🟣
● گردش فلک بگونه ای است که اهل فضل را بی نصیب می گذارد.
فلک به مَردمِ نادان دهد زِمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
● فرقی هم نمی کند حتی اگر صائب هم باشید روزگار خصمانه رفتار می کند و نخست افرادی که صف اول هستند را با کمان پرتاب می کند.
فلک با مردم ممتاز خصمی بیشتر دارد
کمان اول کند آواره تیر روی ترکش را
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣 ● گردش فلک بگونه ای است که اهل فضل را بی نصیب می گذارد. فلک به مَردمِ نادان دهد زِمامِ مراد تو
استاد ما هم که از آموزشگاه اخراج شده، همینطوری خودش رو دلداری میده 😁
🟣
نَخواهی که باشَد دِلَت دَردمَند،
دِل دَردمَندان بَرآوَر زِ بَند
#سعدی
#سحرگاهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● انسان باید به اندازهای که هست، خود را نشان بدهد و خجالت زده نباشد از آنچه که دارد و از آنچه که ندارد.
به اندازهٔ بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
● اگر با اینکه جست و جو و تلاش کردید، نتوانستید بیابید، از آنچه که نیافتید خود را رنج ندهید.
به نایافت رَنجه مَکُن خویشتَن
که تیمارِ جان باشَد و رَنجِ تَن!
● و این نکته را از حافظ بشنو که دچار رنج و بلا می شوید اگر طلب روزی ننهاده کنید. در "نکته" معنای گفتن و رفتن است و نباید در آن اصرار کرد؛ همانگونه که نباید در روزی ننهاده اصرار نمود.
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣 ● انسان باید به اندازهای که هست، خود را نشان بدهد و خجالت زده نباشد از آنچه که دارد و از آنچه که
و حریص را راحت نیست، زیرا که او چیزی میطلبد که شاید وی را ننهادهاند.
#تاریخ_بیهقی
🟣
توئی دَر دیدهام چون نور و مَحرومَم زِ دیدارَت
نَمیدانَم زِ نَزدیکی کُنَم فَریاد یا دوری!
تضاد جذابی که در خورشید نهفته است و بزرگان برای تقریب ذهن مخاطب به مطلب، از این نوع تضاد خورشید بهره گرفته اند، بین "شدت ظهور" و با "عدم رویت" آن است؛ یعنی با وجود اینکه خورشید شدت ظهور بالایی دارد ولی رویت آن ممکن نیست و حجابی به نام نور برای خورشید وجود دارد که نمی گذارد چشم انسان در آن نفوذ کند: «الحجاب، الستر و كل ما احتجب به. كل ما حال بين شيئين حرز يكتب فيه شيء و يلبس وقاية لصاحبه في زعمهم من تأثير السلاح او العين أو غير ذلك حجاب الشمس: ضوءها».
در حقیقت این تضاد اینگونه بیان می شود که خورشید با وجود شدت ظهوری که دارد پنهان است و یک نکته ی لطیفی که برخی به آن توجه داده اند این است که می گویند: ممکن است گاهی چیزی بسیار نزدیک و واضح باشد اما انسان از دیدن آن عاجز باشد، مانند نزدیکی مردمک چشم به چشم انسان که باعث می شود انسان نتواند مردمک خود را ببیند. گفته اند: عاشق و معشوق نیز چنین اند و چون یکی اند، گویا یکدیگر را نبینند همانند حضرت یعقوب که یوسف را نمی دید: «وقتی یعقوب برای دیدار یوسف به مصر آمد و یوسف را دربرگرفت، در آن حالت فریاد می زد که یوسف کجاست؟ به او گفتند: تو اینک یوسف را دربرگرفته ای، تو که بوی پیراهنش را از کنعان شنیدی، چگونه اکنون او را دربر خود نمی بینی؟ گفت: آن روز من یعقوب بودم ولی امروز یوسفم، به همین جهت آن روز بوی او می شنیدم ولی امروز او را نمی بینم زیرا هیچکس نمی تواند خود را ببیند».
یا مانند ماهی داستان ما که هر روز از آب میشنید و هر روز بدنبال آب میگشت و با خود میگفت: پس این آب کجاست؟ و نمیدانست که درآب شناور است و هر کجا که میرود، در آب قرار دارد !
ماهیان ندیده غیر از آب
پُرس پُرسان زهم، که آب کجاست؟
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________