دلم جنگلای سبز گیلان رو میخواد.
جنس آب و هوای طبیعتش، ییلاقات دلربای تالش، جاده پر پیچ و خم با پلی لیست شجریان، تالاب انزلی و سیاهکل و دیلمان و . .
در واقع تجویزی که میخوام ،
فاصله گرفتن چند روزه از این طهرانِ دلگیرِ دلتنگِ خستهس. همین.
و اما عزیز ِ جانم ،
هجرت تنها راه باقی مانده برای عُشاق تنها بود . .
به خودم اومدم دیدم دو نصفه شب در حالی که جون ِ بلند شدن و یک قدم برداشتن رو از شدت خستگی ندارم ، آهسته دارم زمزمه میکنم
"به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو، سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی".
میبینی؟ غرق شدن تو خاطراتت خونهست برام.
استامینوفن ، خستگی درکُن ، دنج ، گرم ، نرم ، امن.
علیرضا قربانی - کنسرت ۱ تیرماه روزگار غریب. .mp3
زمان:
حجم:
23.9M
این قطعه رو باید با گوش ِ وجود شنید و کلمه به کلمشو در آغوش کشید و با چشمای بسته همراهش خوند . .
بابا لنگ دراز عزیزم ؛ سلام!
این پیام رو از سیارهیِ ناشناختهای به نام غَمین ، دریافت میکنی.
[ پن : البته در منابع موجود مِن جمله ویکیپدیا اون رو زمین نامیدند که توجهی نکن ، چون این امر غلط تایپی بیش نبوده ]
بگذریم. داشتم میگفتم برات.
شب هارو ماکزیمم تا ساعت دوازده میتونم تحمل کنم و بعد از اون ، ملافه ماماندوزِ گلبهی رنگ رو از روی کاناپهِ قلبم جمع میکنم تا دلتنگی اگه شب و نصفه شب اومد و خواست یه خستگی در کنه ، معذب نشه. بیاد و لم بده. یه نفسی بگیره. یه شربت خاکشیر بهارنارنج مهمونش کنم و بشینم باهاش گپ بزنم تا الطلوع صبح. نخ آخر هم مثل همیشه برا من. دیگه دم دمای طلوع آفتاب بره دنبال کسب روزی حلالش و لقمه نون واسه بچه های قد و نیمقدش.
منم بهش بگم به قول سعدی
"گر چه دل به کسی داد ، جان ماست هنوز"
پس اگه گذرش به خونم افتاد ، دریغ نکنه و بیاد. فکر نکنه از خونه قلبم میرونمش. تو مرام و معرفت ما نیست بستن در خونمون رو حبیب خدا. الخصوص که اگه یادآورِ خاطرات باشه . .
اونم بزنه رو شونمو و بگه به قول همون بزرگوار سعدی ، که خاکش بقای عمر شما باشه
"دل از انتظار خونین،
دهن از امید خندان".
منم یه لبخند کِشدار بزنم و بگم صبح میشه این شب. غصه نخور. فردا بیا بشین لقمهی نون، پنیر، خیار میگیرم برات.
بعدشم دست تکون بدم و منتظر شب بعدی بشم تا جناب دلتنگی بیاد آیفون قلبمو بزنه تا درو براش باز کنم . .
بگذریم.
اینارو گفتم که بدونی اگه شب اومدی و زنگ خونمو زدی و جواب ندادم ، تو بالکن نشستم و دارم با رفیق گرمابه گلستان هر شبم حرف میزنم . .
کوتاه کنم حرفمو. روزا بیا. ساعت ۸ تا ۱۲ ظهر.
از پذیرش همه حتی شما بابا لنگ دراز عزیز ، قبل و بعد از این تایم اداری معذورم.
چون دارم به خلسهیِ مستیِ بعد از مرور خاطراتی که شب قبل مهمون عزیزم ، برام سوغاتی آورده رسیدگی میکنم.
عرض ارادت و احترام ، نقطه. پایانِ نامه.