eitaa logo
- دلدادھ مٺحول -
3.4هزار دنبال‌کننده
360 عکس
58 ویدیو
6 فایل
- از گرامافون ؛ زمزمه‌هایِ شجریان به گوش می‌رسه...
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر میخوانید ؛ میشود برایتان مرد .
کی گفته دلتنگی آدمو پخته میکنه؟ دلتنگی باقی مونده روح آدمم میسوزونه . همین فقط .
سوار اولین ماشین میشم و همونجوری که بین پلی لیستم دارم دنبال یکی از قطعه های شجریان میگردم ، کولمو میزارم جلوی پام . عطر رو میزنم پشت مچِ دستم تا با حرکت نبضِ دست بوش پخش بشه . بویِ عطر ؛ قهوهِ داغ تو دستم ، سردیِ هوا ، سری که چسبیده به شیشه ماشین ؛ و آهنگی که منو یاد نبودنِ تو میندازه ‌. راستی ؛ حالا که اومدی تو ذهنم ، می‌خوام روز جهانیِ بغلُ بهت تبریک بگم . به تویی که هیچوقت نبودی تا بغلم کنی و شونه باشی واسه اشکام . "۲۱ ژانویه‌ت مبارک" ‌.
7169928542(2).mp3
1.41M
ارغـــوانم، آنجـاست . ارغــــوانم، تنهـاست .
دلم میخواد برم تو کافه لمیز زندگی کنم . دیگه هر چند وقت رفتن به اونجا برای روحم کافی نیست .
- دلدادھ مٺحول -
تهران بدون تو فقط سردرد داره هر کوچه ای اسمِ تو به یادم میاره شب‌ها پیاده ؛ تو ولیعصر رو هر درختی اسم ما بود . .
ماهـِ امشب ؛ بیش از حد یادآورِ چشمانِ غم زده تو بود . ‌.
ای کاش الان یکی چندتا بسته چیپس سرکه‌ای نذری بیاره دم خونمون.
مانند قایقی که اسیر تلاطم است در پیچ و تابِ زلف تو آرامشم گم است
بیرون کنند شاید از این شهر هم مرا حوا! ، لبت قشنگ‌تر از سیب و گندم است
تا کی به بوسه از عکست اکتفا کنم؟ وقتی که آب هست چه جای تیمم است؟
خالق قبول کرده تو آهوی من شوی چون ضامنم ، محبت خورشید هشتم است
عطار گشته است ، یقین ، هفت شهر عشق این دل هنوز در خمِ ابروی تو گم است . .
- دلدادھ مٺحول -
ای کاش الان یکی چندتا بسته چیپس سرکه‌ای نذری بیاره دم خونمون.
ای کاش الان یکی این الستار سبز یشمی رو به عنوان نذری میاورد دم خونمون .
4_5823490661373970976(4).mp3
27.82M
- آخرین مکالماتی که بدون جواب گذاشته شد ، برای همیشهِ همیشه . . بیستُ هشت دقیقه غم ، تقلایِ صدای افراد ، التماسِ زمان ، آشفتگی ، دلتنگی ، غم. غم. غم‌.
کو که سامان بدهد این همه ویرانی را؟ - حسین منزوی .
کوچه مرویِ تهران ؛ تماماً قهوه فروشی و شکلات فروشیِ . و وقتی وارد اون منطقه میشی بوی اینا میپیچه توی تک تک سلولای بدنت>>>> .
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
-اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج.
آرزو؟ . ننوشتم شاید ، حرف نزدم ، گوش نکردم . فقط خیره شدم به واژه‌ای به اسم "امید" . می‌دونی . . گاهی وقتا آدم انقدر ناامیده که میخواد حتی از کلمه های پوچ و تُهی هم برای خودش امید بسازه ، که بتونه به زخم زانوهاش التیام ببخشه . . حق داری اگه با واژه‌هام آشنا نباشی ، چون تاحالا سردرد اَمونتو نبریده ، خستگی تو مردمک چشمات جا خوش نکرده ، تو اوج ناامیدی به خودت امید واهی ندادی ، با دستِ راستت دست چپتو نگرفتی و بگی اروم باش من هستم . کنار خیابون تو سرما با چشمای اشکی ننشستی و به مردم نگاه نکردی . حالا لمس کردی حرفامُ؟ این‌چُنین غمگین بودن مستحقِ بنظرت؟ بیا امشب خاک روی جسم و روحتُ بتکون ، و دست اطرافیانتُ محکم بگیر و بهشون بگو اگه بازم هیچی درست نشد ، بازم کنارشونی . بیا و امشب براشون آرزو کن . . آرزویِ این که هیچوقت خطِ لبخندشون کم‌رنگ نشه و جاشو به غم نده . . - لیلة‌الرّغـائب .
حواست بهش نبود و بین روزمرگیات گمش کردی ، یا تو لحظاتش بودی و بازم از دستش دادی؟ دوتاشون جای خالی رو به رخ می‌کشه . ولی غمِ نبودنِ خط اول ؛ و غمِ نبودنِ خط دوم کجا . .
ولی تو هیچوقت قرار نیست بفهمی که این دل ؛ چقدر بعضی وقتا برات "بی‌قراری" میکرد . .
شب؟ راهی برای رسیدن به جُنون . .