- اعوذ باللّٰه مِن الصداش که الله اکبرِ اذونُ گفت ؛
و تو مسجدِ خدا کافرُم کرد و
گفتم اشهد ان لا اله الا المعشوق . .
هدایت شده از بیرون پراکنی درونییاتم!
- اعوذ باللّٰه مِن الزلف آشفتهاش.
- تقصیر تو نیست عزیزِ من .
مهجوری از تو اين روزها ؛ نایِ نفس نگذاشته برایم .
در چشمانت گم شدهام؛ انگار حِیران و سرگردانم . .
سرگردانم از بغض هایِ شکسته گلویم تا
صدایت .
از شانهاَم تا آغوشت .
از دَستانم تا موهایت .
از لبانم تا . .
تا چه؟ لبانت؟ بُگذریم ، بُگذریم .
آه عزیزِ دور من ، دگر از چه بگویم برایت؟
از لشکر غمی که هر روز به سمتم روانهست
و اذن دخول به قلبم میخواند؟
یا از بدنی که دردِ آغوشِ نداشته ، خستهاش کرده؟
یا از نوشیدن و مست نشدن ،
گریستن و از یاد نبردن ،
صدا زدن و پاسخی نشنیدن ،
دویدن و نرسیدن ،
از چه بگویم برایت؟
دردِ دوریات به استخوانم رسیده اما دم نمیزنم چرا که به گمانم در راه عاشقی ، گِله گذاری روا نباشد .
شکایتی ندارم از این آشفتگیام ،
سرِ شما سلامت حضرتِ معشوق .
53765_bba88743b4838fb9896c9cb59f.mp3
3.99M
منبهغروبهایتنهاییتهران؛معتادشدم .
- صدامو صاف کردم ؛ گره چارقدمو تنظیم کردم و لبِ آستینمو تا زدم و همونجوری که پامُ انداخته بودم رویِ پام ، اشاره کردم بهشُ گفتم :
رحمت خدا به اونایی که کتاب میخرن
و رحمت مضاعفتر به اونایی که همراه اون کتاب گل هدیه میدن .
خندید ، هیچی نگفت .
یک ساعت پیش اینو آورده میگه :
الان رحمت خدا شاملِ حالم شده؟
خندیدم . هیچی نگفتم .
ولی خودمونیم ، هیچ هدیهای روحنوازتر از هدیه دادن یا گرفتن کتاب نیست .
دریغ نکنید آقا . دریغ نکنید .
[داستان بریدهبریده اثر علیرضا نظری خرم.]