eitaa logo
هیئت نورالزهرا(س)
5.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
اطلاع رسانی زمان و مکان مراسم هیئت نورالزهرا(س) @Adnooralzahra
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 خواصّ منفی ⚪️ «بُرِش اوّل» قبیلهٔ مَذحج منتظر بودند. قرار بود کسی خبری از احوال هانی بیاورد. - «حال هانی خوب است. آرام باشید! به دنبال زندگی خود بروید که او نزد امیر مورد احترام است...» ⚪️ «بُرِش دوّم» ای مسلمان‌ها این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟ چرا برای نجات من نیامدند؟ شُرَیح قاضی گفت: «می‌‏خواستم بروم و از احوال هانی به مردم بگویم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود و جرأت نکردم...» 🔺 اگر این اتفاق جور دیگری پیش می‌رفت و اگر شُرَیح قاضی واقعیت را به قبیلهٔ هانی می‌گفت، ممکن بود آن‌ها برای نجات هانی به دارالاماره حمله کنند و عبیدالله را بکشند. در این صورت قطعاً اتفاقات بعدی نیز به نحو دیگری رقم می‌خورد. 👈 بیایید خودمان را در چنین موقعیتی تصور کنیم! آیا اگر ما در چنین شرایطی بودیم، حاضر می‌شدیم از دنیا و زرق‌و‌برق آن بگذریم و جان خود را به خطر بیندازیم؟ ◾️ تاریخ کم از این قبیل خواصّ منفی به خودش ندیده است. مهم این است که ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟! 💢 آیا می‌توانیم دنیا و آرزوها و اهداف کوچک و بزرگمان را در راه دفاع و حمایت از اماممان رها کنیم؟ آیا آمادگی انجام چنین کاری را داریم؟ ادامه دارد... ؟ - ۲
📌 عوامِ بی‌معرفت 🎬 «بُرِش اوّل» ناگاه صدای پيری دنيادوست از بالای امارت كوفه رشتهٔ افکارشان را در‌هم ریخت: «ای كوفيان! اجتماع مؤمنين را درهم نشكنيد. برادر‌كُشی ديگر كافی است! سپاه شام در راه است. تا دير نشده به خود آیید! ای زنانِ خاموش! چرا دست فرزندانتان را نمی‌گيريد و از آتشی كه لهيبِ آن همه را خواهد سوزاند، بيرون نمی‌بَريد؟ سپاه شام در راه است...» در صف‌های آخر ولوله‌ای حاكم شد: ➖ «ما می‌رويم.» ➖ «ما هم می‌رویم.» ➖ «من هم می‌آيم.» ➖ «وقتی سران كوفه با امير عبيدالله بيعت كردند، ما كجای كار ايستاده‌ايم؟ نه! خونريزیِ بی‌ثمری است. بياييد برويم…» 🎬 «بُرِش دوّم» به مردم گفته بود نماز عشاء به امامت خودش در مسجد خوانده می‌شود. در مسجد جای سوزن انداختن نبود. همان‌هایی که در تنها گذاشتنِ مسلم رقابت داشتند، این بار برای اقامهٔ نماز پشت سر عبیدالله رقابت می‌کردند. مردمی که در عرض چند ساعت رنگ عوض کردند... 🔺 حرکت خواصّ جامعه در تاریخ همیشه حرکت عوام را با خود به دنبال داشته است. یک عمل به‌جا می‌تواند تاریخ را نجات دهد و در مقابل، گاهی یک عمل نابه‌جا تاریخ را به گمراهی خواهد کشاند. اتفاقی که افراد بی‌بصیرت در جامعهٔ امروزی هم می‌توانند رقم بزنند. 👈 ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ به نظرتان آیا ما نیز بی‌معرفت خواهیم بود و امکان دارد که تحت تأثیر این گونه افراد، اماممان را به دنیایمان بفروشیم؟ ادامه دارد... ؟ - ۴
📌 بیعت مشروط 🎬 «بُرِش اوّل» او را به یاری خود خواند؛ ابتدا مخالفت کرد اما سپس به صورت مشروط موافقت کرد. - «من، هم عیال‌وارم و هم به مردم مقروض هستم؛ اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی در کنارت نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» و او نیز پذیرفت... 🎬 «بُرِش دوّم» دیدم یارانش کشته شده‌اند و نوبت به او و خاندانش رسیده است... خدمتش آمدم و گفتم: «یابن رسول‌الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟» فرمود: «آری، من بیعت خود را از تو برداشتم. ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟» ضحاک‌بن عبدالله گفت: «من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین علت بود که پیاده می‌جنگیدم...» ⚠️ داستان شخصی هم‌چون ضحاک نشانهٔ این است که ما هم می‌توانیم تا دقایق آخر همراه امام باشیم و غربت امام را ببینیم اما باز هم غریب رهایش کنیم و تنهایش بگذاریم. ⭕️ به راستی ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا «مهدی بیا» گفتن‌های ما هم مشروط است؟ آیا فقط در آسودگی و راحتی او را می‌خواهیم و اگر اوضاع را کمی سخت ببینیم، رهایش می‌کنیم؟ بیعت‌های ما چه رنگ و بویی دارد؟ ادامه دارد... ؟ - ۵ ☑️
📌 اولویت‌بخشی 🤝 «بُرِش اوّل» با شما یارانِ اندکی می‌بینم، تو را به خدا سوگند! اگر می‌توانی یک وجب جلو نَرَوی، نرو! به سوی قبیلهٔ من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری می‌کنند. فرمود: «خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد. ما و این گروه پیمانی بسته‌ایم که نمی‌توانیم از آن بازگردیم.» 🌾 «بُرِش دوّم» اجازه خواست تا آذوقه و طعامی به خانواده‌اش برساند. - برو طرماح، اما زود برگرد. طرماح برگشت امّا زمانی که سرِ خورشید بر روی نِی بود... او برگشت امّا زمانی که زینب به اسیری رفته بود. نه آن زمان که در جنگ جمل در رکاب حضرت علی می‌جنگید و نه آن زمان که با صلابت به معاویه خطاب کرد: «چه کسی تو را امیر ما قرار داده؟»، اصلاً فکرش را هم نمی‌کرد که روزی حسین را تنها بگذارد. اما یک لحظه غفلت و در اولویت قرار دادن خانواده در مقابل امام، فیضِ یاری امام را از او گرفت. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ اولویت‌های زندگی‌مان چیست؟ آیا در مقابل امام، اولویت مهم‌تری هم داریم؟ ادامه دارد... ؟ - ۶
📌 تردید «بُرِش اوّل» ⚔ امام علی برای جنگ جمل از کوفه درخواست نیرو کرده بود، اما او نیامد. بعد از جنگ، وقتی امام از بصره وارد کوفه شد، به دیدن امام آمد و مورد سرزنش حضرت قرار گرفت، اما در مقابل بهانه‌هایی برای نیامدنش آورد. امام به او فرمود: «تو دچار تردید شدی و به همین خاطر منتظر ماندی...» «بُرِش دوّم» 🚩 خودش در صدر فهرست کسانی بود که برای امام نامه نوشتند. او را به کوفه دعوت کرد: ما پیشوایی نداریم، نزد ما بیا، اما روز عاشورا همان اتفاق جمل تکرار شد. باز هم تردید... 📚 عده‌ای از افرادی که در جریان قیام امام حسین گوشه‌گیری کردند و با آن حضرت همراه نشدند، نه طمعِ مال داشتند و نه بیماریِ روح؛ یعنی انسان‌های بدی نبودند، اما به‌خاطر ضعف تحلیل و مبانی دینی‌شان، اهلِ شک بودند و در مواقع حساس نمی‌توانستند تصمیم درستی بگیرند. افرادی مانند سلیمان‌‌ بن‌ صُرَد خزاعی از این دست از افراد به‌شمار می‌آیند. او آدم خوبی بود، اما به‌ علت معرفت ناقص به امام، نتوانست مسائل را به درستی تحلیل کند و در مقابل حرکت امام دچار تردید شد. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز می‌توانیم در مواقع حساس درست تصمیم بگیریم؟ حتی اگر طمع مال نداریم و خود را مرید امام می‌دانیم، باز هم باید از زمانی که ممکن است در مقابل اماممان دچار تردید بشویم، بترسیم. ادامه دارد... ؟ - ۸ ☑️
📌 لحظهٔ طلایی «بُرِش اوّل» 🔸 خودش و برادرش برای همراهی سپاه عمر سعد از کوفه به سمت کربلا شتافته بودند. در سپاه عمر سعد بودند تا این‌که ظهر عاشورا... «بُرِش دوّم» 🗣 صدا آمد... - «آیا کسی هست که مرا یاری کند؟» به دنبال آن، صدای شیون زنان و کودکان بلند شد. نگاهی به یکدیگر انداختند و گفتند: «این صدای استغاثهٔ همان کسی است که روز قیامت به دنبال شفاعت جدّش هستیم. چگونه با پیامبر رو‌به‌رو شویم وقتی امروز، پسرِ دخترش را یاری نمی‌کنیم؟» پس بلافاصله به کمک امام شتافتند و بعد از جنگی نمایان در رکابش به مقام شهادت نائل شدند. ✅ در مقابلِ افرادی که مدّت‌ها همراه امام بودند، اما در لحظات آخر از رکابش جا ماندند، افرادی بودند که در یک لحظه از دوزخ به رستگاری رسیدند؛ سعد‌بن حارث و برادرش ابوالحتوف از این دست افراد بودند. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ در لحظات حساس کدام سمت هستیم؛ اهل شقاوت یا سعادت؟ نَشَوَد که اماممان را تنها بگذاریم. ادامه دارد... ؟ - ۹
⚪️ رسیدن به امام 🎬 «بُرِش اوّل» تمام مسیرهای منتهی به کربلا بسته شده بود. نمی‌توانست برای یاریِ حسین از کوفه خارج شود. به ناچار همراه سپاه عمر سعد شد و خود را به کربلا رساند... 🎬 «بُرِش دوّم» بعد از رسیدن به کربلا در اوّلین فرصت از سپاه عمر سعد جدا شد و خودش را به حسین رساند و به نحوی شجاعانه در روز عاشورا جنگید و به فیض شهادت نائل آمد. در زیارت ناحیه مقدّسه می‌هوانیم: «السَّلَامُ عَلَى قَاسِمِ‏ بْنِ‏ حَبِیبِ الْأَزْدِی» 🔅 همیشه برای رسیدن به امام، یک‌ راهی وجود دارد. دقیقاً زمانی که همه سعی دارند تو را از امامت دور کنند، اما باز هم می‌شود به او رسید. قاسم بن حبیب کسی بود که توانست به هر شکلی که شده خود را به امام حسین برساند و در نهایت هم در مقابل او به شهادت رسید. ⁉️ ما در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز می‌توانیم خودمان را به امام رسانده و در کنارش بمانیم؟ چقدر تلاش کرده‌ایم تا به امروز برای رسیدن به امام؟! ادامه دارد... ؟! - ۱۰
💠 بأَبی أَنتَ و أُمّی «بُرِش اوّل» ⛓ به او خبر داده بودند که فرزندت در مرز رِی به اسارت گرفته شده است. بسیار ناراحت شد و گفت: «خداوندا! دوست نداشتم در زمان حیاتم، اسارت او را ببینم.» «بُرِش دوّم» 📜 خبر به گوش امام رسید، به او فرمودند: «ای بَشیر، بیعتم را از تو برداشتم. برو و فرزندت را نجات بده.» در پاسخ گفت: «ای فرزند رسول خدا! درندگان مرا زنده‌زنده بِدَرَند اگر تو را رها کنم.» 🚩 بشیر‌ بن‌ عمرو حَضرمی از کسانی بود که هرچند اجازهٔ رفتن به او داده شده بود اما شهادت در راه حسین را انتخاب کرد. شاید با خودش فکر کرده بود که می‌تواند اسارت فرزندش را تحمّل کند اما جدایی از حسین و اسارت فرزندان حسین را هرگز. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز بِأَبی أَنتَ و أُمّی گفتن‌هایمان واقعی‌ است و می‌توانیم از عزیزانمان برای اماممان بگذریم؟ ادامه دارد... ؟! - ۱۱ ☑️
💠 آیا وفا کردم؟ «بُرِش اوّل» ✉️ نامه‌رسانِ پیامِ وفایِ کوفیان بود. نامه‌ای که در آن، مُسلِم از آمادگی کوفیان گفته بود و امام را به کوفه دعوت کرده بود و بعد از رساندن نامه همراه سپاه امام به سمت کوفه حرکت کرد. «بُرِش دوّم» 🚩 شب عاشورا خطاب به امام گفت: «به خدا سوگند اگر کشته شوم، سپس زنده گردم، هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاکستر مرا به باد دهند باز هم از شما دست بر نخواهم داشت.» روز بعد هنگام نماز، خود را سِپَر امام قرار داد و بعد از نماز هنگامی که با بدنی پُر از تیر بر روی زمین افتاده بود، رو به او گفت:‌ «أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟ (آیا وفا کردم ای فرزند رسول خدا؟)» 🏹 سعیدبن عبداللّه کسی بود که با سپر کردن تمامِ وجودش در مقابل تیرهای دشمنان از امامش دفاع کرد و در مقابل او شهید شد. ⁉️ ما کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ آیا ما نیز حاضریم تمام وجودمان را وقف امام کنیم و تیر‌های دشمن را به جان بخریم تا گَزَندی به اماممان نرسد؟! ادامه دارد... ؟ - ۱۲ ☑️
📌 اربعین «بُرِش اوّل» 🚩 عطيه عوفى مى‏‌گويد: «با جابر بن عبد اللّه به زيارت قبر حسين رفتیم و چون به كربلا رسيديم جابر در کنار شطّ فرات، غسل كرد و پارچه‌ای همانند شخص مُحْرِم بر تن کرد و کیسه‌ای را گشود که بوی خوشی داشت و خود را معطّر كرد. هر گامى كه بر مى‌داشت ذكر خدا مى‌گفت تا نزديک قبر مقدّس رسيد و به من گفت: «دستم را بر روى قبر بگذار!» و چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.» «بُرِش دوّم» 🗣 جابر را به ھوش آوردم، ناگهان جابر صدا زد: «آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟» و سپس خودش جواب خود را داد، چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ‌ھای گلویت بر سینه و شانه‌ات فروریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است؟ 🔸 گوش کن! هنوز صدای قدم‌های جابر در طول تاریخ شنیده می‌شود. صدای مسیری که هرچه برای خاموش کردنش تلاش کنند اما باز هم نمی‌توانند مانع رسیدن ندای حقّش به جهانیان شوند. تفاوتی ندارد که یک روز در این مسیر هم‌قدم جابر باشی و یا دلت را راهی سفر عشق کنی. فقط ببین کدام طرف تاریخ ایستاده‌ای؟! حسینی هستی یا...؟! ⁉️به راستی ما امروز کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟! در مسیر ظلم یا حق؟ ؟ - ۱۵ (قسمت پایانی)