eitaa logo
هیئت نورالزهرا(س)
6.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
14 فایل
اطلاع رسانی زمان و مکان مراسم هیئت نورالزهرا(س) @Adnooralzahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔥 قسمت تیله های رنگی جا خوردم😳 نیم خیز چرخیدم پشت سرم ... سینا بود ...👀 با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد ...🙄 - تو چقدر نماز می خونی؟ خسته نمیشی؟ ...😕 از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم ...😢⚡️ - یادته گفتی تا آخر شب🌙با رفیقت می گشتید ... از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟ ...⁉️ چند لحظه سکوت کردم😐 - خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم😢 مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود⚡️ ولی یه چیزی رو می دونی؟ ... من از تو رفیق بازترم ...✌️ با حالت خاصی بهم نگاه کرد👀 و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم📿 هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه ...🤔 - آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه💍💎 چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن🙄 اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید🚶♂ می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟⁉️ «با شیشه های کوچیک رنگی »... رفتن پیش رئیس قبایل🚶♂و به اونها شیشه های رنگی دادن⚡️ یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای👌 اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد⚡️ و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن🏃♂ و اونها رو به بند بکشن ... انسانیت و آزادی، هموطن هاشون رو✌️ با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن ...⚡️ نگاهش خیلی جدی بود 👀 - کلا اینها با هم خیلی فرق داره👌 قابل مقایسه نیست ... این بار بی مکث جوابش رو دادم🗣 - دقیقاً این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست☹️ از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست ...🙄 فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی💎 تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه👌 و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی ...این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو🚶♂ از یه جا به بعد ... هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه😶 خستگی توش نیست ... اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره☹️ سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ☹️ غرق در فکر بود🤔 نور مهتاب، کمتر شده بود🌙 چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم ... فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه🚶♂ اما نشست ... در اون سیاهی شب🌑 جمع کوچک و دو نفره ما😊 با صحبت و نام روشن تر از روز بود ...☀️ بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد ... 👀 داره وقت نماز شب تموم میشه📿 کمتر از 10 دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود ...😢 یهو بحث رو عوض کردم✌️ - سینا بلدی نماز شب بخونی؟ 😊 مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد😳 این سوال اونم از کسی که می گفت🗣 نماز خوندن خسته کننده است🙄 بلند شدم ایستادم رو به قبله ... - نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی👌 یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری ...⚡️ نیت می کنی🌷 یه رکعت نماز وتر می خوانم قربَت اِلی الله ...🌱🌱 و ایستادم به نماز📿 فکر می کرد دارم بهش نماز شب خوندن یاد میدم😅 اما واقعا نیت نماز وتر کرده بودم ...😊 به ساده ترین شکل ممکن ...👌 5 تا استغفرالله ... 14 تا الهی العفو🍃و یک مرتبه اللهم اغفر لی و لوالدی🍃 و للمسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات ...😊 و این آغاز ماجرای دوستی جدید من و سینا بود✌️ ادامه دارد ... 📚 نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی