#سفرا_بیخطر
قدیما مشقت ها و موانع طبیعی طوری بود که آدمو بیش تر یاد نداری هاش مینداخت. یاد نیاز هر لحظه ش به خدا مینداخت.
ولی الان گاهی یادش میره هیچی نیست. احساس غنا بهش دست میده.
سفر یه فرصت طلاییه برای یه زمین لرزه مختصر این زندگی مدرن.
دوست داشتیم این سری مثل "دورت بگردم ایران" بریم سفر. یعنی این طوری نباشه صرفا جاده گردی کنیم. فضای رشد و کشف و تحرک رو به یه سفر بی دغدغه ی شیک ترجیح میدیم.
یه شب تو یه گوشه ی دنج و خلوت چادر زدیم و یه شام ساده از جنس نون و ماست دور هم خوردیم😉
در خواب ناز بودیم که آن چنان صدای پارس سگ بلند بود که گفتم الان استخونامو مثل بیسکوییت گاز می زنه.😢
تجربه ی این نوع ترس و راه مقابله ش اینجا ایجاد شد و همینجا هم حل شد.
شب کم خوابیدیم، و صبح زود هم باید راه می افتادیم پس یه مقدار اذیت شدیم و حالمون جا اومد😃
"من خداوند سبحان را به درهم شكستن عزمها و فرو ريختن تصميمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم"
این روایت تو سفر و غیر سفر برامون بارها پیش آمده و فهمیدیم کار و تدبیر دست یکی دیگه ست.
ولی اگه خودمون پیچ مونو یه کم شل کنیم و و مقاومت نکنیم در برابر درد سرها و رنج ها و امور ناخواسته، فرایند رشدی ما و خانواده مون سریع تر به جریان میفته.
به این ترتیب هر چه قدر در برابر چیزایی که دلم نمی خواست کمتر ایستادگی می کردم راحتی بیش تری رو لمس می کردم.😅
🔅@banoye_roshanaee
#سفرا_بیخطر
از اون وقتاست که دستمو گذاشتم زیر چونه م و موندم از کجا شروع کنم.🤔
حیفم میاد از اول سفر نگم از همون چند ساعت شروعش.
رسیدیم سبزوار. جمعه باشه و مساجد بسته باشه قبل از این که کاسه چه کنم چه کنم بگیری دستت یکی بیاد نجاتت بده خدا وکیلی حالت خوب میشه یا نه
آمد کنار شیشه ی ماشین و همین جوری ندیده نشناخته دعوتمون کرد بریم داخل یه مدرسه.
داشتن مدرسه رو تمیز می کردن تا برای کلاس های تابستونی قرآن و نهج البلاغه آماده بشه.
رفتیم بالا تو نمازخونه بعد چند دقیقه سینی چای و آب خنک با هم رسید.
بچه ها گیر داده بودن مامان موبایل.
منم گفتم باشه اگه اسم رمز بگین میدم. کلا رفتن تو فضای هیجانی معما😄
کلمه ی رمز دو کلمه ای بود بیش تر از همه زهرا تقلا می کرد برای پیدا کردنش.
کلمه دوم رو زود پیدا کرد ولی پیدا کردن کلمه ی اول مصادف شد با زمان ترک گفتن ما از مدرسه. ولی خیلی بهش مزه داد😅
ناهار موندیم با اصرار مدیر مجموعه ی فرهنگی که اتفاقا خیلی غریبانه و دست تنها بودن که حتی جو فامیلی که اونجا دست به کمک شون بودن زیاد مذهبی نبود. چه قدر این گروه ها نیاز حمایت و پشتیبانی دارن.
واای ناهار شون تو بقچه بود تو بقچه چی بود؟!
یه قابلمه ی رویی نقلی پر از کباب سیب زمینی😋
غذا واقعا اندازه ی خودشون بود و اصرار ما به رفتن بی فایده بود ولی برکتش خوشگل بود. جدیت و سرعت اون آقا برای یخ برداشتن و فلاکس پر کردن و نون بردن خوشگل بود.
نمونه های اربعینی این طوری در طول سال تکرار میشن و گوش آدمو می پیچونه که زنهار یه کم یاد بگیر.😓
راستی کلمه ی رمز این بود:
تفریح کن!
#تجربه_نگار
🔆@noorbine
میدون امام تو اصفهان چشم نواز و روح بخشه.
ولی من با نگرانی وارد این محیط شدم.
نگران مملو بودن این منطقه از خانوم هایی با وضع نامناسب.
بر خلاف انتظارم، محیطش چیزی شبیه به مشهد بود.
موارد کشف حجاب بود ولی فراوانی زیادی نداشتن و فاصله ی زیادی با شهری مثل تهران داشتن.
جدیت هایی هم دیده میشد که قابل تقدیر بود مثلا برای بازدید عالی قاپو داشتن حجاب لازم بود. این الزام قبل ورود فقط به صورت نوشته روی دستگاه پرداخت بود ولی جالب بود که به چشم دیدم که رعایت میشه. و داخل بنا هم تذکر داده میشد.
حالا یه چیز خوشمزه بگم براتون
رفتیم داخل مسجدی که به دست های مبارک شیخ بهایی طراحی شده بود این عالم اصیل اسلامی که دایره ی اسلام رو محدود به علوم فقهی نمی کرد.
اونجا دو تا توریست که انگار ایرانی ها براشون بدآموزی داشتن کشف حجاب کرده بودن منم که مسلط به زبان انگلیسی😎
گفتم اکس کیوزمی، بعد اشاره کردم به گذاشتن شال😂
بنده خدا کاملا توجیه بود اشاره کرد یه چیزایی تو مایه های "اوه یس" گفت😄
درسته غربی ها قانون رو مستکبرانه اجرا می کنن و در مواردی مداخله های عجیبی دارن ولی این موضوع تا حدی جا افتاده که رعایت قانون نشونه ی سطح منطق و ادبه نه اجبار.
#سفرا_بیخطر
#تجربه_نگار
🔆 @noorbine