eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
1.4هزار دنبال‌کننده
247 عکس
57 ویدیو
4 فایل
چرا به یک نیِ قندش نمی‌خرند آن کس که کرد صد شکرافشانی از نیِ قلمی 🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمــــــاه ارتباط با من: @sarbbazzaman کپی محتوا و مطالب کانال با هشگ #نور_ماه بلا مانع است ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣 و اگر مرا به آتش دوزخ برى اهل آتش را آگاه خواهم كرد كه من تو را دوست مى ‏داشتم وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ‏ ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
Mohammadreza Aligholi - Khake Sorkh (128).mp3
3.56M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جسم خاک از  عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ [جسم خاکی] آدمی. اگر جسم خاکی(آدمی‌) از عشق برخوردار شد پرواز می کند و راه به آسمان ها پیدا می کند و به معراج می رسد؛ همانطور که پیامبر به معراج رفت. [ کوه در رقص آمد ] عشق را اگر به سنگ عرضه کنید تبدیل به آدم می شود و اگر از آدم بگیرید سنگ می شود، به فرمایش قران: کالحجاره و یا حتی بدتر از سنگ می شود و او از سنگ هم سختر است: أَشَدُّ قَسْوَةً ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ عشق جان طور آمد عاشقا طور مست خر موسی صاعقا ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ در قرآن داریم موسی از خداوند خواست که خودش را نشان بدهد و خداوند فرمود: من به کوه نگاه می کنم و اگر کوه تاب نگاه من را داشت، آن وقت خودم را به تو نشان می دهم فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا و همین که خداوند به این کوه توجه کرد، کوه متلاشی شد و اینجا بود که موسی بیهوش بر زمین افتاد. مولانا یک تعبیر عارفانه و شاعرانه از آیه می کند و می گوید: خداوند وقتی به کوه نگاه کرد، این کوه جان پیدا کرد و در نتیجه عاشق شد و بعد مست شد. [ عشق جان طور آمد ] عشق مایه ی جان دار شدن طور شد [ طور مست خر موسی صاعقا ] طور مست شد و موسی بیهوش شد ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی ها گفتمی ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ [ نی ] نی بدون لب و آن هم لبی دَم ساز، ساز و نوا و نغمه ای ندارد. مولانا می گوید: اگر با کسی که مثل لب دمساز باشد جفت می شدم و کنار هم قرار می گرفتیم [ با لب دمساز خود گر جفتمی‌ ] ای کاش که من کنار یک لَب دَم ساز قرار می گرفتم [ همچو نی من گفتنی ها گفتمی ] آن وقت از من هم مانند نِی حرف های گفتنی می شنیدی؛ یعنی آن وقت به شما می گفتم که این عشق چیست که به سنگ جان می بخشد و این عشق چیست که جسم خاکی را آسمانی می کند و بر افلاک می بَرد. ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ هر که او از همزبانی شد جدا بینوا شد گر چه دارد صد نوا ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ [ هر که او از همزبانی شد جدا ] هر کسی از یک هم زبان و همدل جدا شد و دور افتاد، بی زبان شد؛ یعنی لال شد [ بینوا شد گر چه دارد صد نوا ] اگرچه در درون خودش صد ها سخن داشته باشد، کلمه ای به زبان جاری نخواهد کرد. ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ چونکه گل رفت و گلستان در گذشت نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ مولانا برای بیت قبلی، مثالی لطیفی می زند و می گوید: بلبل زمانی آواز می خواند که کنار گل باشد و در گلستان باشد و اگر کنار خوار باشد و در خوارستان باشد آواز نمی خواند. مولانا می گوید: مثال من با یک انسان دم ساز و همدل، مثال یک بلبل با یک گل و گلستان است. [ چونکه گل رفت و گلستان در گذشت ] وقتی که گل پژمرده شد و گلستان رفت. [ نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت ] دیگر از بلبل صدای خوشی نخواهی شنید. مولانا می گوید: وقتی بلبل آواز می خواند، در واقع از سرگذشت خود خبر می دهد به شرط اینکه گلی باشد و اگر گلی نباشد، او هم سخنی نخواهد گفت. ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ یک پرده ای که آویخته شده باشد، از خودش حرکتی ندارد، مگر اینکه دستی با آن برخورد کند. مثال عاشق، مثال پَرده آویخته است که از خودش جنبشی ندارد و تمام اختیار خودش را به معشوق باخته است و آن وقت تسلیم محض معشوق خواهد بود. [ جمله معشوق است و عاشق پرده ای ] اصلا همه چیز معشوق است و عاشق مثل پَرده است. [ زنده معشوق است و عاشق مرده ای ] عاشق مقابل معشوق مانند مُرده است چون فانی در معشوق خود شده است و مرده حرکتی دارد؟ ابدا. مرده حرفی دارد؟ ابدا. مُرده تسلیم محض است. و معشوق در مقابل مثال زنده دارد. ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بی پر وای او ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ اگر عشق نسبت به انسان پروا(توجه و اعتنایی) نداشته باشد؛ یعنی اگر انسان عاشق نشود، مثال او مانند مرغی است که پَر نداشته باشد که وای بر او چون نمی تواند پروازی داشته باشد مرغ پَر نارسته چون پران شود مرغی که پَر ندارد چگونه می خواهد بپرد؟ و اگر نتواند بپرد، طعمه می شود و تلف می گردد. ❥༻⃘⃕࿇════┅┄‌ من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس ┄┅═✾   شرح   ✾═┅┄┈ زندگی پُر از نشیب و فراز است و زندگی پُر از جلو و عقب شدن است و وای بر انسان اگر که نداند که چه کند؛ چرا که در این صورت بیچاره خواهد شد. مگر اینکه نور خدا دستگیر او شود، آن وقت است پَس و پیش را به خوبی می بیند و راه بر او روشن می شود. [ هوش دادن ] آگاهی داشتن. مولانا می گوید: من از پیش و پَس خود چگونه می توانم با خبر شوم؟ اگر آن نور و معرفت حق نباشد. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر تاکنون عمر خود را در غفلت سپری کردید، اینک به غرامت آنچه که از دَست دادید بأیستید. سعدی شیرازی می گوید: عمر نبود آنچه که غافل از تو نشستم باقی عمر ایستادم به غرامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 هر كه براى خدا فروتنى كند، خداوند او را بالا برد. مَن تَواضَعَ للّه رَفَعَهُ اللّه سعدی می گوید: تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 با مدعی مگویید اسرارِ عشق و مستی تا بی‌خبر بمیرد در دردِ خودپرستی نارسیسوس نام جوان زیبایی است در اساطیر یونان که دختری به نام اکو (انعکاس صدا یا به فارسی پژواک) بر او عاشق می شود و چون جواب نامساعد می شنود نفرین می کند که او عاشق کسی شود که هرگز نتواند به او برسد و او روزی عکس خود را  در آب می بیند و برخود عاشق می شود. هر روز بر لب برکۀ آب می آید و با خود نرد عشق می بازد و شِکوه می کند که آخر تو که با من دوستی: وقتی می آیم می آیی، وقتی لبخند می زنم لبخند می زنی؛ پس چرا وقتی دستم را دراز می کنم تا دست تو را بگیرم آشفته می شوی و از من می رمی. عجب در آن نَه که آفاق در تو حیرانند تو هم در آینه حیران حُسن خویشتنی نارسیسوس آن قدر در فراق خویش غصه می خورد و اشک می ریزد تا می میرد. پس حوریان و پریان صحرایی گرد او می آیند و می گویند «حیف است چنین جلوه ای از زیبایی به زیرخاک رود. بهتر است او را به گُلی تبدیل کنیم که پیوسته در کنار آب بروید و عکس جمال خود را در آب ببیند.» و او را به گل نرگس تبدیل می کنند.(معنی نارسیسوس نیز «نرگس» است.) چون تویی نرگسِ باغ نظر ای چشم و چراغ سَر چرا بر من دلخسته گران می‌داری؟ اصطلاح نارسیسیسم به معنی «خود شیفتگی» یکی از بیماری های روانی است و به کسانی گفته می شود که سخت و به طور بیمار گونه ای شیفته و بیقرار خویش اند. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا