🟣
به هر راهی که دانستم، فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم، رهی دیگر نمیدانم
#عطار
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
وقتی که بهار و عید نوروز می رسد؛ ولی دیگر پولی برای حافظ باقی نمانده است 🫠
ساقی بهار میرسد و وجهِ مِی نماند
فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار
عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● در این جهان بزرگ، ما چقدر در هم نشسته ایم...!
عالم چنین فراخ چه دلتنگ ماندهایم
صحرا چنین گشاده چه در هم نشستهایم
● با اینکه زنجیر و بَندی نیست، خود را در بَند کرده ایم...!
نه دامیست نه زنجیر، همه بسته چراییم؟!
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● داشتن و نداشتنِ پول و مقام و شهرت، با خود رنجی به همراه دارد. آنکه ندارد دردی ناشی از خواستن و نرسیدن دارد و آنکه دارد نگران کم شدن است.
اگر دنیا نباشد، دردمندیم
وگر باشد، به مهرش پایبندیم
حجابی زین درونآشوبتر نیست
که رنجِ خاطر است، اَر هست و گر نیست
● و به قول حافظ شاید آسودگی، با نگاهی به پایانِ راه در ما ایجاد شود.
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجامِ هر کمال که هست
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________