🟣
● برای آب زلال تفاوتی ندارد که در کوزه بی ارزش بنشیند یا در ظرف زرین قرار گیرد. طعم و خاصیت این آب در کوزه و ظرف زرین تغییر نخواهد کرد. اما برای برخی تفاوت دارد که در چه لباس و جایگاهی باشند؛ زیرا اگر پَست باشد خود آنها نیز بی مقدار اند و اگر بُلند باشد خود آنها نیز بلند اند.
تفاوت کند هرگز آب زلال
گرش کوزه زرین بود یا سفال؟
● گاهی باید به آتش بُرد کسانی را که خود را با زَر آراسته اند تا آنچه که واقعاً هستند بیرون آید که آیا زرند؟ یا مسی بی ارزش اند؟
زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
روشن است آن خانه، گویی آنِ کیست؟
ما غُلامِ خانههایِ روشنیم
#مولوی
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● آدمی در قبال آنچه به دست میآورد، هزینهاش را نیز میپردازد؛ اما آنچه میدهد چیست؟ " عمرِ گرانمایه". از این رو حافظ توصیه میکند حال که در این معامله، عمرِ بی بازگشت را خرج میکنی، تمام تلاشت را در جهت لذّت بردن از آنچه به دست میآوری، بکن.
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت، دادِ عیش بستانی
● و همچنین حافظ پند میدهد که مبادا شاد بودن را فدای دلمشغولی هایِ بیاهمیّت کنی.
پند عاشقان بشنو وز درِ طرب بازآ
کاین همه نمیارزد شغلِ عالم فانی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
برای رسیدن به مقصود باید از مراحل مختلفی گذر کرد و نباید در مراحل نخستین توقف کرد به صرف آنکه نصیب اندکی بُرده است. بقول عطار مقصد جایی است که سزاوار باشد از دست پادشاه جام بگیری.
گر بهر چیزی فرود آئی براه
کی توانی خورد جام از دست شاه
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
در خطاب به کسی که بدگویی می کند و شما می خواهید او را شرمنده کنید.
● بدتر از آن چیزی هستم که می خواهی به من نسبت بدهی و من عیب هایی از خودم سراغ دارم که تو نمی دانی.
بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
● آنچه که از عیب های من گفتی، خیلی اندک است و یک عیب از صد عیب من است.
هنوز آنچه گفت از بدم اندکی است
از آنها که من دانم از صد یکی است
#خطاب
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● سعدی می گوید: هیچ کس قادر نیست چیزی بر سخنوری و شاعری من و همینطور زیبایی و ملاحت تو بیفزاید؛ چرا که نهایت سخندانی و زیبایی همین است که من و تو داریم.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
● سعدی که خودش را در اوج سخنوری و شاعری می داند، لباسی از لطافت را برای محبوب خودش که در نهایت حسن است با شعر و بیان می دوزد؛ اما همه ی کلمات و معانی بر قَد او کوتاه می آیند و نمی توانند لطافت محبوب را به دوخت آورند.
هزار جامه معنی که من براندازم
به قامتی که تو داری قصیر میآید
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________