eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
359 عکس
58 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوب..mp3
474.1K
و ما را به حالی سبز؛ و همیشه سبز؛ برگردان…
از پیام‌های تبریك سِند تو آل شده، فراری‌م. شعر کپی شده حافظ از اولین سایت گوگل، ایموجی قلب وسط پیام برای همه، ویرگول تکون نخورده‌یِ پیام تبریك سال قبل، پیام فورواردی گروه خانوادگی واتساپ، از اینا فراری‌م... اشکال نداره اگه کوتاهه، اگه ساده و بی‌مغالطه‌س. همین که بدونم چند دقیقه تو پیویم "Is typing" بودی، برام تبریکـه. عیدیـه. مهربونیـه. من دلبسته به همین جزئیات کوچیکم. یادت نره اینو.
و کأن للذَکریاتِ قلباً لاینبضُ الا لیلاً... و گویی برای خاطرات قلبی‌ است، که جز در شب نمی‌تپد...
جزئیات‌ِ کوچك اما به یاد موندنی.
4_5936300438419673495.mp3
21.99M
تو زندان گوانتانامو ؛ یه زندانی ۱۸۳ بار به روش "القا حس غرق شدن" شکنجه شد. و این بی‌کلام به یاد اون ساخته شده.
خبرهایِ غـزه را که خواند، نفس‌هایش به شماره افتاد، از اعماقِ وجودش غم کم کم بالا آمد، سد شکسته شد و ماهی‌هایِ گلـي از چشمانش سرازیر شدند...
روزایِ خاطره‌ساز ؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کپشن فیلم نوشته بود : اذانی دردناک‌تر از اذان صبح روز ۲۱ ماه رمضان در نجف، نداریم...
فروردین ماه صفر سه. دل بستم به نقطـه‌یِ امن و نورانیِ تو... ؛ دیوارنوشت، به لوکیشنِ خیابون دوم بازار رضا.
با غمات قایم موشک بازی نکن. اگه سیاهیِ گوشه لباسشو از پشت مبل دیدی بلند داد بزن که دیدمت! بعدشم سریع بدو سمتش تا فرار نکرده و زودتر از تو دستشو نزده به دیوار و نگفته سُـک سُـک. این بار تو زودتر بدو تو این تونلِ سیاه و تاریك‌. این بار تو دستتو بزن به دیوار و برنده شدنتو جشن بگیر. این بار تو اونی باش که باهاش رو به رو میشه. این بار بزار صدای سُـک سُـک گفتنِ تو بپیچه تو این خونه...
در پیشِ رخ تو ، ماه را تاب کجاست عُـشاق تو را به دیده در خواب کجاست...
دل کنده بود ؛ اما همچنان حفره‌یِ کوچکی در اعماق وجودش هر لحظه خواهانِ حضور او میشد...
- دلدادھ مٺحول -
"سبـز‌,آبـی"
ضمیمه به مجموعه‌یِ "سبـز,آبـی".
"تنها چایی که به قهوه باید ترجیح داد" ؛ چایخونه حرم امام رضا. نیمه فروردین ماه.
- دلدادھ مٺحول -
"تنها چایی که به قهوه باید ترجیح داد" ؛ چایخونه حرم امام رضا. نیمه فروردین ماه.
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ ضمیمه ] هوای سرد. چایِ داغ. صدای تَلَق تَلَق بهم خوردن استکان و نعلبکی‌ها. بویِ کَـف. دیدن مـاه وسط آسمون. تمامشون در کنارهم پکیج کاملی محسوب میشن برای تحمل زندگي و دَووم آوردنِ آدمی‌زاد.
- دلدادھ مٺحول -
در طلوع فجر؛ به هنگامه‌یِ تاریکی و در بطنِ سکوت حاکم بر فضا، سرم را روی زانوهایم گذاشته‌ام و چشمانم را دوخته‌ام به روزنه‌‌های نوری که از گوشه و کناره‌یِ پنجره‌ افتاده‌اند روی فرش حرم. نفر کناری‌ام صحیفه‌یِ سجادیه را ورق میزند و آرام زمزمه می‌کند : فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَیْنَا... با او وداع می‌کنیم. همانند وداع با عزیزی که فراقش بر ما گران است... لبخند میزنم و به روزنه‌یِ نور نگاه میکنم. می‌دانم که تا ساعتی دیگر از بین میرود و جایش را با خورشیدی که به میانه‌یِ آسمان می‌رسد، و احتمالا نه تنها این یک فرش، بلکه تمامی حرم را روشن میکند، عوض میکند. به فراز صحیفه‌ی سجادیه و روزنه‌یِ نورِ کم‌سو شده فکر میکنم که نشان از وداع می‌دهند و ارتباطشان با معنایِ زندگی که چیزی نیست بجز "رفتن‌ و گذشتنِ پیوسته"...
این امیدِ دست جمعی، این حال خوب همه، این جرئتی که داره تو چشم‌ها جولان میده، تمام اینا سراسر نوره برام. درسته که به قول شاعر : "هميشه عشق به مشتاقان ، پيام وصل نخواهد داد که گاه پيراهن يوسف، کنايه‌هایِ کفن دارد"... اما این بار هر چی هم بشه، نوره. امیده. روشنی‌ـه. پیروزی و پیچیدن صدای خنده تو این خونه‌س بعد از شب‌های طولانی و تاریك...
مصائب انسان بودن خیلی مـه‌گرفته و زیاده. کاش میشد دلمونو بسپریم دست خادماتون تا مثل لوسترای حرم تَر تمیزش کنن. اول گرد و غبار دلتنگیِ آدمارو از روش بگیرن، بعد بزننش داخل سطل آب تا لکه حرفای سنگینی که مثل چربی چسبیده بهش از روش شسته بشه، بلافاصله هم با نرم‌ترین پر و دستمال عالم خشکش کنن. بعدشم با اون جاروبرقیِ سبز مخصوص خاک‌های بجا مونده از خاطرات رو جمع و جور کنن و در آخرم آویزونمون کنن به اون بالا تا دست هیچ احدی بهمون نرسه.