نــــــــورمـــــاه
🟣
یک وقتی یک داستانی از داستانهای خارجی خواندم. نوشته بود یک دختری خیلی مذهبی بود. یکی از این شاهزادگان، خیلی عاشق و علاقهمند به این دختر بود ولی او یک مرد شهوتران عیاشی بود. میخواست او را در دام خودش بیندازد و این دختر روی آن عفت و روی نجابتی که داشت و روی اینکه پایبند اصول دیانت بود، هیچ تسلیم این آقا نمیشد. هر وسیلهای برانگیخت که او را گول بزند، نشد که نشد.
گذشت. یک روزی دید یک کسی آمد از طرف این دختر پیغام آورد و خلاصه آمادگی خودش را برای اینکه با هم یک مدتی خوش باشند، اعلام کرد.
تعجب کرد! این شاهزاده بعد خواست تحقیق بکند که چه چیز سبب شد که این دختر که این مقدار به نجابت و عفت خودش پایبند بود، یکدفعه رو آورد به عیاشی و فسق و فجور؟
معلوم شد قضیه از این قرار بوده: یک آقای کشیش بعد از اینکه احساس میکند که این یک روح مذهبی دارد، به خیال خودش برای اینکه این را مذهبیترش بکند، میآید سراغ این دختر.
میگوید من برای تو یک هدیهای آوردهام. مثلاً یک ظرفی روی آن یک حولهای میاندازد و
به یک شکلی که من هدیهای برای تو آوردهام آقای کشیش هدیه را جلوی این میگذارد.
حوله را برمیدارد یک وقت میبیند یک کلّه مرده از قبرستان آورده! تکان میخورد؛ میگوید: این چیست؟ میگوید: این را آوردم که شما در این فکر کنید، ببینید دنیا چقدر بیوفاست!
آنچنان نفرتی در دل این دختر به وجود آورد که نه تنها اثر موعظهای نبخشید، از آن وقت فکر کرد، گفت: من به عکسش عمل میکنم؛ دنیایی که عاقبتش این است، پس این چهار روز عمر را ما چرا اساساً به این اوضاع بگذرانیم؟ به سوی عیاشی کشیده شد.
این هم یک جور موعظه کردن است و یک جور نصیحت کردن است و باور کنید که در میان مواعظ و نصایحی که بسیاری از افراد میکنند، امر به معروف و نهی از منکرهایی که صورت میگیرد، بسیاری از خود همینها منکر است.
گر این نصیحت ِ شاهانه بشنوی حافظ!
به شاهراه ِ حقیقت گذر توانی کرد
📗 شهید آیتالله مطهری، حماسه حسینی، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۵
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
.
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیّتِ خیر مگردان که مبارک فالیست...
#یا_صاحب_الزمان
@normah
🟣
● آسايشِ زندگى در مدارا كردن است
سلامَةُ العَيشِ فِى المُداراةِ
● اگر آسایش دو گیتی را می خواهی، از مَنِ حافظ بشنو که با دوستان مروت داشته باش و با دشمنان مدارا
آسایش دو گیتی، تفسیرِ این دو حرف است
با دوستان مُرُّوت، با دشمنان مدارا
● شهید مطهری درباره این بیت حافظ در حماسه حسینی ج ۱ ص ۳۶۳ می نویسد:
ولي فرمان اسلام از اين بالاتر است؛ اگر به اسلام نزديکتر می شد چنين می گفت: با دوستان مروّت، با دشمنان هم مروّت و مردانگی.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
در خطاب به دانش آموزشی که از آموزش زبان عربی گریزان و فراری است 🙂
● حافظ دانستن یک زبان دیگر را "هنر" قلمداد می کند و می گوید: با اینکه اظهار هنر نزد یار بی ادبی است؛ ولی دهان من پُر از عربی است.
اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست
● مولانا نیز با حافظ موافق است و ترجیح می دهد به زبان عربی شعر بِسراید تا زبان فارسی ! و از این رو مولانا بعد سرودن ابیاتی به زبان عربی می گوید: اینک به زبان فارسی شعر بگو، اگرچه عربی خوش تر است.
پارسی گو گرچه تازی خوشترست
#خطاب
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● مولوی می گوید:
بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهاله کارَد اَندر مَغرَسی
هیچ گاه و هیچ کس روی نوشته نمی نویسد، هیچ گاه و هیچ کشاورزی در باغ و باغچه ای که نهالی کاشته باشند، دیگر نهالی نمی کارد
کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
تخم کارد موضعی که کشته نیست
کسی که می خواهد بنویسد، یک کاغذ سفید پیدا می کند و کسی می خواهد نهال و بذری بکارد، یک قطعه زمینی پیدا می کند که در آنجا چیزی نکاسته باشند
تو برادر موضع ناکِشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
پس تو هم کاغذ نانوشته و سفید باش که بر روی تو هم بنویسند!
خداوند سبحان می فرماید:
إنا له کاتبون
ما نویسنده هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان روی لوح دل شما چیز های نیکویی بنویسد، باید لوح دل خود را پاک کنید
نحن الزارعون
ما کشاورز هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان بذر هایی در وجود شما بکارد و تبدیل به بوستان و گلذار بشوید، نخست باید علف های هرزی که در دل و وجود خود کاشتیه اید را هرس کنید. تا این زمین خالی نباشد شما پُر نمی کنند.
حالا حافظ همین را می گوید که هرگاه تهی آمدی؛ یعنی خودت را تهی دست و دست خالی حس کردی، بُرو خوش باش و بُرو شاد باش چون مانند همان کاغذ سفید و زمین خالی برخوردار می شوی:
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
● فردی در علم ستاره شناسی اندکی علم داشت؛ اما بسیار متکبر بود. او از خانه خود کوچ کرد و برای دیدار کوشیار(دانشمند نجوم آن زمان) رهسپار شد و به محض اینکه چشم کوشیار به او افتاد، دریافت که او اسیر غرور است، لذا کلمه ای به او نیاموخت.
روزی که کوشیار دید که آن مرد مغرور دارد به دیار خودش بازمی گردد یک جمله به او گفت: کسی که گمان می برد از خرد و علم پْر است مانند ظرفی است که پُر از آب است و جای دیگری ندارد؛ البته آن کس از ادعا پُر است و تا زمانی که خالی و خالص نشود، بهره نبرد؛ زیرا اگر می خواهید مانند سعدی سرشار از حکمت شوید باید خود را خالی کنید و بگویید: من خالی ام، تا شما را پُر کنند.
تو خود را گمان بردهای پر خرد
انائی که پر شد دگر چون برد
ز دعوی پری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق سعدی صفت
تهی گرد و باز آی پر معرفت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
در خطاب به کسانی که دعوت به صبر و آرامش و چه بسا بخشش می کنند؛ ولی وقتی نوبت به خودشان می رسد حتی به پشه هم رحم نمی کنند و رگ آن را در هوا می زنند...
بر همه درس توکل میکنی
در هوا تو پشه را رگ میزنی
#خطاب
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________