند متعال در #قرآن_کریم میفرماید «وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْض»؛ #ما_به_یوسف_مکنت_دادیم. و تازه، این اولِ تقدیری است که ما با این بنده خوب انجام دادیم، «وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ».
این درس بزرگی است: «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ». خداوند بر کار خود غالب است و هر کاری را که بخواهد، انجام میدهد.
خداوند یک گِلهای هم از ما میکند «وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»، اگر مردم این را میدانستند، به درِ هیچ خانۀ دیگری نمیرفتند.
این نکته را عرض کردم که ما تلقی نکنیم که تصادف شده و تصادفات دست به دست هم داده و ما آمدهایم و اینجا نشستهایم! خیر! بلکه تقدیری پشتسرِ این امر هست. یک دستی ما را به اینجا آورده است و فقط یک طرفِ ماجرا ما هستیم، طرفِ اصلیِ ماجرا خداوند متعال و ولیّ او وجود مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) است.
بنابراین، فرصتها را باید یک نعمت الهی تلقی کرد.
نعمتهای الهی وقتی به سراغ انسان میآید، با «شکر» و «کفرِ» انسان است که این نعمت، یا افزون میشود یا از دست میرود."
(کتاب تربیت ولایی، ص۵۳)
☑️ خیلی قشنگه حتما بخوانید