🔶 عـــمــامـــه و گــنــبــد مــســجــد
واژهٔ «عمامه» دَر اَصل به کَسرِ عین و تَخفیفِ میم است لیک گویا دَر عَصرِ صائب نیز مانَندِ روزگارِ ما به فَتحِ عین و تَشدیدِ میم تَلَفُّظ میشُده است.
طَعن و تَسخَرِ شاعِر مُتَوَجِّهِ مُدَّعیانِ بیمایهای است که با بَستَنِ دَستارهایِ بُزُرگ و چَشمگیر جلوه میفُروختَند و خویش را اَز اَهلِ فَضل و فَضیلَت وانمود میکَردَند. شاعِر یادآوَر میگَردَد که اگر صِرفِ بزرگیِ دَستار و صورَتِ حاصِل از آن بَر فَضل دَلالَتی میداشت، گُنبَدِ مَسجِدِ شَهر که به سَری دَستاربَسته میمانَد و بسیار کَلان است، باید از همگان فاضِلتَر به شُمار میرفت!
گُنبَدِ مَسجِدِ شَهر از هَمه فاضِلتَر بود
گَر به عَمّامه کَسی کوسِ فَضیلَت میزَد!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🔸 آزمایش سخت در دین
📍حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید:
« اللهم لا تجعل مصیبتی فی دینی »
خدایا مصیبتم را در دینم قرار نده
📍کلمه ی "مصیبت" به آزمایش ها و مشکلات سخت گفته می شود که به انسان "اصابت" می کند و آن غیر از "مس" است؛ "مسّ" كمترين مرتبه به هم رسيدن دو چيز است که به آن "لمس" گفته می شود؛ ولي "اصابه" رسيدن جامع است که وقتی اصابت کند، دچار تزلزل می کند و اگر این سختی و آزمایش در دین باشد، او را در دین متزلزل می کند.
خداوند متعال از هر دو واژه استفاده کرده و می فرماید: «إن تمسسكم حسنة تسؤهم و إن تصبكم سيّئة يفرحوا بها و إن تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئاً إنّ الله بما يعملون محيط» اگر اندکی حسنه به شما برسد آنها ناراحت می شوند و اگر سیئه فراوان به شما برسد آنها خوشحال می شوند.
📍عصر غیبت حضرت حجت علیه السلام، مصیبت های فراوانی را به دین داران روزگارش اصابت می دهد که در توصیف سختی های آن آمده: «لاحدهم أشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء أو کالقابض علی جمر الغضا» ثابت قدم بودن هر یک از آنها در دین خود، از خراشیدن خار های قتاد در تاریکی شب سخت تر است، یا مانند کسی است که آتش درخت غضا را در دست داشته باشد.
هر یک از کلمات این روایت، به دین داری هر چه سخت تر در روزگار غیبت اشاره دارد؛
"قتاد" درخت بزرگ خارداری است که خار های آن مانند سوزن تیز است
"ظَلماء" غیر از "ظلمات" است و آن به تاریکی مطلق در دل شب که چیزی قابل رویت نباشد، گفته می شود
"غضا" نام درختی است که چوب آن مدت زیادی آتش را در خود حفظ می کند
📍در میان شب های ظَلماء و خار های قتاد، دیدن مقصد، چراغ روشنا و هدایت قلب است که این مسیر دشوار را با خار های تیزش تبدیل به گل های زیبا می کند.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 اخــلـاق عـــاریــه ای
کسی که وجودش وابسته به حالات و نمودهای عاریتی و موقّتی نظیر شادی و غم است، زندگانیاش به همین نمودهای طبیعی و عاریتی بسته است و هیچ اصالتی ندارد.
آنکه او بستهٔ غم و خنده بُوَد
او بدین دو عاریت زنده بُوَد
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوش حالان شدم
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آینه دسته بندی نمی کند و زشتی و زیبایی برایش تفاوتی ندارد، باران دسته بندی نمی کند و بر مزرعه و بیابان یکسان می بارد.
پاکان و اولیای حق مثال آینه و باران را دارند که با هر جماعت و جمعیتی می نشینند و خود را جدای از دیگران نمی بینند چون به دنبال حق و حقیقت هستند و خود را حقیقت مطلق نمی دانند:
این حقیقت دان نه حقاند این همه
نه به کلی گمرهانند این همه
و به همین خاطر ممکن است کسی که در ظاهر اظهار نمی کند، لیک در باطن خود گنج حقیقت داشته باشد و به همین دلیل مولانا می گوید: در هر کجا جماعتی دیدم با آنها همراه و همدل شدم و رفتم کنار آدم های بد حال و آدم های خوشحال نشستم.
"بد حال" به معنای بیمار است ولی در اینجا مقصود کسی است که حال معنوی خوشی ندارد و اهل معنا و معنویت نیست و نسبت به این دنیا بیگانه است و "خوشحال" یعنی کسی که حال خوش معنوی دارد و مولانا می گوید: من با هر طائفه ی نشست و برخاست کردم به این دلیل که اولا تمام حقیقت ها را در خودم نمی دیدم و ثانیا حقیقت مثل گنج است و هر کجا می تواند نهان و نهفته باشد.
البته این موضوع نکته شفا بخشی برای همه نیست؛ بسیاری مانند آب قلیل اند که با اتصاف به اندک نجاستی نجس و آلوده می شوند و ناظر این معنا باید آب کُر باشد که با این آلودگی ها آغشته نمی شود.
#نور_ماه
#مثنوی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
به اَسف انسان با ظن و گمان خود زندگی می کند و همه ی صلح ها ریشه در خیال و گمال دارد:
بر خیالی صلحشان و جنگشان
تمام جنگ آنها ریشه در خیال و وهم و گمان دارد و همین باعث خطاهای سنگینی می شود
وهم افتد در خطا و در غلط
عقل باشد در اصابت ها فقط
فقط کسانی که عقلانی و با یقین زندگی می کنند، زندگی با هدفی دارند و می توانند به اصابت برسند؛ وگرنه هر کس با وهم و گمان خودش حرکت کند راه بجایی نمی برد.
گمان و خیال و وهم مثل پرنده ی تک بال است که پرنده با یک بال نمی تواند اوج بگیرد؛ اما علم و یقین مانند پرنده ای است که دو بال دارد و به هر کجا بخواهد می تواند راهی بشود و پَر بکشد:
علم را دو پَر و گمان را یک پَر است
مشکل مولانا هم همینطور بوده که می گوید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
هر کس از روی ظَن یار من شد، از روی علم و یقین نبوده و بلکه از روی گمان بوده و در نقطه ی مقابل هر کس ستیز و دشمنی کردند از روی ظن و گمان بوده است.
مولوی می گوید: هیچ کسی نیامد مرا واکاوی و برسی و دنبال کند تا به آن اسرار نهفته در وجود من پی ببرد.
#نور_ماه
#مثنوی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________