💠نامه انسان ساز(۱)
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ۳۱ نهج البلاغه می فرماید:
- من والد الفان، المقر للزمان، المدبر العمر، المستسلم للدنیا، الذام الدنیا
از پدر فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد و مذمت کننده دنیا
امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیم دنیا نشده است؛ اما نمی تواند با دنیا در گذشت عمر مبارزه کند، همانطور که مرگ به پیامبر نزدیک بود و ایشان تسلیم مرگ بودند: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»
- الساکن المساکن الموتی
پدر تو در مساکن مردگان ساکن است
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: همین بازار و خانه ها روزی مساکن مردگان بودند که اکنون در زیر خاک هستند و در حال حاضر من ساکن این خانه ها و بازار ها هستم
و به راستی که مرگ به انسان ثابت می کند که تنها است و هیچ است!
- و الظاعن عنها غدا
و من فردا کوچ کننده هستم[و دیگری ساکن این مسکن خواهد بود]
ابن ابی الحدید می گوید: و این کلام از سوی امیرمؤمنان علیه السلام، کلام کسی است که به فراق و جدایی یقین کرده است(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۵۶)
از حضرت نوح علیه السلام نقل شده است که فرمود: «وَجَدْتُ الدُّنْيَا كَبَيْتٍ لَهُ بَابَانِ دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَرِ» دنیا را مانند یک خانه دو دری (در دخول و در خروج) دیدم که از یک در داخل و از در دیگر خارج شدم. و این وضع و حال و برداشت نوح صفی الله و برگزیده خدا است و چگونه خواهد بود وضع و حال کسی که به دنیا تکیه و اعتماد کند و عمر گرانبها را در تعمیر و مرتب ساختن آن صرف نماید و در دستیابی به آن دین خود را از دست بدهد؟
"ظعن" به معنای "رهن" است
- إلی المولود المؤمل ما لا یدرک
این نامه را چنین پدری به فرزندی می نویسد که آزمند چیز هایی است که درک نمی شود
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: انسان بما هو انسان سر تا سر آرزو است که نمی تواند به آن برسد
ابن ابی الحدید می گوید: مراد حضرت تنها جنس بشر بوده و نه خود امام حسن علیه السلام و هچنین سایر اوصافی که به دنبال این لفظ می آید به ایشان بعینه اختصاص ندارد(شرح ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۵۶)
- السالک سبیل من قد هلک
این مولود به راه کسانی می رود که هلاک می شوند؛ یعنی مسیر زندگی مادی هلاکت است و اما تولد در جهان دیگر است.
"هلک" لزوما معنای منفی ندارد و اساسا هلک" در نهج البلاغه در سه معنا بکار رفته است:
۱. خطبه ی ۱۶: «من أبدی صَفحَتَهُ للحقِ هَلَکَ» اگر کسی در مقابل حق قرار بگیرد هلاک می شود .
در اینجا هلاکت بمعنای نابودی است.
۲. خطبه ی ۲۰۳: «إنَّ المرءَ إذا هلکَ قالَ الناسُ :ما ترکَ؟ و قالتِ الملائکةُ ما قدمَ؟» کسی که هلاک شد(مرد) مردم می گویند: چه باقی گذاشت؟ اما فرشتگان می گویند: چه پیش فرستاد؟
در اینجا هلاکت بمعنای مرگ عادی است.
هلاکت
خطبه ی ۱۲۱: «بعضٌ هلکَ و بعضٌ نجا» در توصیف سپاه شهدا حضرت امیر می فرماید: بعضی هلاک شدند و بعضی نجات یافتند.
در اینجا هلاکت بمعنای شهادت است.
- غرض الأسقام
انسان در عالم مادی هدف مرض و گرفتاری است
"سقیم" صفت مشبه و مصدر آن "سقم" است و جمع آن "أسقام" است."صحیح" مقابل "سقیم" قرار دارد؛"سقیم" یعنی بیماری.
- و رهینة الأیام
و در گِرو روزگار است
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۲)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- و رمیة المصائب
و انسان آماج مصیبت است
"رمیة" از "رمی" به معنای پرتاب تیر است؛ گویی مصیب ها مانند پرتاب تیر به سوی انسان پرتاب می شود
- و عبد الدنیا
و انسان عبد دنیا است؛ یعنی انسان گرفتار دنیا است و آزاد نیست
- و تاجر الغرور
و انسان تاجر الغرور است
"غرور" به معنای ضرر است؛ در حقیقت دنیا تجارتی دارد که همراه با ضرر است
- و غریم المنایا
و انسان همیشه از نیستی ها و نابودی ها متضرر است
"منایا" به معنای نابودی ها و نبودن ها است
- و أسیر الموت
و انسان در چنگال مرگ است[همیشه مرگ در دنبال او است]
- و حلیف الهموم
و انسان هم سوگند با رنج و مصیب است
"حلیف" از "حلف" به معنای سوگند است
- و قرین الأحزان
و انسان همسایه ی حزن است
- و نصب الآفات
و انسان هدف آفت ها و آسیب ها است
- و صریع الشهوات
و انسان به خاک افتاده شهوات است
گویی انسان همواره در جدال با شهوات است و اغلب اوقات مغلوب می شود و به خاک می افتد
- و خلیفة الأموات
و انسان جانشین مردگان است
این سخن امیرالمؤمنین علیه السلام بازگشت به "ساکن مساکن" دارد که گذشت
و بدان که امیرالمؤمنین علیه السلام تاکنون هفت صفت از نفس خویش برشمرد و از صفات فرزندش چهارده صفت را برشمرد که در حقیقت بازگشت به نوع انسان دارد، پس به ازای هر یک از آنِ خویش، دو تا برای او قرار داد، پس باید در آن اندیشه روا شود
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۳)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرستنده نامه را بعنوان یک پدر معرفی کرد که عمرش گذشته است و گیرنده نامه را بعنوان جوانی که چنین ویژگی هایی دارد معرفی کرد و بعد فرمود:
- أما بعد
اما بعد از این توضیحات
- فإن فیما تبینت من إدبار الدنیا عنی و جموح الدهر علی و إقبال الآخرة إلی ما یزعنی عن ذکر من سوای و الإهتمام بما ورائی
همانا گذشت دنیا و چیرگی روزگار و اقبال آخرت، مرا از یاد غیر خودم بازداشته و تمام توجه من را مصروف به آخرت کرده است
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در موقعیتی هستم که به من اجازه نمی دهد در مورد دیگران فکر کنم و آنچه که برای من از إدبار دنیا و جموح الدهر و إقبال الآخرة مشخص شده است اجازه نمی دهد که همت خود را مصروف دیگری کنم
- غیر أنی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رأیی و صرفنی عن هوای
این موقعیتی که من دارم رای من و کار من را نمایان کرده است و همین اوضاع من را از هوای نفسانی منصرف کرده است
"تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی" یعنی جزء هموم و دل مشغولی هایی که به سبب احوال مردم بر من عارض می شود
- و صرح لی محض أمری
تصریح کرد(پرده برداشت) از عمق کار من(وظیفه من را مشخص کرد)
- فأفضی بی إلی جد لا یکون فيه لعب
پس من را کشاند(هدایت کرد) به کوششی که هیچ لهو و لعبی نیست
به راستی که زندگی و گذر ایام با هیچ کس شوخی ندارد و کاملا جدی است و چون جدی است، انسان باید جدی رفتار کند و بخاطر همین امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: این اوصاف مرا به کوششی هدایت کرد که بازی در آن نیست
- و صدق لا یشوبه کذب
و کشاند(هدایت کرد) به صداقتی که هیچ کذبی با آن مخلوط نیست
اميرالمؤمنين علیه السلام اشاره می دارد که انسان باید با خود صادق باشد تا بتواند با دیگران نیز صادق باشد
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۴)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- وجدتک بعضی، بل وجدتک کلی
من تو را پاره تن خود پیدا کردم و بلکه تو را کُل خود پیدا کردم(تو خود علی هستی)
عشق و محبت بجایی می رسد که گویی فقط یک نفر وجود دارد و چون یکی اند، گویا یکدیگر را نبینند، مانند حضرت یعقوب که گفته اند: «وقتی یعقوب برای دیدار یوسف به مصر آمد و یوسف را دربرگرفت، در آن حالت فریاد می زد که یوسف کجاست؟ به او گفتند: تو اینک یوسف را دربرگرفته ای، تو که بوی پیراهنش را از کنعان شنیدی، چگونه اکنون او را دربر خود نمی بینی؟ گفت: آن روز من یعقوب بودم ولی امروز یوسفم، به همین جهت آن روز بوی او می شنیدم ولی امروز او را نمی بینم زیرا هیچ کس نمی تواند خود را ببیند».
- حتی کأن شیئا لو أصابک أصابنی
آنقدر تو را خودم می دانم تا آنجایی که هر چیزی به تو اصابت کند، انگار به من اصابت کرده است
کلمه ی "مصیبت" به آزمایش ها و مشکلات سخت گفته می شود که به انسان "اصابت" می کند و آن غیر از "مس" است؛ "مسّ" كمترين مرتبه به هم رسيدن دو چيز است که به آن "لمس" گفته می شود؛ ولي "اصابه" رسيدن جامع است که وقتی اصابت کند، دچار تزلزل می کند
می گویند چگونه ممکن است که بر امام معصوم مصیبت داخل شود؛ در حالی که قرآن می فرماید: «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» و امام سجاد علیه السلام درپاسخ می فرماید: این آیه درباره ما نیست و درباره ما این آیه نازل شده است: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(بحار ج ۷۰ ص ۳۱۷)
- و کأن الموت لو أتاک أتانی
و اگر مرگ به سوی تو بیاید، گویی زندگی من را گرفته است
- فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی
پس هر چیزی که در حقیقت به تو مربوط است از امر تو، انگار به من مربوط است از امر من(امر تو امر من است)
- فکتبت إلیک
این حساسیت و محبت باعث شد که بنویسم نامه ای که ظاهر کننده مسیر باشد، چه من باشم و چه من نباشم(در هر دو صورت این نامه مسیر را به تو روشن می کند)
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 صـــد جـــام شـــراب
"زاهد" در اینجا نماد خشک مغزی و تعصب و تَقَشُّف و قِشریگَری است؛ بنابراین معنا چنین است: نمی توان کسی را که خشک مغز و متعصب است به صد جام شراب مست کرد
مَست نَتوان کَرد زاهِد را به صَد جامِ شَراب
این زَمینِ خُشک را سیرابکَردَن مُشکِلَست
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 کوتاه ترین غصه غمناک
کوتاه ترین قصه غمناک و عبرت آمیز دنیا شاید در این بیت سعدی است:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او بمرد و بیمار بِزیست
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۵)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- یا بنی فإنی أوصیک بتقوی الله
پسرکم! من تو را به تقوا توصیه می کنم
امیرالمؤمنین علیه السلام "ابنی" نمی گوید و تعبیر "بنی" می آورد تا این مقصود را برساند که محبت و ارتباط عاطفی با فرزند موقعیت و سن نمی شناسد و اگر دهه ها از عمر فرزند بگذشته باشد در بَند آداب و تشریفات نمی شود: «تَسْقُطُ الْآدَابُُُِِّ بَیْنَ الْأَحْبَابِ» و اما بسیاری از برخورد ها امروز همراه با تکلف و سختی ایست و همین باعث می شود که دیدار ها کم و کم تر شود
- و لزوم أمره
و اینکه اوامر خدا را لازم بدانی؛ یعنی باید تنها به فرمان یکی باشی
- و عمارة قلبک بذکره
من توصیه می کنم که قلب خود را با یاد خدا آباد و تعمیر کن؛ یعنی قلب ها دچار ویرانی و کهنگی می شوند و آن چیزی که قلب را آباد و نو می کند ذکر خداوند سبحان است
- و الإعتصام بحبله
و چنگ بزنی به ریسمان خداوند
قرآن می فرماید بحبل الهی چنگ زنید و حبل یکی از جانب خداوند و یکی از جانب انسان ها است و حبل از جانب انسان همان ولایت است: «قالو:یا رسولَ اللهِ و من وصیُّکَ؟ قال؛هو الذی أَمَرَکُمُ اللهُ بالاِعتِصامِ بِهِ، فَقالَ :«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ» فَقالُو:یا رسولَ اللهِ بَیٍّن لَنا هذَا الحَبْلُ؟ فَقالَ:هُوَ قَوْلُ اللهِ:«إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ» فالحَبلُ مِنَ اللهِ کتابُهُ وَ الحَبلُ مِنَ النَّاسِ وَصِیِّی.
- و أي سبب أوثق من سبب بینک و بین الله إن أنت أخدت به
چه اتصالی و سببی محکم تر و مورد اعتماد تر از آن سببی است که بین تو و خدا قرار دارد؟ البته اگر تو آن ریسمان و سبب را حفظ کنی
و ائمه هدی علیهم السلام همان سببی هستند که بین انسان و خداوند قرار دارند: «نحن السبب بینکم و بین الله» و از این رو در دعای ندبه آمده است: «أین السبب المتصل بین الأرض و السماء»
- أحی قلبک بالموعظة
قلبت را توسط موعظه احیاء کن
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: قلب آدمی گاهی ویران و کهنه می شود که توسط ذکر خداوند متعال آباد می گرد و گاهی نیز می میرد و توسط موعظه احیاء می شود
امام جواد علیه السلام می فرماید: المومن یَحتاج إلی ثلاث خصال: توفیق من الله، و واعظ من نفسه وَ قبول ممن ینصحه» مومن به سه چیز نیاز دارد: توفیق از جانب خداوند متعال و واعظ درونی و پند پذیر بودن. و بنابراین وعظ تنها وعظ دیگران نیست و انسان گاهی لازم دارد که با خودش خلوت کند و خود را موعظه دهد و خود را مورد خطاب قرار دهد، همان که حافظ می گفت:
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تَلْقَ من تهوی دَعِ الدنیا و اهملها
ای حافظ! اگر انسان حضور خداوند را در زندگی خود طلب دارد، نباید بخاطر جایگاه و موقعیتی که به دست می آورد از ذکر خداوند غافل شود و باید همیشه به ریسمان الهی متصل باشد
- و أمته بالزهادة
و بمیران قلبت را با دل نبستن به دنیا
معمول آن است که گفته شود: بمیران و بعد زنده کن، حال آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام خلاف این معمول را فرمود و شاید مقصود این است که اول خود را احیاء کن و بعد اگر علف های هرزی ایجاد شد آنها را از ریشه در بیاور
- و قوه بالیقین
و قلب خود را با یقین تقویت کن
"علم" با "یقین" متفاوت است و یقین اثر دارد و بسیاری یقین ندارند و اما طلب کارند که چرا اثر آن را نمی بینند!
- و نوره بالحکمة
و با یادگیری حکمت، نورانیت قلب خود را زیاد کن
- و ذلله بذکر الموت
و ذلیل کن(آرام کن) قلب خود را با یاد خدا؛ یعنی اگر قلب آدمی رها شود چنان طغیان می کند که کسی نمی توان آن را آرام کند و بنابراین اگر می خواهی این قلب را رام کنی مرگ را بیاد بیاور که مرگ برای وعظ کافی است: «و كفى بالمَوتِ واعِظا»
"ذلول" در مقابل "جموح" و "چموش" است
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
💠نامه انسان ساز(۶)
امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه می فرماید:
- و قرره بالفناء
و اقرار بگیر که روزی نیست خواهی شد
می گویند: بهترین حالت وجودی آدمی روزی بود که از مادر متولد شد و روز به روز از این قدرت کاسته می شود، پس اقرار بگیر که امروز ضعیف تر از دیروز هستی و روز به روز کم رنگ تر می شوی
امیرالمؤمنین علیه السلام نفرمود: اقرار به بقاء بگیر؛ چرا که توهم بقاء در این دنیا است که آدمی را مست می کند؛
در بَزم دور یک دو قدح دَرکَش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
حافظ می گوید: وصال مدام برای هیچ کس اتفاق نمی افتد. برای اهل دنیا که هرگز امکان پذیر نیست چون همه چیز دنیا زوال پذیر است، به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام مثال سایه را دارد؛ سایه الان کوتاه است و بعد بلند می شود و الان بلند است و بعد کوتاه می شود و الان اینجا است که به آن سمت می رود و آن سمت است و به سمت دیگری می رود و ایشان می فرماید: دنیا چنین تمثیلی دارد و همینطور آنچه که در این دنیا است.
پس اگر شادی است دوامی ندارد، اگر لذت و سروری است دوامی ندارد، اگر سلامتی است دوامی ندارد، اگر با هم بودنی است دوامی ندارد، اگر نوجوانی و جوانی و هر چه است دوامی ندارد. و به همین خاطر حافظ می گوید: قانع باش! به همین اندازه ای که نصیب بُرده ای و شاکر باش و زیاده طلبی نکن و زیاده خواه نباش. و همینطور اگر اهل معنا هستی و اگر گاهی حال خوشی پیدا می کنی، طمع دوام آن را نداشته باش چون گفتن و چه خوش گفتند:
الأحوال کالبروق
حالات خوش مثل برق های آسمانی است و چون برق های آسمانی می آید و می رود که زیبایی و لطفش هم به همین است. بقول سعدی که گفت:
بگفت: احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
پس نگو که دیروز حال خوشی داشتم، سحر دیشب چه حال خوشی داشتم و چرا امشب آن حال در من نیست؟ دیروز در نماز چه حالی داشتم و امروز چرا آن حال را ندارم؟ اصلا اقتضای حال همین است که گاهی باشد و گاهی نباشد و لطفش هم به همین است که اگر همیشه و مدام باشد مغرور می شوی و اگر هیچ نباشد مأیوس می شوی و به همین خاطر بودنش لطف است و نبودنش لطف دیگری است و در هر حال باید شاد و شاکر بود.
حافظ می گوید: در بزم روزگار که عیش، عشرت و سرخوشی آن به نوبت است و بیش از یک و دو جا هم به تو نمی رسد، پس بنوش و از میخانه ی زندگی خارج شو؛ یعنی وصال همیشگی را هیچ گاه آرزو نکن.
در حقیقت به اعتبار اینکه در زندگی هر کسی نوبتی دارد، بقول حافظ:
هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست
از این نوبت چند روزه و کوتاه زندگی که به تو رسیده لذت ببر و البته آماده ی رفتن باش و هرگز طمع عیش و لذت دائمی را در سَر نداشته باش.
پَندار شاعر یونان باستان دقیقا سخنی به همین مضمون دارد و می گوید:
ای روح من! در آرزوی جاودانی مباش و تا توانی از عرصه ی امکان بهره برگیر
یعنی زندگی جاودانه نیست و از آن بهره ای بگیر و بُرو...
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
- و بصره فجائع الدنیا
چشمانش را باز کن نسبت به فجائعی که در دنیا برایت اتفاق می افتد
امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان سابق فرمود: «ذلله بذکر الموت»؛ اما بسیاری از انسان ها با ذکر موت آرام نمی شوند و تأثیر نمی پذیرند و لذا باید خود ببینند و چه بسا فجایع روزگار را به تجربه بنگرند و شاید از همین باب تاکید شده است که خود به قبرستان بروید.
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
- و حذره صولة الدهر
و برحذر بدار(بترسان) از تحولات روزگار؛ یعنی گردش روزگار جدی است و با هیچ کس شوخی ندارد
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
- و فحش تقلب اللیالی و الأیام
و بترسان او را زشتی گردش روزگار را
#نور_ماه
#نامه_انسان_ساز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 معنای پیشرفت
ارسطو می گوید: همه چیز بار ها و بار ها کشف شده و از یاد رفته است و او به ما اطمینان می دهد که پیشرفت، یک توهم است؛ امور انسان مانند دریاست که در سطح خود هزاران حرکت و آشفتگی دارد و بنظر می رسد که به سوی جایی پیش می رود، در حالی که در تِه خود بالنسبه بی تغییر و آرام است و آنچه را که ما آن را پیشرفت می خوانیم، شاید فقط تغییرات سطحی باشد؛ در حالی که پیشرفت نیستند و تنها راه های جدیدی در انجام کار های قدیمی اند... ابزار متفاوت شده ولی غایت یکسان است، مقیاس وسیع تر است، اما هدف ها همان قدر ناپخته و خودخواهانه، همان قدر احمقانه و متناقض، همان قدر سبعانه و ویرانگر است که در ایام ماقبل تاریخ یا باستان بود. همه چیز پیشرفت کرده است، مگر انسان.
✍️ویل دورانت، درباره معنای زندگی ص ۳۸
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما نگاه کنید 👌
🔶 قـــدرت
قدرت داشتن و اختیار داشتن آنگاه نیکو و پسندیده است که آدمی عنان تمایلات خود را در دست داشته باشد و خویشتنداری پیشه کند. اگر خویشتنداری و خود مراقبتی نباشد، بهتر آنکه انسان اختیاری نداشته باشد..
اختیار آن را نکو باشد که او
مالک خود باشد اندر اتقوا
چون نباشد حفظ و تقوی زینهار
دور کن آلت بینداز اختیار
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 انعکاس دنیا
دنيا محل انعكاس است. اگر خشم ابراز كنيم خشم به ما بر مي گردد. اگر عشق بدهيم عشق به ما برمي گردد. عشق نبايد خواسته اي داشته باشد زيرا بال هايش را از دست مي دهد و نمي تواند پرواز كند. در زمين ريشه مي كند و زميني مي شود آنگاه به شهوت بدل مي شود و فلاكت و رنج عظيمي به بار مي آورد. عشق نبايد مشروط باشد. نبايد از عشق هيچ انتظاري داشت. عشق را بايد فقط بخاطر خودش پذيرفت نه بخاطر پاداش يا نتيجه. اگر انگيزه اي در عشق باشد نمي تواند آسماني شود. انگيزه عشق را محدود به خود مي كند و فضاي آن را در اختيار مي گيرد. عشق عاري از انگيزه حد و مرزي ندارد متعالي و پاك است. پربار است. عطر قلب است. اگر ميلي به نتيجه نباشد بدان معنا نيست كه نتيجه اي وجود نخواهد داشت بلكه نتيجه اي هزار لا پديدار خواهد شد. زيرا هر چه بدنيا بدهيم بما باز مي گردد.دنيا محل انعكاس است. اگر خشم ابراز كنيم خشم به ما بر ميگردد. اگر عشق بدهيم عشق به ما بر مي گردد و اين پديده اي طبيعي است. لازم نيست درباره آن فكر كنيد. فقط مي توان اعتماد كرد به خودي خود اتفاق مي افتد. اين همان قانون کارماست. هر چه بكاريد همان را برداشت مي كنيد. هرچه بدهيد همان را دريافت مي كنيد. نيازي نيست فكر كنيد چرا كه عمل و عكس العمل در اينجا خودكار است. نفرت بورزيد آنگاه از شما متنفر خواهند شد. عشق بورزيد و به شما عشق خواهند ورزيد.
بنده آزادی طمع دارد ز جد
عاشق آزادی نخواهد تا ابد
بنده دایم خلعت و ادرارجوست
خلعت عاشق همه دیدار دوست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریاییست قعرش ناپدید
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________