eitaa logo
موسسه فرهنگی _ هنری نورالهدی 🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
84 فایل
موسسه ی «بانوان صحنه پرداز نورالهدی» ارتباط با ادمین: @yaemamhasaan رزرو بلیط: @Jahadehonari تبادل و تبلیغات: @sadrjahad هماهنگی و رزرو اجرای شهرستانها: 09176827420 سایت ما برای آشنایی بیشتر: noorolhodaeeha.ir صفحه آپارات: aparat.com/noorolhodaa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🕋نماز لیلةالدفن برای فاضل ارجمند مرحوم استاد فرج‌نژاد و خانواده‌اش یادمان نرود. دو رکعت است: رکعت اول حمد و یک بار آیت الکرسی رکعت دوم حمد و ده بار سوره قدر بعد از سلام نماز بگویید: اللهم صل علی محمد وآل محمد وابعث ثوابها الی قبر: محمدحسین ابن علی خدیجه بنت محمدرضا علیرضا ابن محمدحسین محمدرضا ابن محمدحسین مطهره بنت محمدحسین 🔹انشاالله این استاد انقلابی و خانواده در این شب جمعه و شب اول قبرشان میهمان سفره سیدالشهدا(ع) باشند. @farajnezhad110 @savad_rasaneh
شب جمعه است .... قرائت سوره جمعه فراموش نشه 🌸 @noorolhodaa www.noorolhoda85.blog.ir
🔵درباره حسین فرج نژاد اشتباه نکنیم! . ‌. ⚫حسین زبان عبری می دانست، اما دوستانی داشت که خیلی بهتر از او عبری می دانستند. این را خودش هم می دانست. . . ⚫حسین ازصهیونیسم پژوهان کم نظیر کشور بود و تالیفاتی بی نظیر داشت.اما چه بسا شاگردانی تربیت کرده باشد که راه استاد را بهتر و قوی تر ادامه دهند یا مراکزی باشد که تخصصی تر و گروهی این مهم را به پیش ببرند. . . ⚫حسین لیسانس اقتصاد داشت از موسسه امام خمینی، فوق لیسانس فلسفه غرب داشت از دانشگاه مفید و دکتری حکمت هنر دینی داشت از دانشگاه ادیان و مذاهب، اما از او لیسانسیه تر و فوق لیسانسیه تر و دکتر تر این مملکت بسیار است. . . ⚫حسین اما گوهری داشت که کم نظیر و نایاب بود. گوهری که در قوطی هیچ‌دانشگاهی، هیچ پژوهشگر یا زبان دانی پیدا نمی شد. چه بسیار آدمها که مقاله ها و کتابهایشان بسیار بیشتر از حسین است. چه بسیار آدمها که تئوری دانی و فلسفه بافی شأن بیشتر از حسین باشد، اما حسین ویژگی بی نظیری داشت که در پرتو آن بود که همه این توانمندی ها معنا می یافت و به کاری می آمد. . ‌. ⚫بدون حضور قطب نماهایی چون حسین، نه کسی توان و جرات حرکت داشت و نه حرکتی می توانست عزم مقصدی و نهایتی را داشته باشد. . . ⚫فضای مجازی و انفجار اطلاعات جهان را از محتواهای از هم پاشیده و کلان پر کرده است‌. همه حیرت زده بر کرانه خانه محقر انباشته های خویش ایستاده اند و کسی را یارای حرکت نیست. جهان بی وجود امثال حسین مرگ آباد متعفنی بیش نیست. حسین کیمیای مبارزه و حرکت را به میان جزیره های راکد افعال ما می آورد. حسین با زندگیش، با صداقت و اخلاص گفتار و رفتارش و با یقین به عالمگیری کلمه حق، مشعل مبارزه را زنده نگاه داشته بود. مشعلی که تنها از هرم گرمای آن میشد فکر کرد، کار کرد، حرکت کرد... . . ⚫حسین و امثال حسین با زندگی هنرمندانه و زیبایشان، کارها را کار میکردند. حرفها را حرف می‌کردند. مبارزه و حرکت را در یخبندان جهان راکد و مادی ما می دمیدند و روحی الهی را بر پیکر بی جان کارها وارد می آوردند. . . ⚫من هروقت حسین را می‌دیدم محو دستهایش محو زندگیش محو اخلاصش میشدم. اینها را نداشتم. اینها را نداشتیم. کم داشتیم. وگرنه انباری از حرف و نظر را در یخدان کتابخانه ام داشتم. حسین اصل جنس بود. همانی بود که وصلت می کرد به معرکه روز دهم عاشورا، با همان حرارت شورآفرین حماسه در معیت سیدالشهدا... . . ⚫از تشییع برگشته ام و می‌نویسم. امشبی که هنوز حیران و مبهوت به نبرد عقربه های زمان می روم و مأیوسانه التماسشان میکنم یک روز به عقب بازگردند. محمدعلی روزبهانی @farajnezhad110
☑️جناب آقای دکتر محمد علی روزبهانی رئیس حوزه هنری قم شد. 🔸 جناب دکتر روزبهانی، تبریک و آرزوی موفقیت مجموعه نورالهدی را بپذیرید. ان شاءالله در مسئولیت خود عملکردی مؤثر و پربرکت داشته باشید. @noorolhodaa www.noorolhoda85.blog.ir
بسم نافذ الامر قلم زدن در توصیف استاد انقلابی عزیز، دکتر محمد حسین فرج‌نژاد، «حال» می‌خواهد که واقعه‌ی نبودنش آن را سلب کرده. پس بماند برای فرصت مقتضی، ان‌شاءالله. اما کلامی با خودت آقا محمد حسین! اگر می‌دانستم آن لحظه که آخرین حرف‌ها و نگاه‌ها میان‌مان گذشت، فقط ۲۰ ساعت تا حضور در مراسم تشییع پیکر تو و خانواده‌ی عزیزت فاصله باقی است؛ دستت را می‌گرفتم و هیچ ناگفته‌ای را به جلسه‌ی آتی موکول نمی‌کردم. اگر می‌دانستم باز کردن قفل آن موتور سیکلت مستهلک، باز کردن پر پروازتان است؛ محال بود به این جمله‌ات راضی شوم که «امشب باید با موتور بروم حرم دنبال بچه‌ها و ببرمشان تفریح تا خلأ نبودن چند روزه‌ام را جبران کنم» و بگذارم بروی... چه نسبتی بود بین تو، خدا و نیت‌ات در تمام امور که نهایتاً در عصر روز عرفه و شب عید قربان، با تمام خانواده به دیدار حضرت حق نائل شدی...؟؟! آقا محمد حسین! ظاهراً آخرین فردی که با تو بوده، من بوده‌ام... امید که تکلیف الهی را بدون کاستی انجام دهم و اگر مقدر باشد، «اولین» ملاقات‌کننده‌ات هم من باشم. دعا کن برای ما که تا آخرین نفس، در راه ولایت و جهاد علمی باقی باشیم. اللهم لانعلم منه الا خیرا... عید قربان ۱۴۰۰ محمدعلی شکوهیان‌راد @farajnezhad110
حسین فرج‌نژاد در متن خانواده ⚫️ هر کار کردم از دیروز (روز عید قربان) ساعت 9:30 صبح (اولین لحظه اطلاعم) چند خطی برای بنویسم، نتونستم و نشد. این خانواده (حسین، همسرش، دو پسر، دختر ته‌تقاری و احتمالا...) حتما الان وضعشون خوبه. شک ندارم. دعا می‌کنم که بهتر باشه جایگاهشون. دیروز و امروز، درباره حسین چیزهایی نوشتند، اما مردی که توصیف شد، آقای فرج‌نژاد در صحنه کار جهادی، تلاش علمی، فعالیت خستگی‌ناپذیر فرهنگی و تربیتی، پژوهش، تألیف و... بود. هر وقت بتونم، روایت خودم از اندیشه و سیره عملی این مرد رو بیان خواهم کرد. الان حال و توانش رو ندارم. اینجا خیلی مختصر به حسین، وسط خونواده‌ی 5نفری‌شون اشاره می‌کنم: این زن و شوهر، نمونه خونواده‌ای بودن که با هم می‌ساختن. همسر حسین (خانم بابایی) خیلی علاقه‌مند بود به هنر و کار فرهنگی. حسین برای هر دو علاقه‌ی همسرش کاملا شرایط رو آماده می‌کرد. تعریف می‌کرد که چه هزینه‌هایی کرده تا همسرش کلاس‌های هنری مورد علاقه‌ش رو شرکت کنه یا لوازم این کار رو بخره، بااینکه درآمد خیلی بالایی نداشت. البته همسرش هم هنرجوی صرفا مصرف‌کننده نبود. با فروش تولیدات هنری‌ش یه مبلغ اندکی به دخل و خرج خونه کمک می‌رسوند. کمی بعدتر، علائق همسرش در تربیت و آموزش نونهالان شدت گرفت و دوست داشت مربی مهد یا دبستان باشه. حسین در این مقطع، برخلاف تصویر رایج از یک مرد جهادی در ایران، نصف روز در خونه می‌موند، مطهره‌ی کم‌سن‌وسال رو با دو تا داداشای شیطونش نگه می‌داشت تا مامانِ خونه بتونه دوره‌های آموزشی و آزمایشی مربی مهد و معلم دبستان رو بگذرونه. این برش‌ها از زندگی حسین رو دیگران نگفتن و لذا وادار شدم اشاره کنم. این زن‌وشوهر نمونه جالبی برای یه خونواده ساده و بی‌دنگ‌وفنگ ایرانی بودن. بالاخره مثل همه زن‌وشوهرا سر یه مسائلی بحثشون می‌شد، اما با هم می‌ساختن. تحمل کردنِ شرایطِ مردی با گستردگی فعالیت حسین فرج‌نژاد کار آسونی نیست، اما خانم بابایی شرایط رو کاملا فراهم می‌کرد. اگه این همکاری زنانه و مادرانه نبود، امکان نداشت حسین بتونه حسین فعلی باشه و متقابلا، حسین کاملا در خدمت خونواده بود. علاوه بر همراهی کامل در راستای اشتغال خانم بابایی، برای بچه‌ها بابا بود، نه یه فعال جهادی که نمی‌شناسنش. تمام طول هفته شاید تا نصفه شب جلسه رسمی و خونگی برای کار انقلاب داشت، اما همیشه بهم می‌گفت عصر جمعه‌ها رو هیچ کاری قبول نمی‌کنم تا جایی که بتونم. این چند ساعت مال بچه‌هاست. ساده‌ترین کاری هم که می‌کردن این بود: با این موتورِ علیه‌ماعلیه می‌رفتن تو بیابونای پردیسان و جاده کهک و اینجاها، آتیش «بزرگ» درست می‌کردن. تأکیدم داشت که آتیششون خیلی بزرگه، چون بچه‌ها بیشتر کیف می‌کنن. الان که می‌نویسم حالم دگرگون شده، بیشتر نمی‌تونم ادامه بدم. اما گفتن از «حسین فرج‌نژاد در متن خونواده» رو یه ضرورت می‌دونم،‌ درحالی‌که دختر و پسر انقلابیِ ما خوب نمیتونه خونواده‌داری کنه، از زندگی مشترک به خدا برسه و بهشت بخره. در شرایطی که آمار طلاق و تنش بین خونواده‌های مذهبی نگران‌کننده داره میشه، باید این جنبه‌ها رو هم گفت. اونایی که قلم شیوا و صدای رسا دارید و می‌خواید از حسین فرج‌نژاد یه الگو در جبهه‌ی انقلاب بسازید، این جنبه‌ها هم ضرورته. فعل‌ ماضی چقدر بده، وقتی داری به عزیزانت نسبت میدی: بود، می‌گفت، می‌رفت... این افعال ماضی بر حسب احوال ماست که خودمون رو زنده و اونا رو درگذشته و ناپیدا فرض می‌کنیم، در حالی‌که برعکسه. به قول آوینی، حقیقت اینه که زمان ما رو برده و اونا با ابدیت ماندگار شدن. ما از اون لحظه‌ی ابدیت درگذشتیم و به سوی اجل خودمون در حرکتیم. اونا هستن. بیشتر از ما هستن.‌ در سکوت و بهت فرو رفتم. گفتنی زیاده. هر وقت بتونم، خواهم گفت؛ از باقیات صالحات او، شیوه تفکرش، افقی که برای آینده حزب‌اللهی‌های امروز گشوده و رسم انقلابی زیستن . ✍️ محمد محمدی‌نیا @farajnezhad110
دیروز تمام مدت، تو بهشت معصومه، توی ماشین سایت ها رو بالا و پایین میکردم و اشک می‌ریختم خبرگزاری های مختلف... پیج های مختلف...کانالهای ایتا، گروه های صمیمی تر ایتا و... هرجارو نگاه میکردم، داغ دلم تازه میشد از تشییع برگشتیم باز ورق زدم زیرو رو کردم گشتم همه جا حرف از استاد بود...هرکی ب زبون خودش؛ استاد...دکتر فرج نژاد...حسین...محمدحسین و... زن و مرد، همه تاکید داشتن جز خوبی از استاد ندیدن...ندیدیم فضیلت هاشون رو یکی یکی قید میکردن و هنوزم دارن قید میکنن هرچند ک اگر سالهای سال بنویسن، مجموعه همش، استاد فرج نژاد نمیشه😭 فراتر از قلم بود وسیع تر از وصف در بین همه این کانالها و... هرچی گشتم، حرفی از خدیجه خانوم نبود...هرچی ورق زدم، زیرو رو کردم...همه جا هویتش فقط «همسر محترم ایشان» بود😭😭😭 استاد مررررد بود! درست! بزرررگ بود...درست! عجیب بود...درست! اما بهشت رو در کنار همسر صبوری مثل خدیجه بانو خرید بانو! گاهی فکر میکنم روح همسرت، بقدری عظیم بود که نذاشت عظمت روح تو دیده بشه شایدهم اغلب افرادی ک نوشتن، همکار و شاگرد استاد بودن شاید از عمق زندگیتون، کسی خیلی خبر نداشت استاد پدری رو در حق تک تک ماها تموم کرد مسیر فکر و زندگی خیلی از ماها رو جوری تغییر داد که تا چند نسل بعد، باقیات الصالحات داره قطعا اما من میخوام از تو بگم از تو که با نداری و نخواستن دارایی همسرت، ساختی...با عشق و صبوری ساختی با جلسه های ساعت ۱۲-۱ نیمه شب تو اتاق ورودی خونه‌ت کنار اومدی با نبودنهای پی در پی و ممتد و طولانی صبوری کردی با سفرهای جهادی و بی جیره مواجبش موافقت کردی با کودک نه ماهه درونت، که هر آن قصد زمینی شدن داشت،تنها موندی و همسرت رو با روی باز راهی سفر کردی کودکی که وقتی باباش سفر فرهنگیِ جهادی رفته بود بدنیا اومد....و تو همچنان لبخند زدی سختی و زحمت تربیت بچه ها رو تنهایی به دوش کشیدی و غر نزدی کنار همه سختیای زندگی با یه مرد جهادی، به زندگیت معنا دادی و به علایقت رسیدی روح هنری و لطیفت رو میریختی توی رنگ و قلم و با همه این سختیا، بالبخند روی سفالهای سفید، روح و نقش می پاشیدی تصاویر زیادی دارم ازت تو ذهنم از برق چشمات، برای اولین لباس پرنسسی قشنگی که برای مطهره یکساله، از بازار رضا خریده بودی از اشتیاقی ک ماه رمضون،برای رفتن پیش امام رضا داشتی، هر روز صبح تا اذان مغرب از ذوقی که توی چهرت بود وقتی میگفتی امسال دیگه مربی پیش دبستانی نیستم، معلم کلاس اول ادبستان آقای پناهیانم😭😭😭😭 از روزی که خبر بارداری محمدرضا رو دادی بهم... از لحظه هایی ک در مورد استاد حرف میزدی بالبخند میگفتی:« الان که من سرکار میرم و وقتم کم تر شده، آقای فرج نژاد خیلی بیشتر کمکم میکنه تو خونه از راه که میاد، قبل از اینکه لباسشو عوض کنه، میاد گاز پاک میکنه، خیلیم تمیز کار میکنه☺️ اگر ظرفی باشه و من نشسته باشم، میشوره، بعد میره لباساشو عوض میکنه» 😭😭😭😭 نمیدونم شاگردای استاد این چیزا رو میدونن یانه، فقط استاد رو تو روحیه جهادی و قلمش خلاصه میکنن! کسی خبر از سالاد کاهو درست کردن استاد برای مهموناش داره؟ یا فکر میکنن دکتر فرج نژاد فقط یک بعد داشت! مرد علم و عمل بود و بس! کاش میشد به تصویر کشیدتون...واضح...کامل...گویا😭 لحنت...هیجانت...ذوقت...آراااامشت!!! یادم نمیره😭😭😭 استاد خیلی بزرگ بود...خیلی مرد بود، ولی کنارش یه حامی داشت مثل تو! خدیجه بانوی صبور و مهربون ، با ی روح لطیف واااای که چه چیزایی تو ذهنم مرور میشه رفتی! کنار مطهره شیرین زبون و داداشاش و همسرت آروم گرفتی یقین دارم جاتون خوبه ولی ما چه کنیم با این داغ خداحافظ ای داغ بر دل نشسته😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ز.ص @farajnezhad110
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲 قرائت فرازی از دعای 🎙 بانوای: 💠 اجرا شده در : حسینیه مرحوم حاج داوود العاشور - بهمن ماه ۱۳۹۸ 👈 مشاهده نسخه کامل: 🌐 Aparat.com/v/dJ7Nx 👈 مجموعه‌فایل‌های‌صوتی‌دعای‌ندبه: Meysammotiee.ir/media/250@MeysamMotiee @noorolhodaa www.noorolhoda85.blog.ir