🍃شأن نزول ایه ۱۷۳ و ۱۷۴🍃
در پایان جنگ احد، لشگر فاتح «ابو سفیان»، پس از پیروزى به سرعت راه «مکّه» را پیش گرفتند، هنگامى که به سرزمین «روحاء» رسیدند از کار خود سخت پشیمان شدند، تصمیم به مراجعت به «مدینه» و نابود کردن باقیمانده مسلمانان گرفتند.
این خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، فوراً دستور داد: لشکر احد، خود را براى شرکت در جنگ دیگرى آماده کند، مخصوصاً فرمان داد: مجروحان جنگ احد به صفوف لشکر بپیوندند.
یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید: من از جمله مجروحان بودم، ولى زخم هاى برادرم از من سخت تر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور که هست خود را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) برسانیم، چون حال من از برادرم کمى بهتر بود هر کجا برادرم بازمى ماند او را به دوش مى کشیدم، با زحمت خود را به لشکر رسانیدیم.
و به این ترتیب، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ارتش اسلام در محلى به نام «حمراءُ الاسد» که از آنجا تا «مدینه» هشت میل فاصله بود، رسیدند و اردو زدند.
این خبر به لشکر قریش رسید و مخصوصاً از این مقاومت عجیب و شرکت مجروحان در میدان نبرد وحشت کردند، و شاید فکر مى کردند ارتش تازه نفسى نیز از «مدینه» به آنها پیوسته است.
در این موقع، جریانى پیش آمد که روحیه آنها را ضعیف تر ساخت و مقاومت آنها را درهم کوبید، و آن این که:
یکى از مشرکان به نام «معبد الخزاعى» از «مدینه» به سوى «مکّه» مى رفت، مشاهده وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یارانش او را به سختى تکان داد، عواطف انسانى او تحریک شد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت:
مشاهده وضع شما براى ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت مى کردید براى ما بهتر بود. این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین «روحاء» به لشکر «ابو سفیان» رسید.
«ابو سفیان» از او درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد، او در جواب گفت: محمّد(صلى الله علیه وآله) را دیدم با لشکرى انبوه که تا کنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش مى آیند!.
«ابو سفیان» با نگرانى و اضطراب گفت: چه مى گوئى؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم.
«معبد الخزاعى» گفت: من نمى دانم شما چه کردید؟ همین مى دانم که لشکرى عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است!.
«ابو سفیان» و یاران او تصمیم قطعى گرفتند به سرعت عقب نشینى کرده، به «مکّه» باز گردند و براى این که مسلمانان آنها را تعقیب نکنند و آنها فرصت کافى براى عقب نشینى داشته باشند از جمعى از قبیله «عبد القیس» که از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به «مدینه» براى خرید گندم داشتند خواهش کردند که: به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان این خبر را برسانند:
«ابو سفیان» و بت پرستان قریش با لشکر انبوهى به سرعت به سوى «مدینه» مى آیند تا بقیه یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از پاى در آورند.
هنگامى که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیْلُ» ( آیه 173 سوره «آل عمران»)؛ (خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است).
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹🍃روایتی عجیب از مظلومیت شهدای کربلای ۴ گروهان هایی که دیگر باز نگشتند 🌹🍃
متن زیر برشی از کتاب حماسه یاسین نوشته حجت الاسلام انجوی نژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که درباره شهدای غواص عملیات کربلای ۴ نوشته شده است.
بخشی از این کتاب را در چند قسمت می خوانیم
قسمت دوم
:
دل کندن از همرزمان سخت بود
حسین ضمیری، سرش را پایین انداخته بود و آرام اشک می ریخت. آخرش با صدای گرفته ای گفت:" محمد! خیلی وقته منتظر امشبم، برام دعا کن..." و به زیبایی خندید! نمی دانم چرا خنده بی آلایش این بچه ها این قدر زیبا بود و دلگیر کننده!
خلاصه به هر زحمتی بود- چون قرار بود ظهر برویم پاساژ که مقری بود در یک کیلومتری خط اروند- وعده خداحافظی اصلی را گذاشتیم برای بعد از نماز.
آماده شدن برای عملیات
صبح کم کم به ظهر می رسید و هر چه بیشتر می گذشت، شور و شوق بچه ها بیشتر می شد. اشک لحظه ای گونه ها را خشک نمی گذاشت. حال و هوای عجیبی بود. لباسهای غواصی را برای آخرین بار مرتب کردیم و کوله های غواصی را بستیم. سلاحها را که ۲۴ ساعت در گازوئیل و روغن برای ضد آب شدن خوابانیده بودیم، تمییز کردیم. تعداد نارنجکها را برای آخرین بار حساب کردیم. به هر کس به مقدار وزن او، از ۶ تا ۱۶ نارنجک می رسید. ۳ خشاب اضافه، دو گلوله آرپی جی اضافی، سیم چین، سیم خاردار قطع کن و سلاح، به همراه وسایل غواصی و جیره جنگی که همراه نارنجکها به خود بسته بودم. شده بودم انبار مهمات! برادر جلیل، مرا که در آب دید، گفت: "برادر انجوی! شما ۲ تا نارنجک دیگه ببندید؛ هنوز یک مقدار از پشت سرتان روی آب است.
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱"
35.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه غم انگیز وداع شهدای کربلای ۴ که دیگر باز نگشتند
سال ۱۳۶۵
روحشون شاد
دیروز این کلیپ ارسال شد ولی باز نمی شد امروز دوباره ار سال کردم
🌹 برای شادی روح شهدا صلوات 🌹
🌹🍃روایتی عجیب از مظلومیت شهدای کربلای ۴ گروهان هایی که دیگر باز نگشتند 🌹🍃
متن زیر برشی از کتاب حماسه یاسین نوشته حجت الاسلام انجوی نژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که درباره شهدای غواص عملیات کربلای ۴ نوشته شده است.
بخشی از این کتاب را در چند قسمت می خوانیم
قسمت سوم
اذان آخر و بغض ترکیده رزمندگان
صدای اذان که پیچید، بغضها ترکید. شاید آخرین اذانی بود که می شنیدیم. چون ناهار را قبل از نماز خورده بودیم، بعد از نماز، مراسم نوحه خوانی و سینه زنی انجام شد. دو سه ساعت وقت دادند استراحت کنیم؛ اما کی خوابش می برد؟ بچه ها دوتا دوتا یا چندتا چندتا نشسته بودند صحبت می کردند. عده ای هم دست به قلم شده بودند. تعدادی کاغذ نامه دادند و گفتند هر چه می خواهید، بنویسید؛ حتی منطقه عملیاتی و عملیاتی که قرار است شرکت کنید؛ زیرا این نامه ها بعد از عملیات پست می شود و از نظر امنیتی مشکلی ندارد!
دم دمای غروب، کامیونها را آوردند. سوار شدیم و ۲ کیلومتری پاساژ پیاده شدیم و از پشت خاکریز به سمت پاساژ رفتیم. به هر ضرب و زوری بود، خود را داخل پاساژ جا دادیم. مقر گردان نوح هم در بهداری بود؛ درست روبه روی پاساژ، سمت چپ جاده آسفالت. به محض مرتب کردن وسایل راه افتادیم سمت بچه های نوح، چون بعد از نماز کار شروع می شد، یک ساعت وقت برای خداحافظی داشتیم. با مجید آزادفر، حسین ضمیری، علیزاده، حسن پور و ... که خداحافظی کردم، احساس دلتنگی شدید می کردم. برگشتم داخل پاساژ، زمین و زمان را به خمپاره و توپ بسته بود. صدای گرم و دلنشین اذان علی عرب شیبانی همه را به خود آورد. هر وقت علی اذان می گفت، می رفتم جلویش و با چشمهای از حدقه در آمده در چشمهایش نگاه می کردم تا خنده اش می گرفت و اذان گفتنش سکته پیدا می کرد! اما این بار علی لبخندی غمناک زد و در حالی که اشک از چشمهایش سرازیر بود، خواند: اشهد ان محمداً رسول الله(ص)...
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
چراغهای فروزان، در سیاهی شب
پیامبر گرامی اسلام، در فرصت های مناسب، بارها از یاران وفادار خود در آخرالزمان یاد میکردند و همواره ایمان استوار و فداکاری آنها را گرامی میداشتند.
امام باقر فرمودند: روزی عده ای در حضور پیامبر گرامی نشسته بودند و آن حضرت با شور و شوقی دعا میکردند و میفرمودند: «خداوندا، مشتاق دیدن برادران عزیزم هستم.» و این جمله را تکرار نمودند. اصحاب ایشان پرسیدند: مگر ما برادران تو نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: «نه، شما یاران من هستید؛ برادرانم مردمی هستند که در آخرالزمان به من ایمان دارند، در حالی که هیچگاه مرا ندیده اند. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است و همانند کسی هستند که آتش سرخ را در دست گرفته است. آن ها چراغ های فروزان هستند. پروردگار، آنان را از هر ف تنه تیره و تاری نجات می دهد.
🌴🕯🥀🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ارتباط فاطمیه و مهدویت
🏴 ارتباط بین حضرت زهرا(س) و حضرت مهدی(عج) از کجا آغاز شد؟...
در روزهای پایانی عمر رسول الله(ص) پیامبر بشارتهایی به حضرت زهرا(س) دادند...
▫️حجت الاسلام کلباسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آی مردمان مگه شما
#امام_زمان ندارید.
چرا صداش نمیزنید؟
شهید شیخ احمد کافی
روحش شاد...
نشر حداکثری
#فاطمیه
#طلائیه🥀
🍎 آیت الله #جوادی_آملی :
✅دائماً با وضو باشيد اين خيلی اثر دارد.
🍎 اينكه اهل بیت (علیهم السلام) گفتند: «دُم علي الطهارة يوسع عليك رزقك» یعنی دائماً با وضو باشيد روزی شما زياد می شود .
🍎 تنها روزی به معنای نان و آب و اينها نيست ، علم روزی است ، اخلاق روزی است ،عقل روزی است ، فضيلت ها روزی است ، روزی های ظاهری هم روزی است.
🍁 فرمود: «دُم علی الطهارة» دائماً با وضو باشيد اين خيلی اثر دارد از همين راهها شروع می شود..
🌴 نور عبادات را از بین نبریم 🌴
استاد فاطمی نیا:
اعمال وعبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم وازدست ندهیم.
ما متاسفانه غالبا ولخرج هستیم؛ ولخرج نور!
اگر از عبادتی نوری کسب کنیم ، آن را حفظ نمیکنیم. فورا بارفتارمان آن را خرج میکنیم وازبین میبریم!
نماز شب میخوانیم بعد غیبت میکنیم و نور نمازشب ازبین میرود، یک نورانیت هم اگر شب به ما بدهند، صبح خرجش میکنیم!
یک دعا میخوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان میدهیم، از بین میبریم!
خلاصه هرعمل خیری نور دارد، اگر نور ها را حفظ کنیم، به تدریج این نورها جمع شده و قوی میشود و دارای آثار عالیه میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حجاب نباشد زنها باید دنبال مردها راه بیفتند!
دیدگاهی متفاوت به مقولهی حجاب از زبان دکتر ازغدی
هدایت شده از تخریب چی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جرعهای از زلال قرآن
📖سوره طه آیه ۱۲۴
💠 وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ
💠 و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم.
🌏 #تخریبچی👇
🆔 @takhribchi110
🍃شأن نزول آیه ۱۸۱ 🍃
سدي و مقاتل و عکرمه و ابن عباس روایت کردهاند که أبو بکر بیکی از مدارس یهودیان داخل شد و یا بگفته بعضی از مفسرین
وي بدستور رسول خدا براي تبلیغ اداء نماز و دادن زکوة رفته بود جماعتی را دید که گرد فنحاص بن عازورا جمع شده بودند پس
از اظهارات أبو بکر فنحاص گفت اي ابو بکر بنابر آنچه که تو میگوئی معلوم میشود خداي شما فقیر است ولی بدان که ما همه
اغنیاء هستیم لذا خداي تو از ما قرض میخواهد و این خود علامت فقر و نیازمندي اوست در اینجا أبو بکر بخشم آمد و سیلی
محکمی بصورت فنحاص زد فنحاص بحالت اعتراض گفت چرا چنین کردي و برسول خدا از وي شکایت کرد پیامبر از أبو بکر
جریان قضیّه را پرسید أبو بکر که گفتار او را نسبت بخدا توهین میدانست براي پیامبر بیان نمود ولی فنحاص منکر گردید سپس این
آیه نازل شد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃شان نزول ایه ۱۸۳🍃
کلبی روایت کرده که سران یهود مانند کعب بن اشرف و مالک بن صنیف و وهب بن یهودا و زید بن تابوت و حی بن اخطب و
فنحاص بن عازورا با اصحابشان نزد رسول خدا آمدند و گفتند یا محمّد خداوند با ما در تورات عهد بسته که به پیامبري ایمان
نیاوریم تا اینکه قربانی بیاورد که آتش آن را بسوزاند و اگر واقعا تو پیغمبري چنین کاري را انجام بده تا بتو ایمان بیاوریم سپس
این آیه نازل شد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹🍃روایتی عجیب از مظلومیت شهدای کربلای ۴ گروهان هایی که دیگر باز نگشتند 🌹🍃
متن زیر برشی از کتاب حماسه یاسین نوشته حجت الاسلام انجوی نژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که درباره شهدای غواص عملیات کربلای ۴ نوشته شده است.
بخشی از این کتاب را در چند قسمت می خوانیم
قسمت چهارم
تکبیره الاحرام عشق
صف نماز بسته شد. حاج آقا واعظی خیلی زحمت کشید تا توانست خود را کنترل کرده، تکبیره الاحرام بگوید. مکبّر هم محمد واحدی بود. صدای او به هیچکس نمی رسید. پیش نماز گریه می کرد، مأمومین گریه می کردند. مکبر گریه می کرد، عجب نمازی بود! خیلی چسبید. در قنوت نماز، صدای ناله و انابه های "الهی الحقنی بالشهدا و الصالحین" در فضای سالن پیچیده بود.
نماز که تمام شد، بچه ها شروع کردند به خداحافظی و حلالیت طلبیدن. لباسهای غواصی را پوشیدیم و تجهیزات را بستیم. یکی از بچه های تبلیغات با فلاش عکس می گرفت. دلم برای علی تنگ شده بود! آخر او در گروهان ستار بود و من در گروهان قهار. بلند صدایش زدم. یک پس کله دوستانه از سیفی، مرا به خود آورد که باید ساکت باشم. راست هم می گفت. اما دست خودم نبود. اصلاً یادم رفته بود کجا هستم! خلاصه نشد دوباره ببینمش. بینی ام تیر می کشید و اشک در چشمانم و بغض در گلویم بیتابی می کرد. رو به آسمان کردم و با تضرع به درگاه خدا التماس کردم:"خدایا! علی من را از من نگیر! با هادی مشتاقیان، تشکری، حمید رجبی، مهرانی، پاکدل، حسینیان و سیفی در دید هم بودیم.
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
:
🌹🍃روایتی عجیب از مظلومیت شهدای کربلای ۴ گروهان هایی که دیگر باز نگشتند 🌹🍃
متن زیر برشی از کتاب حماسه یاسین نوشته حجت الاسلام انجوی نژاد از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که درباره شهدای غواص عملیات کربلای ۴ نوشته شده است.
بخشی از این کتاب را در چند قسمت می خوانیم
قسمت پنجم
به مقتل رفتن گروهان ستار
اول، گروهان ستار رفت بیرون از کانالی که بچه های مهندسی لشگر طی ۳ ماه با زحمت بسیار کشیده بودند و تا اروند رود سه کیلومتر راه بود، عبور کنند. وقتی نوبت گروهان ما شد، دیدم بین در پاساژ تا لب کانال، ۲ تا از بچه های گروهان ستار افتاده اند و یکی دو تا امدادگر داشتند برشان می گرداندند داخل پاساژ. حاج آقا واعظی، روحانی گردان و حسین مهدی پور بودند که اول کاری با یک خمپاره مجروح شده بودند. پریدم تو کانال. باید از درون کانال وارد اروند میشدیم؛ البته دویست متر آخر را تا کمر در آب بودیم؛ آب و گِل که از نظر استتار خوب بود. نام عملیات را اعلام کردند: کربلای۴، با رمز یا فاطمه الزهرا(س)
حضور حاج اسماعیل قاآنی در نقطه رهایی
سکوت مرگبار حاکم بر محیط چندان خوشایند نبود. بوی لو رفتن عملیات می آمد. اول قرار بود گروهان ستار داخل اروند شود و وقتی رسید وسط اروند، به فاصله ۳ دقیقه، داخل شویم و بعد هم گروهانهای غفار و جبار. در کناره اروند، یک نفر با لباس بسیجی و کلاه آهنی ایستاده بود و بچه ها را از زیر قرآن رد می کرد. بعضی که او را می شناختند، می بوسیدنش. جلوتر رفتم، دیدم برادر حاج اسماعیل قاآنی، فرمانده عزیز و دلاور لشگر ۲۱ امام رضا(ع) است. با خوشحالی بوسیدمش. روحیه عجیبی گرفتم. گروهان ستار وارد اروند شد و با نظم کامل شروع کردند به حرکت به سمت وسط اروند تا از آنجا جلو بروند. در حالی که چشم دوخته بودیم به ستون گروهان ستار که در آب پیش می رفتند، ثانیه شماری می کردیم تا داخل آب شویم. اروند در نظرم به قدری ذلیل و حقیر می نمود که بعدها خودم هم باور نمی کردم.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌟۱۵ قدم خودسازے یاران امام زمان(عجل الله فرجه شریف ) 🌟
🔹قدم اول : نماز اول وقت
🔸قدم دوم : احترام به پدر و مادر
🔹قدم سوم : قرائت دعاے عهد
🔸قدم چهارم : صبر در تمام امور
🔹قدم پنجم : وفاے به عهد با امام زمان(عج)
🔸قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه با معنے
🔹قدم هفتم : جلوگیرے از پرخورے و پرخوابے
🔸قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه
🔹قدم نهم : غیبت نکردن
🔸قدم دهم : فرو بردن خشم
🔹قدم یازدهم : ترک حسادت
🔸قدم دوازدهم : ترک دروغ
🔹قدم سیزدهم : کنترل چشم
🔸قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن
🔹قدم پانزدهم : محاسبه نفس
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸رضایت امام زمان میارزه انسان تمام عمرش سختی بکشه...
#امام_زمان_عج💕
#استادشجاعی
➖➖➖➖➖➖➖