📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت هشتاد و نهم
و بعد سرش را پایین انداخت و با لحنی نرمتر دنبال حرفش را گرفت: «فقط نمیدونم چرا به دلم افتاد که ازت بخوام امشب خدا رو اینجوری صدا بزنی! شاید بخاطر امام حسن (علیهالسلام) خدا جوابمون رو بده!» و شنیدن همین جمله کافی بود تا پس از چند دقیقه سکوت، شیشه بغضم بشکند و با حالتی مدعیانه عتاب کنم: «یعنی خدا این مدت به این همه اشک و ناله من هیچ کاری نداشته؟ یعنی این همه دعای من پیش خدا هیچ ارزشی نداشته؟ اصلاً من هیچی، اینهمه که عبدالله و بقیه دعا کردن فایده نداشته؟ یعنی دعای خود مامان با این حالش پیش خدا ارزش نداشته...» و باز هجوم گریه راه گلویم را بست و نتوانستم بگویم هر آنچه از حرفهایش بر دلم سنگینی میکرد.
از طوفان گریه ناگهانی و هجوم اعتراضم جا خورد و با چشمانی که از ناراحت کردن دل من سخت پشیمان شده بود، فقط نگاهم میکرد. دستش را روی میز پیش آورد، دست لرزان از غصهام را گرفت و با مهربانی صدایم زد: «الهه جان! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم...» دستم را از حلقه گرم انگشتانش بیرون کشیدم و میان هق هق گریه، اعتراض کردم: «اگه نمیخواستی ناراحتم کنی، این حرفا رو نمیزدی... تو که میبینی من چه حالی دارم، چرا با این حرفا زجرم میدی؟...» باز دستم را گرفت و با چشمانی که به رنگ تمنا درآمده بود، التماسم کرد: «الهه جان! ببخشید، من فقط میخواستم...» و من بار دیگر دستم را از گرمای محبت دستانش محروم کردم تا اوج ناراحتیام را نشانش دهم و با سنگینی بغضم، کلامش را شکستم: «فکر میکنی من کم دعا کردم؟ کم نماز و قرآن خوندم؟ کم به خدا التماس کردم که مامانو شفا بده؟ اصلاً میدونی چند شب تا صبح نخوابیدم و فقط گریه کردم و از خدا خواستم حال مامان خوب شه؟»
از چشمانش میخواندم که اشکهای بیامانم جگرش را آتش میزند که دیگر ادامه ندادم و او برای بار سوم نه با یک دست که با هر دو دستش، دستم را گرفت و زیر لب نجوا کرد: «الهه جان! دیگه چیزی نمی گم؛ تو رو خدا گریه نکن!» و اینبار جذبه عشقش به قدری قوی بود که نتوانستم دستم را عقب بکشم و میان بستر نرم دستانش به آرامش رسیدم و قلب بیقرارم قدری قرار گرفت. حالا وقت آن رسیده بود که با همه فاصلهای که بین عمق عقایدمان وجود داشت، در پیوند پیوسته احساسمان محو شویم. لحظاتِ خلوت عاشقانه و با صفایمان، به دردِ دلهای من و غمخواریهای صبورانه او گذشت تا سرانجام قطرات اشکم بند آمد و خیال مجیدم را اندکی راحت کرد.
از روی صندلی بلند شد، شاخه گل سنبل را در لیوان بلورین پر از آب نشاند و مقابل چشمان من روی میز گذاشت. سپس جعبه زولبیا را هم آورد و همچنانکه مقابلم مینشست، در جعبه را گشود و با هر دو دست تعارفم کرد. نگاهی به ردیف زولبیا و بامیه که از شیره شربت میدرخشید، کردم و پرسیدم: «اینم حتماً شیرینی امشبه؟ درسته؟» از هوشیاری زنانهام لبخندی زد و با لحنی لبریز متانت پاسخ داد: «خُب ما معمولاً یه همچین شبی تو ماه رمضان زولبیا بامیه میگیریم!» در برابر پاسخ صادقانهاش لبخندی کمرنگ بر صورتم نشست و با دو انگشت یک بامیه برداشتم و به دهان گذاشتم که حلاوت دلنشین و عطر و طعم بینظیرش، به جانم انرژی تازهای بخشید و ضعف و سُستی را از بدنم ربود. احساس لذت بخش و شیرینی که چندان هم برایم غریبه نبود و خاطره روزهای دل انگیزی را زنده میکرد که شاید غم و رنج این مدت، یادش را از یادم برده بود.
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت نود
روز تولد امام رضا (علیهالسلام) که مجید برای ما یک بشقاب شیرینی آورد و روز اربعین که به نیت من یک ظرف شله زرد نذری گرفته و با دنیایی از حیا و محبت به در خانهمان آورده بود! طعمی که نه از جنس این دنیا که شبیه طعامی آسمانی در خاطرم مانده و امشب با خوردن این بامیه، باز زیر زبانم جان گرفته بود. حالا دقایقی میشد که مجید به تماشای چشمان غرق در رؤیایم نشسته و من متوجه نگاهش نشده بودم که سرانجام صدایم زد: «الهه!» و تا نگاهم به چشمان منتظرش افتاد، لبخندی زد و پرسید: «به چی فکر میکردی؟»
در برابر پرسش بیریایش، صورتم به خندهای ملیح باز شد و پاسخ دادم: «نمیدونم چرا، ولی تا این بامیه رو خوردم یاد اون روز افتادم که یه بشقاب شیرینی برامون اُوردی... راستی اون روزی رو که برای من شلهزرد گرفته بودی، یادته؟» از شنیدن این جملات لبریز از عطر خاطره، به آرامی خندید و با صدایی سرشار از احساس پاسخ داد: «مگه میشه یادم بره؟ من اون روز شلهزرد رو فقط برای تو گرفته بودم... از وقتی اون ظرفو از تو سینی برداشتم تا وقتی دادم به تو، هزار بار مُردم و زنده شدم! آخه نمیدونستم چه برخوردی میکنی. میترسیدم ناراحت شی...»
از تکرار لحظات به یادماندنی آن روز، دلم غمدیدهام قدری به وجد آمده و گوشهایم برای شنیدن بیقراری میکرد و او همچنان میگفت: «یه ده دقیقهای پشت در خونهتون وایساده بودم و نمیدونستم چی کار کنم! چند بار دستم رو بردم بالا که در بزنم، باز پشیمون شدم... راستش دیگه منصرف شده بودم و داشتم بر میگشتم که خودت درو باز کردی و اومدی بیرون!» به اینجا که رسید صورتش مثل ماه درخشید و با شوری عاشقانه ادامه داد: «وقتی خودت از در اومدی بیرون، نمیدونستم چی کار کنم! نمیتونستم تو چشمات نگاه کنم! همه تنم داشت میلرزید!» سپس به چشمانم دقیق شد و با صدایی که از باران عشقش نَم زده بود، زمزمه کرد: «الهه! نمیدونم چرا هر وقت تو رو می دیدم همه تنم میلرزید!» خندیدم و با نگاه مشتاقم ناگزیرش کردم تا اعتراف کند: «وقتی شلهزرد رو از دستم گرفتی و برگشتم بالا، تا شب به حال خودم نبودم! آخه من عهد کرده بودم تا آخر ماه صفر صبر کنم، ولی دیگه صبر کردن برام سخت شده بود!» و بعد مثل اینکه احساس گرمی در دلش جان گرفته باشد، هلال لبخند در آسمان صورتش ظاهر شد و با لحنی لبریز ایمان ادامه داد: «اون روز تا شب همش پای تلویزیون نشسته بودم و پخش مستقیم کربلا رو میدیدم!»
انگار یادش رفته بود که مقابل یک اهل تسنن نشسته که اینچنین از پیوند قلبش با کربلا میگفت: «فقط به گنبد امام حسین (علیهالسلام) نگاه میکردم و باهاش حرف میزدم! میگفتم من به خاطر شما صبر میکنم و خودتون کمکم کنید تا بتونم دَووم بیارم!» محو چشمانش شده بودم و باز هم نمیتوانستم باور کنم که او چطور از پشت تصویر مجازی تلویزیون و از پس کیلومترها فاصله با کسی سخن میگوید که چهارده قرن پیش از دنیا رفته است و عجیبتر اینکه یقین دارد صدایش شنیده شده و دعایش به اجابت رسیده است! همان اعتقاد غریبی که از من هم میخواست تا به حقیقتش ایمان آورده و شفای مادرم را از این دریچه تازه طلب کنم!
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت نود و یکم
چشمان بیرنگ مادر ثابت مانده و ردّ خونریزی معدهاش که از دهانش بیرون میریخت، روی صورت سفید و بیرنگش هر لحظه پر رنگتر میشد. هر چه صدایش میکردم جوابی نمیشنیدم و هر چه نگاهش میکردم حتی پلکی هم نمیزد که به ناگاه جریان نفسش هم قطع شد و قفسه سینهاش از حرکت باز ایستاد. جیغهایی که میکشیدم به گوش هیچ کس نمی رسید و هر چه کمک میطلبیدم کسی را نمیدیدم.
آنچنان گریه میکردم و ضجه میزدم که احساس میکردم حنجرهام به جراحت افتاده و راه گلویم بند آمده است که فریادهای مجید که به نام صدایم میزد و قدرتی که محکم شانههایم را فشار میداد، چشمان وحشتزدهام را گشود. هرچند هنوز قلبم کنار پیکر بیجان مادر در آن فضای مبهم جا مانده بود، اما خودم را در اتاق تاریکی دیدم که فقط برق چشمان مجید پیدا بود و نور ضعیفی که از پنجره اتاق به درون میتابید. مجید با هر دو دستش شانههایم را محکم گرفته و با نفسهایی که از ترس به شماره افتاده بود، همچنان صدایم میزد.
بدن سُست و سنگینم به تشک چسبیده و بالشتم از گریه خیس شده بود. مجید دست دراز کرد و دکمه چراغ خواب را فشار داد که با روشن شدن اتاق، تازه موقعیت خودم را یافتم. مجید به چشمان خیس از اشکم خیره شد و مضطرب پرسید: «خواب میدیدی؟» با آستین پیراهنم اشکم را پاک کرده و با تکان سر پاسخ مثبت دادم. با عجله از روی تخت بلند شد، از اتاق بیرون رفت و پس از لحظاتی با یک لیوان آب به نزدم بازگشت. لیوان را که به دستم داد، خنکای بدنه بلورینش، حرارت دستم را خنک کرد و با نوشیدن جرعهای، آتش درونم خاموش شد. میترسیدم چشمانم را ببندم و باز خوابی هولناک ببینم. مجید کنارم لب تخت نشست و پرسید: «چه خوابی میدیدی که انقدر ترسیده بودی؟ هر چی صدات میکردم و تکونت میدادم، بیدار نمیشدی و فقط جیغ میزدی!»
بغضم را فرو دادم و با طعم گریهای که هنوز در صدایم مانده بود، پاسخ دادم: «نمیدونم... مامان حالش خیلی بد بود... انگار دیگه نفس نمیکشید...» صورت مهربانش به غم نشست و با ناراحتی پرسید: «امروز بهش سر زدی؟» سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و گفتم: «صبح با عبدالله پیشش بودم... ولی از چند روز پیش که عملش کردن، حالش بدتر شده...» و باز گریه امانم نداد و میان ناله لب به شِکوه گشودم: «مجید! مامانم خیلی ضعیف شده، حالش خیلی بده...» و دوباره نغمه نالههایم میان هق هق گریه گم شد و دل مجید بیقرار این حال خرابم، به تب و تاب افتاده بود که عاشقانه گونههای نمناکم را نوازش میداد و زیر لب زمزمه میکرد: «آروم باش الهه جان! آروم باش عزیز دلم! خدا بزرگه!» تا سرانجام از نوازش نرم انگشتانش، قلب غمزدهام قدری قرار گرفت.
از زیر لایه اشک نگاهی به ساعت روی میز انداختم، دیگر چیزی تا سحر نمانده بود و من هم دیگر میلی به خوابیدن نداشتم که چند شبی میشد که از غصه مادر، شبم هم مثل روزم به بیقراری و بد خوابی میگذشت. بلاخره خودم را از روی تخت کَندم و همچنانکه از جا بلند میشدم، با صدایی گرفته رو به مجید کردم: «مجید جان! تو بخواب! من میرم یواش یواش سحری رو آماده کنم.» به دنبال حرف من او هم نگاهی به ساعت کرد و با گفتن «منم خوابم نمیاد.» از جا بلند شد و از اتاق بیرون آمد. وضو گرفتم، بلکه در فاصله کوتاهی که تا تدارک سحری داشتم، نمازی مستحبی خوانده و برای شفای مادر دعا کنم. مجید هم پشت سر من وضو گرفت و مثل شبهای گذشته در فرصتی که تا سحر داشت، به نماز ایستاد. دو رکعت نماز حاجت خواندم و بعد از سلام نمازم، دستانم را مقابل صورتم گرفتم و با چشمانی که بیدریغ میبارید، خدا را خواندم و بسیار خواندم که بیش از این دل ما را در آتش انتظار اجابت دعایمان نسوزاند و هر چه زودتر شفای مادر نازنینم را عنایت کند، هر چند شفای حال مادرم دیگر شبیه معجزهای شده بود که هر روز دست نیافتنیتر میشد.
سحری پدر و عبدالله را بردم و داشتم سفره را برایشان میچیدم که عبدالله تکیه به در آشپزخانه زد و با لحنی لبریز درد پرسید: «تو بودی دیشب جیغ میزدی؟» از اینکه صدای ضجههایم را شنیده بود، غمگین سر به زیر انداختم و او دوباره پرسید: «باز خواب مامانو میدیدی؟»
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت نود و دوم
با شنیدن نام مادر، اشک پای چشمم نشست و عبدالله که جوابش را از نفسهای خیس من گرفته بود و توانی هم برای دلداریام نداشت، با قدمهایی سنگین از آشپزخانه بیرون رفت. سفره را آماده کردم و خواستم بروم که پدر با چشمانی خوابآلود از اتاقش بیرون آمد، جواب سلامم را زیر لبی داد و برای صرف سحری به آشپزخانه رفت. به خانه خودمان که بازگشتم، دیدم مجید سر به مُهر گذاشته و با دستانی که به نشانه دعا کنار سرش گشوده شده، لبانش به مناجات با خدا میجنبد. آهسته در را پشت سرم بستم تا خلوت خالصانهاش را به هم نزنم، پاورچین به آشپزخانه رفتم و مشغول آماده کردن میز سحری شدم. لحظاتی نگذشته بود که مجید با چشمانی که ردّ پای اشک روی مژگانش مانده بود، به آشپزخانه آمد و سر میز نشست. میتوانستم حدس بزنم که از ضجههای نیمه شبم چقدر دلش به درد آمده و تا چه اندازه از این حال و روز من عذاب میکشد که اینچنین دل شکسته به درگاه خدا دعا میکند.
بعد از نماز صبح مشغول خواندن قرآن بودم که مجید کیفش را از کنار اتاق برداشت و آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! من دارم میرم، کاری نداری؟» سرم را بالا آوردم تا جواب خداحافظیاش را بدهم که دیدم پیراهن مشکی به تن کرده است. قرآن را بوسیدم و با تعجب پرسیدم: «چرا مشکی پوشیدی؟» به لباس سیاهش نگاهی کرد و در برابر چشمان پرسشگرم پاسخ داد: «آخه امشب شب نوزدهمه!» تازه به خاطر آوردم که شب ضربت خوردن امام علی (علیهالسلام) از راه رسیده و او به قدری دلبسته امامش بود که در سحرگاهی که به شب ضربت خوردن آن امام ختم میشود، لباس عزا به تن کند. از جا بلند شدم و با مهربانی پاسخش را دادم: «نه کاری ندارم! به سلامت!» و او با بدرقه با محبتم از در بیرون رفت. گرچه این روزها حالی برایم نمانده و هر روز دل مردهتر از روز گذشته بودم، ولی باز هم عادت روزهای نخستین زندگیمان را از یاد نبرده و هر صبح برای خداحافظی با مجید به بالکن میرفتم. پشت نردههای آهنی بالکن به انتظارش میایستادم و او پیش از آنکه از در حیاط خارج شود، به سمتم رو میچرخاند و برایم دست تکان میداد. صحنه زیبایی که تا هنگام بازگشتش به خانه و وصال دوبارهمان، آرامبخش قلبهای عاشقمان میشد. حالا خلوت خانه، مجال خوبی برای مویههای غریبانهام بود. به اتاق بازگشتم و همانجا پای دیوار نشستم. سرم را روی زانو گذاشته و با سپر انگشتان سردم، صورتم را پوشاندم تا مثل نیمه شب طنین گریههایم به گوش عبدالله نرسد. برای دختری چون من که عاشق مادرم بودم، سخت بود که در طی مدتی کوتاه شاهد پَر پَر شدن گلهای زندگیاش باشم! مادری که تا ماه پیش صدای قدمهایش را در حیاط خانه میشنیدم، عطر نفسهایش را در همه اتاقها استشمام میکردم و حالا جز بدن نحیف و صورت بیرنگی که هیچ شباهتی به مادر زیبا و مهربانم نداشت، چیزی از وجودش نمانده بود. فقط خدا میداند که در این مدت چقدر دعا کرده و نماز و قرآن خوانده بودم تا مادرم شفا گرفته و دوباره با پای خودش به خانهای که بیحضور او صفایی نداشت، قدم بگذارد، هر چند هنوز دعایم به اجابت نرسیده و دل بی قرارم آرام نگرفته بود. دیگر باید چه میکردم و به چه زبانی خدا را میخواندم که دعایم را بپذیرد و آرزویم را برآورده سازد؟ باید باور میکردم که نزد خدا آبرویی ندارم و دعای پر سوز و گدازم به درگاه پروردگارم ارزشی ندارد؟ مگر میشد باور کنم خدای مهربانی که بیآنکه بخوانمش اجابتم میکند، حالا در برابر اینهمه نالههای عاجزانهام بیتفاوت باشد! مگر میتوانستم بپذیرم خدای رحمان و رحیمی که بیآنکه من بدانم هزار و یک بلا را از سرم دور میکند، حالا به اینهمه گریههای مظلومانهام عنایتی نکند! پس چه حجابی در میان بود که مانع اجابت دعایم میشد؟
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
#نوجوان_کــــربلا
#قاسم_بن_الحـسن
قاسم ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب از یاران عمویش حسین بن علی در واقعه عاشورا بود که در سن سیزده سالگی پس از نبردی توسط عمرو بن سعد ازدی کشته شد.(۱) قاسم پسر حسن مجتبی در عاشورا، نوجوانی(۲) ۱۳ یا ۱۶ (۳) ساله بود.
در شب عاشورا بعد از اینکه حسین بن علی بن ابی طالب به یاران خود خبر داد که همه آنها در روز بعد کشته خواهند شد، قاسم بن حسن از عموی خویش سؤال کرد که آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟ سپس حسین بن علی اینگونه پاسخ داد "فرزندم مرگ در نزد تو چگونه است؟" قاسم پاسخ داد که مرگ در نزد من از عسل شیرینتر است. در ادامه عمویش گفت: "آری، تو نیز فردا به شهادت خواهی رسید."(۴_۵)
وی پس از عون بن عبدالله جعفر (پسر زینب بنت علی یا پسر همسرش) پیش حسین بن علی رفت و از او اجازه رفتن به میدان نبرد خواست؛ ولی حسین بن علی به او اجازه نداد.(۶)وی پس از اصرار فراوان توانست از او اجازه گیرد. نیز در حدیثی از علی بن حسین امام چهارم شیعیان آمدهاست که وی پس از علی اکبر به میدان رفت.(۷)
قاسم نوجوان سوار بر اسب شد، با جثه ریزی که داشت پایش به رکاب نمیرسید. یکی از خوارج به نام ازرق شامی که از فرماندهان سپاه عمر بن سعد بود، مسئول کشتن قاسم شد. ازرق، چهار پسرش را تک تک به میدان فرستاد که خود ازرق با پسرانش توسط قاسم کشته شدند. بعد از این نبرد حیرتانگیز، سپاهیان عمر ابن سعد قاسم را دوره کرده، او را مجروح و از اسب پایین انداختند. قاسم از عمویش تقاضای کمک کرد، حسین به سرعت سمت قاسم تاخت و سواران دورش را کشت اما وقتی به بدن قاسم نگریست دید که بدنش با سمهای اسب مچاله شده و قاسم کشته شد.(۸)
۱_شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام".
۲_مقتل خوارزمی
۳_لباب الأنساب
۴_مطهری، مجموعه، ج۱۷، ص۸۱–۸۲
۵_حضرت قاسم
۶_برخی آوردهاند که عبدالله برادرش (که احتمالاً یازده سالش بود) آن هنگام به میدان رفت.
۷_آمالی صدوق، ص ۲۲۶
۸_ تاریخ طبری و
#یااباعبدالله
#شب_ششم_محـــرم
#قاســــم_ابن_الـــحسن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🏴
#وقایع_روزپنجم_محرم۶۱هجری
_در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی»[1]را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.[2]
مرد هزار چهره کوفه کیست؟
شبث بن ربعی،مردی هزار چهره و متلون بود؛ لذا باید اين شيطان هزار چهره را در تمام قيافه هايش شناخت .[3]
روز عاشورا امام حسین (علیه السلام)در اولین خطبۀ مفصل خویش خطاب به کوفیان از او نام برد و فرمود:«يا شَبَثَ بْنَ رَبَعي ، وَ يا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ يا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ الْحارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا الَىَّ: «أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟!؛ اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قيس بن اشعث! اى يزيد بن حارث! آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز شده و چاه ها پرآب گشته و تو در سرزمينى پا مى گذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بيا!».[4]
آنان از جمله شبث بن ربعى در پاسخ گفتند: ما چنين نامه اى ننوشتيم!امام فرمود:«سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ ؛ سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما اين نامه را نوشتيد».[5]
شبث بن ربعى از جمله كسانى است که در کنار أشعث بن قيس، عبيدالله بن عباس، شريح قاضى، شمربن ذى الجوشن و عمر سعد بدعاقبت شدند.[6]
ورود حُصَين بن نُمَير به كربلا
در این روز حصین بن نمیر(حصین بن تمیم)به دستور عبیدالله بن زیاد با چهار هزار سواره وارد کربلا شد؛ «حُصَين بن تميم »[7] يكى از فرماندهان سپاه يزيداست که[8]،[9]در روز عاشورا هنگامى كه امام براى اقامه نماز ظهر درخواست آتش بس موقت داد با صداى بلند گفت: نماز شما قبول نيست!!حبيب در پاسخ گفت: «زَعَمْتَ أَنَّها لاتُقْبَلُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ وَتُقْبَلُ مِنْكَ يَا حِمارُ؟؛ گمان مى كنى كه نماز از آل رسول قبول نيست ولى نماز تو قبول است، اى حيوان!».[10] در این حین حصين بن تميم به او حمله كرد، حبيب نيز به طرف او حمله نمود. از دو طرف سپاه، تعدادى به اين درگيرى كشيده شدند و و در نهایت آن پیر میدان دار حبيب بن مظاهر، علیرغم رشادت های فراوان، به شهادت رسيد.[11]
پنجم محرم؛ ممانعت ابنزیاد از پیوستن افراد به امام حسین(علیه السلام)
عبیداللّه بن زیاد همچنین در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زحر بن قیس»بر سر راه صحرای کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه آن حضرت ملحق شود، به قتل برساند، لذا کوفیان، اين گروه سست و ناتوان و نادان و بى اراده، همين كه با نخستين مشكل يعنى تهديدهاى ابن زياد و روبه رو شدند، همه چيز را به فراموشى سپردند؛ نه تنها پيمان ها را شكستند و دست از يارى امام عليه السلام برداشتند، بلكه شمشيرى كه براى يارى او آماده كرده بودند به روى او كشيدند و آن را به خون او آغشته كردند![12]
📚 #منابع
[1] «از جنایتکاران کربلا و فرمانده پیاده نظام ابن سعد»،( عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 682).
[2] همان.
[3] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص6.
[4] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص418.
[5] همان.
[6] گفتار معصومين(علیهم السلام) ؛ ج 1 ؛ ص196.
[7] در بحارالانوار به نام« حُصين بن نُمير» ثبت شده است.( ج 45؛ ص 21).
[8] تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 334 ، بحارالانوار، ج 45، ص 21.
[9] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص472
[10] همان ؛ ص455.
[11] همان.
[12] همان ؛ ص515.
#اللهم_العن_اول_ظالم_ظلم
#حق_محمد_وآل_محمد
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
💔👇#یا_اباعبدالله
قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم
از #خـــجالت پدر پیر تو سـردرگُم شد...
کاش اجــزای تو در قبر تو کامل باشند
گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد...
شاعر: سید محمد مهدی شفیعی
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#۶_محرم۶۱_هجری
2 ـ بازار آهنگران کوفه
از روز ششم محرّم بازار آهنگران کوفه محل رفت و آمد و خرید و فروش زیادی بوده است.
هر کسی را می دیدی یا شمشیر یا نیزه و یا تیری می خرید و یا آنها را نزد آهنگران تیز می کرد و به سمّ آغشته می کرد؛ برای ریختن خون جگر گوشه ی رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهم السلام و تمام تیرها مسموم بود، و بعضی از آن تیرها یک شعبه و بعضی سه شعبه بودند. (2)
📚 منابع :
2. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص 79. معالی السبطین : ج 1، ص 312.
🏴
📌 آنقدر عوض شدند که عوضی شدند
◾️ مدتها با خودم فکر میکردم که چرا قبر حضرت علیاصغر پنهان است و جواب این سوال را در ماجرای قبر مخفی حضرت زهرا یافتم.
◽️ علیاصغر را مخفیانه دفن کردند که حجت تا ابد برای همه تمام شود که اگر «العجل» بگویی ولی مست دنیا باشی، به شیرخوارهٔ امام هم رحم نخواهی کرد.
🔘 هفتم #محرم ؛ حضرت #علی_اصغر
#روزششم_محرم_۶۱هجری
#اجتماع_لشگرابن_زیاد_درکربلا
از جمله حوادث روز ششم در مقاتل و کتب تاریخی از اجتماع حداقل بیست هزار نفر از لشکریان ابن زیاد (لعنه الله علیه) در کربلا گزارش داده اند و همچنین پیوستن شبث ربعی ملعون به لشکر ابن زیاد (لعنه الله علیه) که به دلیل نوشتن نامه به حضرت امام حسین (علیه السّلام) و دعوت از او سعی داشت به کربلا لشکر کشی نکند ولی ابن زیاد (لعنه الله علیه) از او خواست اگر در جرگه یاران من هستی باید در کربلا حاضر شوی و او چنین کرد.
تقریبا در اکثر مقاتل و کتب تاریخی این برخورد شبث بن ربعی (لعنه الله علیه) گزارش شده است. در نفس المهموم در این باره چنین آمده است:
«تا ششم محرم بيست هزار سوار نزد عمر بن سعد فراهم شد سپس دنبال شبث بن ربعى فرستاد و او را خواست كه به جنگ حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرستد، شبث خود را به بيمارى زد و مى خواست او را معاف دارد. ابن زياد به او نوشت:
«اما بعد، فرستاده ام به من خبر داد كه تو خود را به بيمار زده ای و مى ترسم از آن كسانى باشى كه چون مؤمنان را بينند؛ «گويند ايمان آورديم و چون با شياطين خود خلوت كنند؛ گويند ما با شما هستيم و همانا از استهزاء كنندگان هستيم.(سوره مبارکه بقره، آیه 14)» اگر تحت فرمان ما هستى زود نزد ما بيا.» (۱)
شبث پس از نماز عشاء نزد ابن زیاد رفت تا از رخسارش نفهمد كه بيمار نبوده است، چون نزد ابن زیاد وارد شد بسيار به او خوش آمد گفت و او را به خود نزديك نشاند و گفت: من دوست دارم به جنگ اين مرد بروى و به عمر بن سعد كمك كنى، گفت: ای امیر چنین می کنم پس شبث بن ربعی (لعنه الله) را با هزار سوار به کربلا فرستاد.» (۲)
شبث بن ربعی (لعنه الله علیه) ابتدا به حضرت امام حسین(علیه السّلام) نامه نوشت سپس به جنگ او رفت و طبق نقل تاریخ طبری و أنسابالأشراف فرمانده سپاهیان پیاده نظام را بر عهده گرفت. (۳)
📚 #مـنـابـع ⬇️
(۱) نفس المهموم، صفحه 194 – 193 أنساب الأشراف، جلد 3، صفحه179- مقتل الحسين(علیه السّلام) مقرم، صفحه 206- 205 - الفتوح، جلد 5، صفحه 89
(۲) در كربلا چه گذشت، صفحه 265- 264
(۳) تاريخالطبري، جلد 5، صفحه 422 أنساب الأشراف، جلد 3، صفحه 187
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🏴
📌 تیرهای سهشعبه
◾️ گاهی به مهارت حرمله میاندیشم. به غلط میگویند که او ماهر بوده است. او فقط هدفهای روشنی داشت:
➖ چشم عباس،
➖ سینهٔ حسین،
➖ گلوی علیاصغر…
◽️ فقط تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود، سه شعبه داشت… از جنس تیرهایی که من با گناهانم به سمت مهدیِ فاطمه پرتاب میکنم.
🔘 هفتم #محرم ؛ حضرت #علی_اصغر
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
📌 در دفاع از امام خود به آب و آتش زد
◾️ نبرد سختی بود. اکبر که به میدان زد نصفمان گریختند. چه باصلابت رجز میخواند. شمشیر زدنش مرا یاد عباس انداخت. یک تنه همهٔ ما را حریف بود. خیلیهایمان را کشت. تا پای جان جنگید.
◽️ تابهحال ندیده بودم کسی این چنین در دفاع از امامِ خود به آبوآتش بزند. تا آخرین لحظه هم دلواپسِ امامش بود. خودم شنیدم مدام میگفت: «حسین»
🔘 هشتم #محرم ؛ حضرت #علی_اکبر
#ولدی_عـــلی
لشکر کوفه و شام اِسـتاده به
تمــاشای شَـــــه و شــــــهزاده...
روی #نعـش پسر افتاده..همـه
گفتنــــــد #حـسین جـان داده...
هر وقت خواستید روضه علی اکبر علیه السلام بخوانید نگویید میخواهم روضه علی اکبر علیه السلام رو بخوانم بگویید میخواهم روضه #جان کندن امام حسین علیه السلام را بخوانم...😭😔
شیخ شوشتری📚
فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً...😔
پس با شمشيرهاى خود بدن
نازنينش را پاره پاره كردند....
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
#روزهفتم_محرم۶۱هجری
#بستن_شریعه_فرات_برروی_امام_حسین
در روز هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری کوفیان حتی از آب بر امام حسین (ع) دریغ کردند و شریعه فرات را بر او و یارانش بستند. در این روز بود که خبر ورود #مسلم_بن_عوسجه به کربلا اصحاب امام را شادمان کرد.
بستن شریعه فرات بر روی امام و یارانش
در کتب "ارشاد" و "تاریخ طبری" نوشته است، در این روز ابن زیاد به عمر بن سعد نامهای بدین شرح نوشت: «اما بعد؛ آب را بر حسین و اصحابش ببند و قطرهای آب ننوشند، چنانچه با عثمان بن عفان عمل شد.» عمر بن سعد فورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا شریعه فرات را محاصره کردند و آب را از حسین (ع) و اصحابش منع کردند و نمیگذاشتند قطرهای از آن ببرند و این حادثه سه روز پیش از شهادت حسین(ع) بود. در این روز عبیدالله بن ابی حصین ازدی به آواز بلند گفت: ای حسین! به آب بنگری که چون آسمان است؟ به خدا از آن قطرهای نچشی تا از تشنگی بمیری. حسین (ع) فرمود: بار خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز. حمید بن مسلم نقل میکند: به خدا پس از آن او را در بیماریاش عیادت کردم، بدان خدا که جز او معبودی نیست، او آب مینوشید تا به گلویش میرسید، قی میکرد و فریاد العطش میکشید و باز آب مینوشید و سیراب نمیشد و به همین حال بود تا جانش در آمد.
رسیدن #مسلم_بن_عوسجه به سپاه امام حسین (ع)
در این روز بود که خبر رسیدن مسلم بن عوسجه که شبانه از کوفه به کربلا آمده و خود را به سپاه امام رساند، یاران را خوشحال و شادمان کرد. مسلم اولین شهید عاشوراست. پیرمردی بزرگوار از طایفه بنیاسد و از چهرههای درخشان کوفه و از هواداران اهل بیت (ع) بود. او از اصحاب پیامبر (ص) و از مسلمانان باسابقه به شمار میرفت و از آن حضرت هم روایت شده است که پارسا، شجاع و سوارکاری نامی بود.
مسلم بن عوسجه پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، به یاریاش شتافت و از مردم برای حمایت از امام حسین (ع) بیعت گرفت. او هم چنین، کار خرید سلاح، دریافت کمکهای مردمی و فرماندهی جنگجویان طایفه مذحج و بنی اسد را بر عهده داشت. مسلم بن عوسجه پس از پراکنده شدن کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خود را از دید سربازان عبیدالله مخفی ساخت و شبانه همراه خانواده خود از کوفه خارج گردید و به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست. در روز عاشورا وقتی دو لشکر به هم درآمدند، عدهای از سپاه ابن سعد که عمرو بن حجاج سرکردگی آنان را بر عهده داشت، از سمت رودخانه فرات به لشکر امام علیه السلام حمله کردند و با میسره سپاه به فرماندهی زهیر بن قین درگیر شدند. در این میان مسلم بن عوسجه سرسختانه به نبرد با دشمن پرداخت. وی حدود پنجاه تن از جنگجویان ابن سعد را به خاک افکند و همچنان با شمشیر خود به قلب سپاه دشمن میزد. از شدت نبرد گرد و غبار زیادی بلند شد، ساعتی گذشت؛ گرد و غبار تا حدودی فروکش کرد. پیکر نیمه جان مسلم بر زمین کربلا افتاده بود. امام حسین علیه السلام به سوی او شتافت و فرمود: ای مسلم خدا تو را رحمت کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: فَمِنْهُم مَنْ قَضَی نَحْبَهْ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرْ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا.
السلامُ علی مُسْلِم بْنِ عَوْسَجةِ الاسَدی وَ کنْتَ اوّلُ مَنْ شَرَی نَفْسَه و اوَّلُ شهیدٍ شَهِدَالله
📚 #منابع
الارشاد
تاریخ طبری
الوقایع و الحوادث : ج 2، ص 153
فیض العلام : ص 146.
#یامظلوم_یااباعبدالله 💔😔
🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
📌 نامهای برای علمدار کربلا:
✉️ پشت نامه مینویسم «زمان #رجعت خوانده شود.»
◾️ «یا عباس! در زمان ما هیچکس به فکر مهدی فاطمه نبود. برای فرق شکستۀ تو گریه میکردند ولی امام زمانشان #تنها بود.»
◾️نهمِ #محرم ؛ #حضرت_عباس
#روزهشتم_محرم۶۱هجری
#قحط_آب_درخیمه_های_حسینی
مذاکراتی میان امام و عمر بن سعد جریان داشت که شمر بن ذی الجوشن دستور شدید عبیدالله بن زیاد را به ابن سعد رسانید. در این نامه آمده است:
«ای پسر سعد! با رسیدن نامه، میان حسین و اصحابش و شریعه #فرات حایل شو و نگذار یک قطره #آب بچشند. چنان که با عثمان بن عفان نمودند».(۱)
ابومخنف می نویسد:
«ابن زیاد نامه ای به این مضمون برای عمر بن سعد نوشت: چون نامه ی مرا خواندی، اگر حسین بر حکم من گردن نهاد و اطاعت کرد که هیچ، وگر نه بی درنگ او را از آب منع کن. آب بر هر یهودی و نصرانی حلال است مگر بر حسین و اهل بیتش».(۲) 😔
به تعقیب این دستور، عمر بن سعد، نهایت سخت گیری را به خرج داد و فوراً عمرو بن حجاج زبیدی را مأمور کرد تا آب فرات را بر حسین ـ علیه السلام ـ ببندد و پانصد سوار از جنگجویان را نیز تحت امر او قرار داد که شریعه را احاطه کرده، مراقبت بسیار شدیدی را اعمال نمایند.(۳) بدین ترتیب، از هفتم محرم به بعد ، آب بر اهل خیام بسته شد.
شدت گرما اهل خیام، به ویژه کودکان و زنان شیرده را که در خیمه های پر حرارت به سر می بردند، تحت فشار قرار می داد. امام به ناچار به حفر چاهی اقدام نمود، تا شاید آبی به دست آید و عطش اهل خیام را مرتفع سازد.
امام حسین ـ علیه السلام ـ به پشت خیمه های زنان رفت و به فاصله نوزده قدم اقدام به کندن و کاویدن زمین نمود. دیری نپایید که آب گوارا و شیرینی پیدا شد، همگی آب نوشیدند و مشک ها را پر کرده، ذخیره نمودند. سپس آب فرونشست آن چنان که هیچ اثری از آن دیده نشد.(۴)
📚 #منابع ⬇️
۱.مقتل ابی مخنف، قم،ص۱۲۹.
۲. همان.
۳. خوارزمی، مقتل خوارزمی، تحقیق علامه شیخ محمد سماوی، قم، انتشارات انوار الهدی، چاپ اول، مجلد ۱ و ۲، ص۳۴۷.
۴. همان، ص۳۴۶.
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان 💔😭
🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
هدایت شده از هیئت نورالزهرا(س)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌑سلام علی ساکن کربلا🌑
در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعایت پروتکل های بهداشتی مجلس عزا برپا می شود:
با حضور:
"سرکار خانم وسیله"
مکان:
بزرگراه آزادگان،شهرک مشیریه، خ شرکت واحد، خ. بوعلی غربی،روبروی پارک آزادگان،بوستان پردیس بانوان
🔰🔰🔰🔰
🗓زمان :
❌❌ازپنجشنبه سوم محرم الحرام تا
روز عاشورا
🔰🔰🔰🔰
❌❌ساعت: ۱۷:۱۵ الی ۱۹:۱۵
🔰🔰🔰🔰
❌❌لطفا حتما به موارد زیر با دقت توجه فرمایید:
❌❌❌❌
مهمترین نکته این است که
حتما گوشی ها بایدتحویل داده شود
پس تاجایی که امکان دارد،
ازآوردن گوشی خودداری فرمایید.
جهت جلوگیری ازشلوغی گیت و
ومعطل شدن،لطفا ازآوردن وسایل اضافی
جلوگیری نمایید.
❌❌❌❌
‼️۱_به دلیل حفظ سلامت کودکان در شرایط کرونایی،از آوردن کودکان خود جدا خودداری فرمایید.
🔰❇️🔰❇️
۲_درهرشرایطی از ورود پسر بچه های بالای پنج سال،جلوگیری خواهد شد.
🔰❇️🔰❇️
۳_همه ی افراد از زمان ورود به پارک تا زمان خروج،بدون استثناء،ملزم به استفاده از دوماسک هستند.
🔰❇️🔰❇️
۴_حتما با خود دستکش،ماسک و مایع ضدعفونی کننده و دستمال کاغذی و پلاستیک جهت جمع کردن دستمال داشته باشید.
🔰❇️🔰❇️
۵_لطفا حتما با خود آب آشامیدنی همراه داشته باشید،هیئت آب آشامیدنی در اختیار نخواهد داشت.
🔰❇️🔰❇️
۶_لطفا تا جایی که برایتان مقدور می باشد،از آوردن گوشی همراه خودداری فرمایید،درصورت همراه داشتن موبایل،قبل از ورود به پارک،گوشی ها گرفته میشود.
همچنین ازآوردن وسایل اضافی،جهت تسهیل در ورود به پارک وشلوغ نشدن گیت بازرسی،جدا خودداری کنید.
🔰❇️🔰❇️
۷_افراد مسن یا بیمار،برای حفظ سلامتی خود،تشریف نیاورند.
🔰❇️🔰❇️
۸_ازهمه ی بزرگواران وعاشقان اباعبدالله علیه السلام،درخواست میکنیم که در بالاترین حد ممکن ،تمام پروتکل های ستاد ملی کرونا را رعایت فرمایند.
🔰❇️🔰❇️
۹_ازتجمع در مقابل پارک یا داخل پارک جدأ خودداری فرمایید وفاصله گذاری اجتماعی را در تمام مدت رعایت فرمایید.
خواهش می کنیم،برای برگزاری هر چه بهتر وبا شکوهتر مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان علیهم السلام،تمام نکات بالا را با دقت فراوان رعایت فرمایید.
هیئت نورالزهرا(س)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌑سلام علی ساکن کربلا🌑 در آستانه ماه محرم الحرام با توجه به شرایط خاص حاکم برجامعه وبا رعای
عزاداران اباعبدالله ع
که امروزقصدشرکت در مراسم پارکبانوان
را دارند،
میتوانند برای جلوگیری از ازدحام در
گیت و ورودی پارک،
از ساعت ۱۴ تشریف بیاورند.
ای صبح رو سیاه ز چه رو میشوی سپید!!
فردا حسینِ #تشنه جگر میشود شهید... 😭
#آقای_مظلومم
#حــســــین_جــان
#امان_از_دل_زینب
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#امان_از_دل_زینب
#امان_از_گودال
فردا که دست و پا بزنی زیر چکمه اش
زیـنـب میـان هـلهله هـا پـیـر میـشود 😭
#شب_عاشورا
💢یادتان نرود...
علامه امینی صاحب کتاب الغدیر شب و روز عاشورا مدام برای امام زمان ( عج ) صدقه کنار میگذاشتند و می فرمودند : امشب قلب امام عصر ( عج ) در فشار است.
شب عاشورا است، #صدقه برای
حضرت فراموش نشود
#وای_حسین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج