یازینب:
سلام جابر....
سلام داداشم....
تو امروز منو کشوندی به سمت روضه حضرت عباس...
روضه ای که آقا مصطفی هم بالاسر تابوتت خوند....
قوت قلب من...
هیبت لشگرم....
طاقتتو برید....
العطش حرم.....
با ذره ذره اش اشک ریختم و یادت رو کردم....
قوت قلب آقا مصطفی بودی....
لشگر که نه ولی تا وقتی تو بودی پایگاه علمدار داشت...
جابر...
نمیدونم چرا امروز لحظه لحظه تو منو یاد عباس حسین می انداختی...
حتی صورت خونیت تو تابوت....
داداش...
منو تنها نذار...
نذار بدون تو سر کنم....
همون طور که امروز لحظه به لحظه کنارم بودی...
جابر...
برادر....
حواست به دلم باشد...
مراقبم باش...
مراقبتی از جنس 🌹 احساس 🌹و 🌹عشق 🌹 واقعی یه برادرِ واقعی نسبت به خواهرش❤️🌹😭😭😭😭😭
علمدار من...
سلام منو به ارباب و علمدارش برسون....
آسمان:
اصلا فکرشم نمیکردم که بیننده یک تیاتر که نه یک زندگی باشم
یک داستان که من رو غرق میکرد در سیر افکار یک جوان طراز انقلاب که دغدغه ای بجز آرمان ها و منویات آقا نداشت
از اولین صحنه خدا خدا میکردم که تمام نشود و مرا تا آخر با خود همراه کند اما حیف که زود تمام شدی و من در انتظارت تا میهمانی بعدی میمانم
دوستت دارم ای بهترین برادرم ❤️
آسمان:
به نام جابر ترین ❤️
مینویسم برای دلم از آسمانی ترین فرمانده ی زمینیم:
چشمانت مرا غرق میکند در آرامش طوفانی ات و آگاهم میکند از آشوبی که از دلهره ی رفتن یادگار عزیز ترین رفیقت بر قلبت نقش بسته
با صدای باصلابتت چونان پدری که فرزندش را در عین محبت مواخذه میکند، تنبیه میکنی او را
وقتی که به او یادآوری میکنی که بماند اما او تاب نفس کشیدن در این هوای دلگیر را ندارد
هر کس راز دل بزرگت را نداند من خوب میدانم که غم رفیق چه کرد با دل آرامت که ناگهان به تکاپو افتادی که جابر نه ... دیگر توان ندارم ...
نمیخواهی که برود ... اما او اهل ماندن نیست، دل کنده از تمام تعلقات دنیوی و نگاهی دارد به فراسوی آسمان ... به خدا ...
تمام فکر و ذکرش شده منویات رهبری که اورا مثل نور میبیند در تاریکی
افکارش میتواند دنیا را تکان دهد و صدایی ایجاد کند به بلندی یک فریاد
اما میرود و به امانت میگذارد تمام اهدافش را
برای من ... برای تو ... زیرا امیدوار است به رویش هایی که رهبرش را به لبخند وا میدارد
هر چه کردی نشد ... هر چه گفتی نشنید ... چون جاذبه ای فرا زمینی میکشیدش به اعماق آسمان ...
این را همان موقع فهمیدم که پرچم را با افتخار از روی تابوتش کنار زدی و ناگهان ...
غرق شدی در عظمت جنازه ی به خون نشسته ...
و همان جا فهمیدی که او اهل ماندن نبود و گذاشت و گذشت از هر آنچه که هست ...
#غریب_گیر_آوردنت 😭