eitaa logo
نورالثقلین
18 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
کانال تخصصی قرآن واهلبیت علیهم السلام برای بیان معارف قرآنی وروایی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
🔻در پی ترور ناجوانمردانه شهید فخری‌زاده شکل گرفت؛ ◻️اعتراضات خودجوش مردمی در نقاط مختلف ایران 🔹خبر ترور ناجوانمردانه شهید ، موجی از خشم و تنفر عمومی نسبت به صهیونیست‌ها و عوامل اصلی ترور ایجاد کرده است. بر اساس این گزارش: در همین راستا از شب گذشته شاهد اعتراضات مردمی نسبت به این اقدام شنیع و نیز مطالبه انتقام از خون شهید فخری زاده در نقاط مختلف ایران هستیم. 🔹 شب گذشته جمعی از جوانان تهران که در میدان پاستور گرد هم آمده بودند، با سر دادن شعارهایی نظیر الله اکبر و «هیهات مناالذله» خواستار واکنش جدی نسبت به پرپر شدن دانشمندان این مرز و بوم شدند. 🔹شنیده‌ها حاکی است صبح امروز نیز اعتراضات مردمی در شهرهای مختلف شکل خواهد گرفت. وعده اعتراض دانشجویان و طلاب در محکومیت ترور شهید محسن فخری زاده ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز در میدان روح الله مقابل بیت امام خمینی(ره) اعلام شده است. 🔹بسیج دانشجویی در دعوت خود برای این اعتراض اعلام کرد که حاضران حتما ماسک به همراه داشته و مسائل بهداشتی را رعایت کنند. https://hawzahnews.com/x9Vp9
20.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🎬داستان زندگی حضرت معصومه علیها السلام 🔸🔹💠🔸🔹 با دختران پاک همراه باشید✌️🏻🇮🇷 @dokhtaranpak
خاطره‌ای از روزهای قیام مردم قم در سال 1356 سال ۱۳۵۶ به نظرم روز ۱۷ دی شنبه صبح بود که از اصفهان به قم رسیدم و برای درس لمعه به مسجد نو در آستانه مبارکه بی بی فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها آمدم. دوستان طلبه‌ام همه چند نفر چند نفر در حال صحبت بودند؛ تعجب کردم چرا به انتظار درس چون همیشه مؤدب ننشسته‌اند؛ معلوم بود دوباره خبری شده؛ آری، کسی به نام رشیدی مطلق به مرجع بزرگ شیعه در روزنامه اطلاعات به حاج آقا روح الله توهین کرده است. چه نوشته؟ چرا نوشته؟ چه باید کرد؟ و... گفتند روزنامه را در مدرسه‌ خان زده‌اند؛ استاد رسید، خبردار شد؛ تصمیم بر این شد همه برویم مدرسه خان هم نوشته را ببینیم و هم با هم به یک تصمیم برسیم. البته آن زمان هر روز و شب با یک مسئله نو برخورد داشتیم؛ گاه به فیضیه حمله میکردند، گاه طلبه‌ها را به قصد کشت میزدند، گاه بین راه دستگیر میکردند و... ما هم که پناهی جز خدا نداشتیم. و گاه خبر شهادت آیت‌الله سعیدی، غفاری و... را میدادند و گاه شبانه آقایان را دفن میکردند، گاه بچه‌ها و جوانها را میگرفتند و میکشتند و آنها را زنده یا مرده با بالگرد به دریاچه نمک قم میریختند و... بگدار بگویم! احمد موسوی بچه همدان بود و هم‌حجره‌ای بنده؛ خیلی انقلابی بود و همیشه در خانه امام خمینی با جوانها در رفت و شد بود و از آقای پسندیده خبر میگرفت ولی دو روزی بود به حجره نمی‌آمد. به نظرم به مدیر مدرسه آیت‌الله شهید قدوسی (ره) گزارش دادم؛ آخر هفته بود، دیری نگدشت که ایشان فرمود از سید احمد خبری داری؟ گفتم نه؛ آقا فرمود: اساس سید احمد را جمع کن! دیگر نمی‌آید، تا پدر و مادرش را خبر کنم بیایند و اینها را ببرند؛ پرسیدم مگر چه شده؟ فرمود کشتنش. بگذریم... فاصله حوزه درس ما تا مدرسه خان چندان زیاد نبود؛ پنج دقیقه با پای پیاده رسیدیم به مدرسه خان‌. تا گذر خان مملو از طلاب و روزنامه‌های به دیوار چسبیده بود. اساتید یکی پس از دیگری میرسند و تند تند طی یک ساعتی همه درسها تعطیل میشود. مدرسه چندان بزرگ نیست؛ آقایان خیلی زود به این نتیجه رسیدند که همه با هم به اعتراض از این دستگاه کثیف، به خدمت مراجع میرویم تا کسب تکلیف کنیم که چه باید کرد؟ و چه بشود؟ ابتدا به دیدار از آیت‌الله گلپایگانی، شریعتمداری، روز بعد آیت‌الله مرعشی، روز بعد ۱۹ دی به دیدار از فضلای حوزه، آیت‌الله مکارم، سبحانی، نوری همداني و... رفتیم. همدردی آقایان مراجع با طلاب و... لحظه به لحظه جوش و خروش را تندتر میکرد؛ حالا قمیین هم به طلاب پیوسته‌اند، درسها همه تعطیل، بازاریان هم یکی پس از دیگری مغازه‌ها را میبندند و... پیش از ظهر روز ۱۹ دی بود که آیت‌الله نوری همدانی صحبتی داغ و آتشین داشتند و دوستان از منزل ایشان صفائیه به سمت چهارراه شهداء با شعارهای تند خارج شدند؛ چهارراه بیمارستان که الان به شهداء تغییر نام یافته، از دو روز پیش با تانک و نفربر و تعدادی سرباز مسلح، دستگاه طاغوب پیش‌بینی کرده بود؛ ناگهان صدای تیر بلند شد؛ تا آن زمان هنوز کار جدی نشده بود، عزیزان صف اولی روی زمین ریختند، برخورد جدی شده بود. خانه‌ای که ما در آن منزل گرفته بودیم نزدیک بیمارستان فاطمیه و سهامیه بود؛ زخمی‌ها را باید به بیمارستان منتقل میکردند و یا به داخل خانه میبردیم که آنها را دنبال نکنند و نکشند؛ شهید آقا مصطفی ردانی یادش بخیر، خیلی با احساس بقیه را تشجیع میکرد تا کمک بدهیم و... فردای آن روز آمدم مدرسه حقانی؛ آقای انصاری از بچه‌های مدرسه بود که شهید شده بود. وسایلش را با عمامه‌ای مشکی سیاه گرفته بودند. مرتضی آقاتهرانی 19 دی 1401