🟣
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که باز بیند دیدار آشنا را
#سعدی
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
ما فرصتی برای گریه و اندوه نداریم...!
● عطار حکایتی می آورد از کسی که او را به پای دار می بَرند؛ در حالی که می خندید در جایی که جای خوشحالی نبود. سائلی از او پُرسید: وقت مرگ خود چرا چنین خوشحالی؟ و او در پاسخ گفت: آن قدر زمان و عمر برای من باقی نمانده است که به غم آن را سِپری کنم.
گفت چون عمر از قضاماند این قدر
کی توان برد این قدر در غم بس
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
خدا آنقدر دور نیست که فریاد کنیم...!
● پیامبر در یکی از جنگهایش با اصحابش طی مسافت میکرد تا رسیدند به بیابانی هولناک، و اتفاقا آن شب شبی تاریک بود یکی از اصحابش به صدای بلند تکبیر میگفت، حضرت فرمود: آن کسی را که شما میخوانید نه دور است و نه غایب!
کانَ یَسِیرُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ مَعَ أَصْحَابِهِ، فَبَلَغُوا بِلاَدًا مُهْلِکَةً، وَ کَانَتِ اللَّیلَةُ لَیلَةً مُظْلِمَةً، فَجَعَلَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ یُکَبِّرُ بِصَوْتٍ عَالٍ، فَقَالَ (ص): الَّذِی تَدْعُونَهُ لَیْسَ بِبَعِیدٍ وَ لَا غَائِبٍ
● به تعبیر حافظ هیچ حائلی بین عاشق و معشوق نیست و باید دید که چه بَر سَر ما آمده و چه حجاب هایی از جنس خود ساخته ایم که نمی توانیم او را در زندگی خود ببینیم.
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣 خدا آنقدر دور نیست که فریاد کنیم...! ● پیامبر در یکی از جنگهایش با اصحابش طی مسافت میکرد تا رسید
#پیام_ناشناس
https://harfeto.timefriend.net/17418641572631
سلام و احترام؛
امام سجاد علیه السلام به این سوال شما در دعای ۱۲ صحیفه سجادیه پاسخ داده اند:
- «اللهم إنه یحجبنی عن مسألتک خلال ثلاث»
خدایا سه چیز است که بین من و تو حجاب است و اجازه نمی دهد از تو درخواست کنم:
- «یحجبنی امر امرت به فابطاتُ عنه»
اول امری است که به آن فرمان دادی و من در انجامش کُندی کردم.
- «و نهی نهیتنی عنه فاسرعت الیه»
و دوم امری است که از آن نهی کردی ولی من در آن شتاب کردم.
- «و نعمة أنعمت بها علی فقصرت فی شکرها»
و سوم آنکه نعمتی به من ارزانی داشتی و من در ادای شکرش سستی ورزیده و کوتاهی کردم.
چون جهان میبگذرد، بگذر تو نیز...
ترک او گیر و بدو منگر تو نیز...
#عطار
🟣
نوادری از انسان ها از خدا جزء خدا را طلب نمی کنند...!
● سعدی می گوید: هر کسی به اِزای ارزش و قیمتی که دارد از تو طلب می کند؛ اما من فقط تو را می خواهم.
همه در خورد رای و قیمت خویش
از تو خواهند و من تو را خواهم
● سعدی حکایت می آورد از سلطان محمود که روزی عزم سفر می کند و در بین راه صندوق جواهرات بیرون ریخته و به غلامان خود اشاره می دارد که هر کسی می تواند این جواهرات را از زمین بردارد و از آن خود کند. و از این رو غلامان شتابان مشغول جمع آوری جواهرات برای خود شدند بدون توجه به اینکه سلطان محمود از آنجا دور می شود و تنها یک غلام بنام ایاز در ادامه راه سلطان محمود را همراهی کرد و سلطان محمود به او گفت: از آن جواهرات که بر زمین ریخت چه با خود آوردی؟ ایاز گفت: هیچ چیزی از آن جواهرات بر نگرفتم؛ چرا که من بخاطر اینکه نعمتی از تو دریافت کنم به تو خدمت نکرده ام. و سعدی در انتهاء گریز خود را به این حکایت می زند و می گوید:
گرت قربتی هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
● عطار نیز حکایت دیگری می آورد و از زبان سائل می گوید: اگر من نزد خداوند برسم، از او چه بخواهم که بهترین خواسته من باشد؟ و در پاسخ گفته می شود: خدا را از خدا بخواه!
گفت ای جاهل نهای آگاه ازو
زو که چیزی خواهد، او را خواه ازو
● حضرت زهرا (سلام الله علیها) از جمله ی آن نوادر است که پيامبر اسلام (ص) روزى از دخترش پرسيد: فاطمه ! چه در خواستى و حاجتى دارى ؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد. فاطمه (سلام الله عليها) پاسخ داد: لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم، من را از هر خواهشى بازداشته است. حاجتى به جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.
شغلنى عن مسئلته لذة خدمته لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
حکایتِ شبِ هجران که بازداند گفت؟
مگر کسی که چو سعدی، ستاره بِشْمارَد
#سعدی
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________