🔶 آیــیــــنــــه
آیینه را از عجایب دنیا می شمارند؛
نه طول دارد
نه عرض دارد
نه عمق دارد
ولی همه ی اینها را منعکس می کند و نشان می دهد!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 تــمـــام خـــیـــر
تمامى خير در سه خصلت جمع شده: نگاه كردن، و خاموشى، و سخن گفتن؛
هر نگاهى كه عبرت انگيز نباشد خطاست، و هر خاموشى كه بى انديشه باشد غفلت است، و هر سخنى كه خدا را به ياد نياورد بيهوده است.
جُمِعَ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّكُوتِ وَ اَلْكَلاَمِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اِعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ زمرد ] سنگ قیمتی به رنگ سبز است که در اینجا همان رنگ سبز منظور است
[ تخت زمرد ] تخت سبز رنگ
[ گل ] گل هر گاه در ادبیات گفته می شود منظور همان گل سرخ است که شاه حُسن و زیبایی است و در باغ سلطانی و سلطنت می کند
[ چمن ] گیاه، سبزه و در اینجا به معنای باغ است
[ راح ] شراب
[ لعل ] سنگ بسیار قیمتی است
[ آتشین ] آتش رنگ، گرم کننده، گرما بخش
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ چه زیبا می بینید؛ حافظ بوته گل را می بیند و آن را به تخت زمردین تشبیه می کند چون سبز رنگ و ارزشمند است و همینطور آن گل که بالای تخت نشسته است را به سلطان تشبیه می کند.
حافظ می گوید: گل در باغ مثل یک سلطان تکیه بر تخت سبز رنگ زده و بر تخت نشسته است و تو هم می خواهی مثل این گل باشی؟ تو هم می خواهی تخت نشین باشی؟ یک راه بیشتر ندارد و آن هم این است:
راح چون لعل آتشین دریاب
برو سراغ شراب؛ شرابی که مانند لعل می ماند؛ یعنی گوهر بسیار گران بها و قیمتی است، پس نمی تواند مقصود حافظ آب انگور باشد چون آب انگور قیمت و ارزش چندانی ندارد.
آن هم شرابی که نتنها مثل لعل قیمتی است، آتشین هم است؛ یعنی مثل آتش می سوزاند و سوزاننده است و مثل آتش اوهام و افکار و وَساوس را می سوزاند، همان که مولوی می گفت:
ای آتشی افروخته در پیشه اندیشه ها
این شراب معرفت اگر رخ بنماید کار آتش می کند؛ آتشی که وقتی بر بیشه حیوان بیفتد آن را سر تا پا به آتش می کشد و اگر به بیشه وجودی آدمی هم بیفتد، تمام خصائص و صفات حیوانی انسان را به آتش می کشد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶عــلـــم ربـــــوده شـــــده
غزالی در اتمام مدت تحصیل خود قصد بازگشت به طوس را کرد؛ اما در راه مورد حمله راهزنان قرار گرفت و آنچه را داشت از جمله دفتری که محصول سال ها علم آموزی او بود به سرقت رفت.
غزالی به دنبال دزد ها رفت و به آنها گفت: خواهش من از شما این است که دفتر یادداشت های علمی مرا که نتیجه چندین سال رنج شبانه روزی است به من بازگردانید؛ زیرا این دفتر چیزی نیست که برای شما سودی دربر داشته باشد.
رئیس دزد ها خندید و گفت : چگونه ادعا می کنی که آنها را آموخته ای در حالی که ما آنها را از تو ربوده ایم و اکنون علم و دانش خود را از دست داده ای؟ و بالاخره آن دفتر را به غزالی تحویل دادند.
پس از این واقعه غزالی تصمیم گرفت به گونه ای علم بیاموزد که اگر قاطعان طریق به او حمله کنند، نتوانند علم و دانش او را به سرقت بَرند.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 جـــفـــای خـــلــــق
از نظر مولوی جور و جفای خلق و بدجویی آنان موجب می شود که انسان موحد و خداپرست، امید و اعتماد خود را از امور مادی و فناپذیر قطع کرده و یکسره و با تمام همت متوجه خداوند متعال گردد
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر باشد نهان
خلق را با تو از آن بدخو کند
تا تو را ناچار رو آن سو کند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________