#سفرا_بیخطر
می خواستیم بریم شیراز ولی به خاطر گرمای زیاد، شب حرکت تصمیم من و همسرم عوض شد. ولی به بچه ها چیزی نگفتیم.
ذهنیت پسرم این بود که شب تو طبس توقف می کنیم یکی یکی از کنار شهرهای نیشابور و سبزوار و ... رد می شدیم ولی هنوز براش سوال و تعجب ایجاد نشده بود.
سعی کردیم خودمون تو اعتقادش تردید ایجاد کنیم😉
گفتیم مگه قرار نبود امشب بریم طبس، داریم درست میریم؟
داشتیم ابر تردیدو بزرگ و بزرگتر می کردیم و ازش خواستیم خودش پی به ماجرا ببره که دست آخر داریم کجا میریم خوب😎
راهنمایی هم می کردیم هاا. مثلا خودش گفت بابا با دوستشون صحبت می کردن و با هم تو قم قرار گذاشتن پس داریم میریم قم. باز خودش شک می کرد. توضیح دادیم که از طریق سرنخ ها و شواهد می تونه مقصد رو پیدا کنه.
پیشنهاد دادم برو نقشه رو نگاه کن. خودش رفت سمت گوگل مپ.
خلاصه این قدر این طفلی رو پیچوندیم که نگو. ولی این کار بهش مزه داد.
زنگ جغرافی و مهارت حل مسئله داشتیم ولی دوست داشتم مثل زمان ما خشک و خنک و آماده نباشه.
در برابر حس من می تونم، خودم بلدم حلش کنم، به منم فرصت کشف بدین و من بی عرضه نیستم، یادگیری تو حاشیه ست.
می دونین تو نگاه بی اعتنای بچه ها به توضیحات بلند بالای ما چیه؟
داره میگه مامان، بابا جانم، من کپسول انرژی دوست ندارم لطفا اجازه بدین سر صبر و مداومت خودم به حقایق و علوم برسم😍
عزیز،روزگار لقمه ی آماده به پایان رسیده🌟
#تجربه_نگار
🔅@banoye_roshanaee