eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
6.1هزار دنبال‌کننده
411 عکس
105 ویدیو
6 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمـــاه اینجا تنها آرشیو مطالبی است که می خوانم و گو‌ش می دهم. ارتباط با ادمین: @sarbbazzaman پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/51646155580
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣 ● مولوی می گوید: بر نوشته هیچ بنویسد کسی یا نهاله کارَد اَندر مَغرَسی هیچ گاه و هیچ کس روی نوشته نمی نویسد، هیچ گاه و هیچ کشاورزی در باغ و باغچه ای که نهالی کاشته باشند، دیگر نهالی نمی کارد کاغذی جوید که آن بنوشته نیست تخم کارد موضعی که کشته نیست کسی که می خواهد بنویسد، یک کاغذ سفید پیدا می کند و کسی می خواهد نهال و بذری بکارد، یک قطعه زمینی پیدا می کند که در آنجا چیزی نکاسته باشند تو برادر موضع ناکِشته باش کاغذ اسپید نابنوشته باش پس تو هم کاغذ نانوشته و سفید باش که بر روی تو هم بنویسند! خداوند سبحان می فرماید: إنا له کاتبون ما نویسنده هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان روی لوح دل شما چیز های نیکویی بنویسد، باید لوح دل خود را پاک کنید نحن الزارعون ما کشاورز هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان بذر هایی در وجود شما بکارد و تبدیل به بوستان و گلذار بشوید، نخست باید علف های هرزی که در دل و وجود خود کاشتیه اید را هرس کنید. تا این زمین خالی نباشد شما پُر نمی کنند. حالا حافظ همین را می گوید که هرگاه تهی آمدی؛ یعنی خودت را تهی دست و دست خالی حس کردی، بُرو خوش باش و بُرو شاد باش چون مانند همان کاغذ سفید و زمین خالی برخوردار می شوی: هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را ● فردی در علم ستاره شناسی اندکی علم داشت؛ اما بسیار متکبر بود. او از خانه خود کوچ کرد و برای دیدار کوشیار(دانشمند نجوم آن زمان) رهسپار شد و به محض اینکه چشم کوشیار به او افتاد، دریافت که او اسیر غرور است، لذا کلمه ای به او نیاموخت. روزی که کوشیار دید که آن مرد مغرور دارد به دیار خودش بازمی گردد یک جمله به او گفت: کسی که گمان می برد از خرد و علم پْر است مانند ظرفی است که پُر از آب است و جای دیگری ندارد؛ البته آن کس از ادعا پُر است و تا زمانی که خالی و خالص نشود، بهره نبرد؛ زیرا اگر می خواهید مانند سعدی سرشار از حکمت شوید باید خود را خالی کنید و بگویید: من خالی ام، تا شما را پُر کنند. تو خود را گمان برده‌ای پر خرد انائی که پر شد دگر چون برد ز دعوی پری زان تهی می‌روی تهی آی تا پر معانی شوی ز هستی در آفاق سعدی صفت تهی گرد و باز آی پر معرفت ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 در خطاب به کسانی که دعوت به صبر و آرامش و چه بسا بخشش می کنند؛ ولی وقتی نوبت به خودشان می رسد حتی به پشه هم رحم نمی کنند و رگ آن را در هوا می زنند... بر همه درس توکل می‌کنی در هوا تو پشه را رگ می‌زنی ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
چند تا موز خریدم... گویا موز هم از گرونی خودش ناراضی است 🙂
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 ● استاد ما می گفت: هر روز که به کتابخانه می رفتم، پیرمرد ۶۰ ساله ای را می دیدم که سخت مشغول مطالعه بود. بالاخره به سختی توانستم با او ارتباط بگیرم و از او دلیل این سخت کوشی را جویا شدم. این پیرمرد در پاسخ به من گفت: در لا به لای این کتاب ها دنبال گمشده ام می گردم. جالب بود که در همان لحظه این پیرمرد کتاب عطار را می خواند. ● اما غافل از آنکه طبق گفته عطار، کسی که خودش را بیاید در همان قدم اول گُم و کم رنگ می شود و دیگر خود را نمی بینند. گم شدن اول قدم، زین پس چه بود لاجرم دیگر قدم را کس نبود ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
نــــــــورمـــــاه
🟣 انسان ها که به دنبال اهداف خود می روند، مانند پروانه های کنجکاوی هستند که در اندیشه رسیدن به شمع به سَر می برند. اغلب این پروانه ها در "خواستن" متوقف شده و قَدمی برنمی دارند. برخی دیگر نزدیک شمع شده و بازمی گردند و با اینکه به شمع نرسیده اند از شرح ناکامی خود هزار صفحه می نگارند. در این میان، پروانه سومی برمی خیزند و خود را درون آتش شمع وارد می کند و به زیبایی با نور می آمیزد. یک شبی پروانگان جمع آمدند در مضیفی طالب شمع آمدند جمله می‌گفتند می‌باید یکی کو خبر آرد ز مطلوب اندکی شد یکی پروانه تا قصری ز دور در فضاء قصر یافت از شمع نور بازگشت و دفتر خود بازکرد وصف او بر قدر فهم آغاز کرد ناقدی کو داشت در جمع مهی گفت او را نیست از شمع آگهی شد یکی دیگر گذشت از نور در خویش را بر شمع زد از دور در پر زنان در پرتو مطلوب شد شمع غالب گشت و او مغلوب شد بازگشت او نیز و مشتی راز گفت از وصال شمع شرحی باز گفت ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیز همچو آن یک کی نشان دادی تو نیز دیگری برخاست می‌شد مست مست پای کوبان بر سر آتش نشست دست درکش کرد با آتش به هم خویشتن گم کرد با او خوش به هم چون گرفت آتش ز سر تا پای او سرخ شد چون آتشی اعضای او ناقد ایشان چو دید او را ز دور شمع با خود کرده هم رنگش ز نور ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟣 در خطاب به مدعیان عقل و ذکاوت 😁 اگر روزی از این جهان عقل را بردارند کسانی که مدعی عقل و ذکاوت بودند، احساس نمی کنند چیزی از آنها کم شده است! گر از بسیط زمین عقل مُنعَدِم گردد به خود گمان نبَرَد هیچکس که نادانم ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
آدم عجیب ) :