eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
363 عکس
58 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
حس یعقوبی رو دارم که با اطمینان از این که یوسف‌ش زندس، پیراهن پاره پاره‌ و خونینی که برادرانش به دروغ آوردن رو بو می‌کنه و می‌بینه که این‌بار واقعاً بوی یوسف رو میده. بوی خونِ داغ و تازه ریخته شده‌یِ یوسف.
آدمی‌زادِ طفلکی. رد فشار انگشت‌هایِ غم‌ روی گلوش بجا میمونه اما صداش در نمیاد. ای آدمی‌زادِ طفلکی و بی‌پناه...
4_6037441059905077272.mp3
5.24M
قانون دَووم آوردن همینه عزیزم.
گفت آروم و ساکت شدی! گفتم که "ما لا یُحکی، یُبکی" "آن‌چه گفته نمی‌‌شود، اشک می‌شود." منم این روزا بجای خودم، چشمام حرف میزنن. بلند و طولانی. رسا و بی‌وقفـه.
4_6003540938872329001 (1).mp3
15.22M
اگه این روزها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها، یه موسیقی پس زمینه داشتن، میشدن این بی‌کلام...
زندگی شبیه دو ماراتونی شده که برای ایستادن و گریه کردن هم بهت وقت نمیده. خودت می‌دونی باید بری زیر پتو و دو سه شبانه روز براش گریه کنی‌ها، ولی نمیشه. نهایتاً بتونی همزمان موقع درس خوندن، آشپزی کردن، سوار مترو شدن، تاکسی گرفتن، بافتن موهات، آهنگ پلی کردن و گیر کردن آستین تیشرتت به دستگیره در و... گریه کنی. که البته معمولاً اونم وقت نمیشه و اون گریه‌یِ تلنبار شده، به یه ابر کوچیك تو گلوت تبدیل میشه. پري خانوم! ببینمت! گلوی تو چرا باد کرده؟ تو هم یه ابر کوچیكِ زندونی شده داری اونجا؟
هر چقدرم برام عزیز باشی، لحظه‌ای که بری، نخِ دلمو جدا میکنم ازت و روی زخمشو دَوا گلی میزنم و پانسمانش می‌کنم. با یه کاسه گل سرخي پشت سرت آب می‌ریزم و اسپند می‌گردونم بالای سرت و چمدونِ خاطراتتو می‌سپرم به دست باد. پس اگه درصدی خواستی برگردی به این فکر کن که آدمِ رفتنی، پُلی برای برگشتن نداره. حتی پله اضطراری هم نه. آسانسور؟ نه عزیزم. نداره. هیچی. تا ابد به همون رفتن ادامه بده چون چیزی به اسم "برگشت" تو دایره لغات من معنا نداره.
- دلدادھ مٺحول -
سبز بمـون ؛
قابـي شبیه بومِ نقاشی ؛
4_5868493380241068968.mp3
3.04M
اولین هم‌خوانیِ زنده همایون شجریان و علیرضا قربانی.
- دلدادھ مٺحول -
اولین هم‌خوانیِ زنده همایون شجریان و علیرضا قربانی.
ساعت از نیمه شب گذشته و خونه تاریکه. صدای بارون میاد و هوا سرده. مقالات شمس جلوی چشمام بازه و رسیدم به اون خطی که میگه: مرا اگر بر در بهشت بیارند، اول در نگرم که او در آن‌جا هست؟! اگر نباشد گویم «او کو؟!»... از خودم می‌پرسم واقعا "اویِ ما" کو؟ "اویِ ما" کجاست؟ کِی میاد؟ صدای شجریان رسیده به اونجایی که میگه می‌روم تا که فراموشش کنم... به این فکر می‌کنم که یعنی قراره اویِ ما هم بیاد و بره؟ یه گذشتن و رفتنِ پیوسته باشه؟ یه خاطره‌سازِ نَموندنی؟ هنوزم بارون میاد و هوا سرده‌. این بار منم همراه شمس تکرار میکنم که «او کو؟!»...