السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
#روزنگاری در دل شب...
مادر....
فاطمیه ی امسال حال و هوای دیگری دارد😭
داغهای زیادی پشت سر گذاشته ایم که میدانید، پس نمی گویم😭 نه فقط چون میدانید...آخر روضه خواندن توان میخواهد که وقتی فکرش را میکنم میبینم ندارم😭
روضه ی شیرخواره های غزه...
روضه ی.......نه.....نمیتوانم....
مادر😭
مراسم فاطمیه ی امسال ِحسنیه را با « تاتر شکوفه های زیتون » شروع میکنیم....
روز شهادت مادر.....دیالوگ صحنه ی وداع مهدی و فاطمه چه خوب معنا میشوند....
.......
فاطمه : مهدی
مهدی : جان مهدی
فاطمه: شکوفه های زیتون رو دیدی؟؟ خیلی شبیه یاسن
مهدی: یاس؟؟
فاطمه : آره ! یاس....یادگار خونه ی پدریمون تو مدینه ....در....مادر....محسن...خاک...خون......شکوفه های زیتون هم بوی خاک میدن....بوی خووون
مهدی : چرا؟؟
فاطمه : هر بمبی که تو دل این سرزمین فرود میاد، خاک رو با خونِ بچه هایی که پای همین درختای زیتون بازی کردن و قد کشیدن میریزه رو شکوفه های زیتون😭
......
مادر....مدد کنید...😭
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست...
اللهم عجل لولیک الفرج😭 واحفظ قاعدنا الخامنه ای بحق فاطمة الزهرا(س)