#تجربه_نگار #بهترین_سفر داشتیم برمیگشتیم از کربلا رسیدیم مرز، رفتیم تو موکبی که از راه رفت هم با هم سفرای دوست داشتنی مون اونجا رفته بودیم، یه موکب تروتمیزی که احترام و رسیدگی به زوار توش حرف اولو می زد. خدا یه وقتایی به دل بنده های تیتیش مامانیش هست یه وقتایی هم باید ادبشون کنه😅 تو فکرش بودیم کجا بریم برای تجدید قوا و حموم که یکی از خدام ماهش آمدن گفتن بیاین خونه ی ما خونه ی این زن و شوهر که هنوز تازه عروس دوماد شده بودن و کوچولوی کپل هم داشتن به نظرم آبادان بود. رفتیم تو یه خونه ی نقلی با صفا و گرمای بچه های جنوب که از اول توش احساس راحتی می کردیم. چه طوری میشه آدم بره خونه ی یه غریبه ولی عضلاتش منقبض نباشه و دائم معذب نباشه؟! هم چین راحت بودیم که نگو😄 خلاصه همگی رفتیم یه حمام حسابی. معنی حمام بعد سفر کربلا که می فهمین؟!😜 ناهار هم جاتون خالی یه ماکارونی خوشمزه با ته دیگ.😋 چه قدر دعاشون کردیم. با خانوم خون گرمش بدجور قاطی شدم همین الان دلم براش تنگ شد. خیلی گل و نجیب بود. با این که تازه عروس بود اکثر وسایلشون دسته دوم بود! با یه آزادگی تحسین برانگیزی می گفت چه اشکالی داره حالا بعدا! با این که رسمشون این بود که جهاز با مرده و باید سرتاپاشونو طلا کنه. بالای تختشون هم کتاب "یادت باشد" بود. واقعا هم زندگیشون شبیه شهدا بود. کم میشه دلی سریع با کسی صمیمی بشم ولی این یکی فرق داشت. از من به شما نصیحت تو سفر کربلاهای آینده دنبال رفقای اربعینی بگردین.ان شاءالله. چون سفر اربعین همه چیزش خاصه آدم هایی که سرراهت قرار می گیرن هم ممکنه همون دوستایی باشن که باید برین سراغشون. اگر هم از قبل پیدا کردین باهاشون تماس بگیرین و دیدار قلبی تازه کنین. بدمیگم؟! 🔅@banoye_roshanaee