فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقارن جذاب سنت ایرانی و اسلامی...
شنیدم که فرزانهای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
از آن تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟
تحمل دریغ است از این بی تمیز
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع با من مگوی
درد مست نادان گریبان مرد
که با شیر جنگی سگالد نبرد
ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ فرزانه ] حکیم عارف
[ گریبان گرفتش ] گرفت گریبان
[ رند مست ] فاسقی که مست بود
[ تیره دل ] کسی که دلش تاریک است
[ قَفا ] پس گردنی
[ بی تمییز ] بی ادراک، بی شعور
[ تحمل دریغ است ] تحمل مایه تأسف است
[ که ] کسی که
[ سِگالد ] فکر کردن، اندیشیدن
[ هنرور ] با فضیلت
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
تحمل بدی های دیگران به دو غرض است: ۱. هدایت که سَر به راه شود ۲. کسی که به آدمی بدی کند و گریبان گیرد جاهلی است که لایق واکنش نیست
سعدی می گوید: فرزانه ای حکیم چون از جایی عبور کرد، فاسقی مست گریبان او بگرفت و گَردن او زَد، اما در سکون فرزانه هیچ تغییری پدیدار نگشت و از روی وقار سَر بلند نکرد.
یکی به فرزانه گفت: تو نیز مانند رند مست مرد هستی که می توانی او را گریبان زنی و درست است که تحمل نکوست اما نه در جایی که رند مست بی تمییز و بی شعور است و با سکون و وِقار تو سَر به راه نخواهد شد و بخاطر همین تحمل در اینجا دریغ است؛ یعنی مایه ی تأسف است.
آدم پاکیزه خوی و فرزانه حکیم وقتی این سخن را شنید، گفت: از این سخن ها با من مَگوی...
آدمی که مست و نادان است، گریبان آدم را پاره می کند و چون مست و نادان است من که هیچ که اگر شیر هم ببیند دنبال شیر می کند و به او قَفا می کند و اینگونه اندیشه نبرد با شیر جنگی دارد و بنابراین با چنین آدم نادانی نباید نادانی کرد و از کسی که خود را عاقل و هوشیار می داند، زیبنده نیست که دست به گریبان یک نادان بشود.
سعدی می گوید: سبک زندگی انسان با فضیلت چنین است که با انسان نادان نادانی نمی کند و با انسان نامهربان نامهربانی نمی کند و بلکه اگر جفا بیند، مهربانی می کند چون هر چیز یا ضد خودش از بین می رود.
#نور_ماه
#بوستان_سعدی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 جـــدال با نــــادان
کسی که با نادان جدال کند، عقل ندارد
«من ماری السفیه فلا عقل له»
________نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــــگـــــو کـــــجـــــایـــــی؟
#یاصـــاحــــبالــــزمــــان
سگی پای صحرانشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراکنده روز
بخندید کای بابک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بد رگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ خیل ] جماعت، طائفه، خانواده
[ جفا ] تندی کردن
[ پراکنده ] پرشیان حال
[ بابک ] ای مادر کوچک من، ای دل فروز من
[ دریغ آمدم ] مایه تأسف بود
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
سگی به جان صحرا نشینی افتاد و پایش را گاز گرفت و چنان وحشتناک بود که زهر از دندان او می چکید و وقتی دخترک پدر را دید با پدر با شدت و تندی برخورد کرد و گفت: پدر تو را دندان نبود که سگ تو را گاز گرفت و تو نیز سگ را گاز بگیری؟
وقتی آن مرد سخن دخترک خود را شنید و خندید و گفت: مادر کوچک من! درست است که من هم دندان داشتم و می توانستم گاز بگیرم؛ ولی مایه ی تأسف بود برای من که دهان خود را آلوده به خون کثیف او کنم و حتی اگر کسی خنجر به سرَم کند بازم دندان به سگ نمی برم.
سعدی می گوید: آدم های بذ ذات حکایت این سگ را دارند که می شود با آدم های بَد مثل خودشان بَد ذاتی کرد؛ ولی کسی که انسان باشد از او رفتار سَگانه سَر نمی زند.
#نور_ماه
#بوستان_سعدی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 دَد و آدَمــــی
بعضی از انسان ها حتی از دَد(حیوان درنده) هم بدترند و چه بسا آن حیوان بهتر باشد!
نَه هر آدَمیزاده از دَد بِه است
که دَد زآدَمیزادهیِ بَد بِه است
بِه است از دَد انسانِ صاحِبخِرَد
نَه اِنسان که دَر مَردُم افتَد چو دَد!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 ای دهـــنـــده...
ای دِهَنْدهیْ قُوت و تَمْکین و ثَبات!
خَلْق را زین بیثَباتی دِهْ نَجات🤲
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 تــــنــــهایــــی
کسی به خلوت درویشی درآمد؛ گفت: " چرا تنها نشستهای؟"
گفت: "این دم تنها شدم که تو آمدی."
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 گـــوش دار تا نـــیـــفــتی
نقل است که روزی می گذشت، کودکی دید که در گِل مانده بود. گفت: "گوش دار تا نیفتی!"
کودک گفت: " افتادنِ من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم؛ اما تو گوش دار! که اگر پای تو بلغزد همهٔ مسلمانان که از پس تو در آیند بلغزند، و برخاستنِ همه دشوار بُوَد".
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 وقــت پـــختــن و خـــوردن
آدمی که وقت پختن گِره بر ابرو می زند و وقت خوردن با خواجه سَر سفره زانو می زند...
گره وقت پختن بر ابرو زدی
چون پختند با خواجه زانو زَدی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 در ســـتایـــش شـــعــــر !
حافظ می گوید:
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
شعر و غزل من آنقدر طَرب ناک و فرح انگیز است که اگر آواز خوان آسمان سوم(ستاره زهره) به صدای بُلند بخواند تا به گوش مسیحای آسمان چهارم برسد، او چنان شاد می شود که به ناگزیر برمی خیزد و به رقص درمی آید و اگر چنین چیزی از مسیحا دیدی تعجب نکن. همان مسیحایی که دنیایی از وقار و متانت و پارسایی است.
صائب تبریزی می گوید:
سَوادِ شِعرِ تو صائِب! جلایِ چَشم دِهَد
نَدیده است چُنین سُرمه اِصفَهان دَر خواب
سُرمۀ اِصفَهان دَر قَدیم آوازهای بَس بُلَند داشته است. شاعِر به هَمین آوازه و مَرغوبیَّت نَظَر دارد، و دَر جلادادنِ چشم، شِعرِ خود را اَز سُرمههایِ سِپاهانی بسیار بَرتَر میشمارَد؛ آنسان که گویی اِصفَهان که خود سُرمههایِ بسیار مَرغوب و نیکو داشته است، چُنین سُرمهای را به خواب هَم نَدیده است!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 حــــیــــات و تــــفــــکـــر
انديشيدن، مايه حيات قلب شخص با بصيرت است
إنَّ التَّفكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ
با فکر و اندیشه دل خود را بیدار کن
نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به روز تولد جام خون هدیه آورده اند، خونی که از لب سرخ طفل خندان بیرون آمده است...
وزین روز باشد خون آورندش هزار
به لعل خندان طفل زیر آتش زار
🔶 عـــمــامـــه و گــنــبــد مــســجــد
واژهٔ «عمامه» دَر اَصل به کَسرِ عین و تَخفیفِ میم است لیک گویا دَر عَصرِ صائب نیز مانَندِ روزگارِ ما به فَتحِ عین و تَشدیدِ میم تَلَفُّظ میشُده است.
طَعن و تَسخَرِ شاعِر مُتَوَجِّهِ مُدَّعیانِ بیمایهای است که با بَستَنِ دَستارهایِ بُزُرگ و چَشمگیر جلوه میفُروختَند و خویش را اَز اَهلِ فَضل و فَضیلَت وانمود میکَردَند. شاعِر یادآوَر میگَردَد که اگر صِرفِ بزرگیِ دَستار و صورَتِ حاصِل از آن بَر فَضل دَلالَتی میداشت، گُنبَدِ مَسجِدِ شَهر که به سَری دَستاربَسته میمانَد و بسیار کَلان است، باید از همگان فاضِلتَر به شُمار میرفت!
گُنبَدِ مَسجِدِ شَهر از هَمه فاضِلتَر بود
گَر به عَمّامه کَسی کوسِ فَضیلَت میزَد!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🔸 آزمایش سخت در دین
📍حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید:
« اللهم لا تجعل مصیبتی فی دینی »
خدایا مصیبتم را در دینم قرار نده
📍کلمه ی "مصیبت" به آزمایش ها و مشکلات سخت گفته می شود که به انسان "اصابت" می کند و آن غیر از "مس" است؛ "مسّ" كمترين مرتبه به هم رسيدن دو چيز است که به آن "لمس" گفته می شود؛ ولي "اصابه" رسيدن جامع است که وقتی اصابت کند، دچار تزلزل می کند و اگر این سختی و آزمایش در دین باشد، او را در دین متزلزل می کند.
خداوند متعال از هر دو واژه استفاده کرده و می فرماید: «إن تمسسكم حسنة تسؤهم و إن تصبكم سيّئة يفرحوا بها و إن تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئاً إنّ الله بما يعملون محيط» اگر اندکی حسنه به شما برسد آنها ناراحت می شوند و اگر سیئه فراوان به شما برسد آنها خوشحال می شوند.
📍عصر غیبت حضرت حجت علیه السلام، مصیبت های فراوانی را به دین داران روزگارش اصابت می دهد که در توصیف سختی های آن آمده: «لاحدهم أشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء أو کالقابض علی جمر الغضا» ثابت قدم بودن هر یک از آنها در دین خود، از خراشیدن خار های قتاد در تاریکی شب سخت تر است، یا مانند کسی است که آتش درخت غضا را در دست داشته باشد.
هر یک از کلمات این روایت، به دین داری هر چه سخت تر در روزگار غیبت اشاره دارد؛
"قتاد" درخت بزرگ خارداری است که خار های آن مانند سوزن تیز است
"ظَلماء" غیر از "ظلمات" است و آن به تاریکی مطلق در دل شب که چیزی قابل رویت نباشد، گفته می شود
"غضا" نام درختی است که چوب آن مدت زیادی آتش را در خود حفظ می کند
📍در میان شب های ظَلماء و خار های قتاد، دیدن مقصد، چراغ روشنا و هدایت قلب است که این مسیر دشوار را با خار های تیزش تبدیل به گل های زیبا می کند.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________