eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
6.1هزار دنبال‌کننده
411 عکس
105 ویدیو
6 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمـــاه اینجا تنها آرشیو مطالبی است که می خوانم و گو‌ش می دهم. ارتباط با ادمین: @sarbbazzaman پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/51646155580
مشاهده در ایتا
دانلود
من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را ┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ حسن ] جمال، زیبایی [ یوسف ] نازنینی بود که در دربار عزیز مصر از غلامان بود و به سبب زیبایی که داشت مورد توجه و علاقه ی زلیخا همسر پوتیفار قرار گرفت. زلیخا شرم و حیا را کنار گذاشت و بی پروا به او اظهار عشق کرد. سعدی می گوید: زلیخا چو گشت از می عشق مست به دامان یوسف در آویخت دست و چون یوسف از پذیرفتن این رابطه اِبا داشت، به او تهمت زد و به زندانش انداخت [ عصمت ] حفاظت، پاک دامنی، بی گناهی [ پرده عصمت ] پاکی و پاک دامنی که برای آدمی مثال پَرده و پوشش را دارد. درست مثل جامه که پرده ی تن است و تن را می پوشاند و حفظ می کند و اجازه ی دیده شدن معایب آدمی را به دیگران نمی دهد [ از پرده بیرون آمدن ] کنایه از رسوا شدن و به رسوایی کشیده شدن ┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ اساسا عشق و حُسن مایه ی فزایش همدیگر اند؛ هر چقدر عشق بیشتر باشد، حسن معشوق هم بیشتر جلوه می کند. و از آن طرف هر چقدر حُسن بیشتر باشد، عشق بیشتر خواهد شد. این حُسن می تواند ظاهری باشد و می تواند باطنی باشد. عشق هم همینطور است که می تواند ظاهری باشد و می تواند باطنی باشد؛ اما عشق های ظاهری آدمی را روز به روز آلوده و آلوده تر می کند و عشق های باطنی آدمی را روز به روز پاک و معصوم تر می کند. حافظ می گوید: عشق زلیخا از آن جایی که عشق ظاهری و زمینی بود، بی تردید از همان ابتدا پیدا بود که او را آلوده و رسوا خواهد ساخت چون ذات و خصیصه ی عشق ظاهری همین است و پایانی جزء رسوایی ندارد. بخصوص اینکه این عشق روز به روز شعله ور تر می شود تا جایی که او جزء یوسف نمی دید و جزء یوسف نمی فهمید. بقول مولانا که می گوید: زلیخا از سِپندان تا به عُود نامِ جملۀ چیز یوسف کرده بود آنقدر زلیخا عاشق یوسف بود که به هر چیزی مثل دانه های اسپند و عود یوسف می گفت و اسم هر چیزی را یوسف گذاشته بود و هر چیزی او را به یاد یوسف می انداخت. حافظ می گوید: هر قدر جمال و زیبایی و حُسن بیشتر باشد، شیفتگی و بی قراری عاشق هم افزون تر می شود و به همین خاطر می گوید: من از آن زیبایی و جمال یوسف که روزافزون بود، فهمیدم که سرانجام عشق یوسف، زلیخا را از پشت پرده پاکی بیرون می کشد و او را رسوای عام و خاص خواهد کرد؛ یعنی دست از پاکی و طهارت برمی دارد و به دامان یوسف می اندازد؛ یعنی هرگز تاب کتمان عشق خود را نخواهد داشت. حافظ می خواهد نهیب بزند که عشق های زمینی و ظاهری، لاجرم آدمی را بی تاب و بی قرار خواهد ساخت و در نتیجه فرجام و پایانی جزء رسوایی نخواهد داشت. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
طـــــراحــــی لـــــوگـــــوی 👌 🔻برای طراحی بنر، پوستر ، آرم، تایپوگرافی اسم و... می توانید با ما ارتباط برقرار کنید: @henduneir
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
بشنو از نی چون حکایت می کند    وز جدایی ها شکایت می کند ┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ نی ] مرد الهی ┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ منظور مولانا شندین حسی نیست و بلکه شنیدن قدسی است که منتهی به شدن باشد. اساسا عرفان مولانا سه تا مرحله دارد: ۱. دانستن ۲. دیدن ۳. شدن و مهم تر از همه "شدن" است. "بشنو" یعنی آن چیزی که می گویم را بکار ببند تا اینگونه باشی؛ ولی از چه کسی باید شنید؟ از نی بشنو. نی تمثیلی از یک انسان الهی است که درونش خالی از هوا و هوس شده است. نی چوبی است که با چوب های دیگر متفاوت است. درون نی خالی است و چون درون نی خالی است برای نوازندگی استفاده می شود و از آن آواز خوش و دل آویزی می شنوید. برخلاف سایر چوب ها که کسی درون آنها نمی دمد چون درون آنها خالی نیست. مثال ما مثال چوب های انار است و لذا خداوند در ما نمی دمد و کسی از ما آواز خوبی نمی شنود. درون مردان الهی چون خالی از کینه ها و کدورت ها شده است، خداوند در اینها دمید: رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو چرا باید بشنوید؟ چون او حکایت ها و قصه ها دارد و مهم ترین حکایت آنان همین است که از جدایی ها شکایت می کنند و می گویند: شما تنها نیستی... ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
Goman_masoud sajadi.mp3
زمان: حجم: 3.3M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
کز نیستان تا مرا ببریده اند در نَفیرم مرد و زن نالیده اند  ┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ نیستان ] نی زاد، جایی که نی از آنجا برآمده [ نفیر ] ناله ┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ حکایت انسان حکایت یک نی است که از نی زار و مبدا خودش بریده و جدا شده باشد. نی تا وقتی که در نی زار است ناله ای ندارد و وقتی جدا می شود نالان می شود. می گوید: اگر آدمی ناله ای دارد بخاطر جدا شدن از مبدأ است و تا برگردیم و وصل نشویم همین خواهد بود. نتنها خودم می نالم و بلکه هر کسی هم می شنود نالان می شود چون او هم متوجه می شود که بُریده و جدا از نی زار و نیستان خودش شده است. چه کسی است در عالم که نفیر و ناله و اندوه نداشته باشد؟ و اندوه انسان ها گواه بر وجود نقطه ای بنام "شادی" است. مانند تشنگی که علامت است که اگر آب نبود تشنگی نبود. آدمی با هیچ چیز آرام و خرسند نمی شود و به هر چیزی می رسد بعد چند روز آزرده می شود و همین عدم رضایت علامت است که جایی بنام مبدأ و خاستگاه وجود دارد که انسان به رضایت و خرسندی می رسد و آن مبدأ خداوند سبحان است. مولانا از زبان خداوند سبحان می گوید‌: نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم نگفتمت که به نقش‌ جهان مشو راضی که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم همه ی اینها حکایت ناقوسی است که فریاد می کنند و از ما می خواهند از ظواهر دنیا بگذریم که رَد کردن با گذر کردن متفاوت است. و گذر کردن به معنای استفاده کردن است ولی دلبسته نشو... ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لَعل شَکرخا را ┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ فرمایی ] از ریشه "فرمودن" که فرمودن سه معنا در زبان حافظ دارد: ۱. دستور دادن: مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند ۲. کاری انجام دادن: فکرِ معقول بفرما، گلِ بی‌خار کجاست؟ ۳. گفتن: کجا رویم بفرما از این جناب کجا و در اینجا معنای سوم مقصود است که یعنی اگر دشنام بگویی... [ می زیبد ] زیبنده است، شایسته است [ لعل ] سنگ قیمتی که رنگ های مختلفی دارد و در اینجا رنگ سرخ لعل مورد نظر است [ لب لعل ] لبی که مانند لعل سرخ است [ شکرخا ] خا از فعل "خاییدن" به معنای به نرمی جویدن است. "شکرخا" یعنی شکر جویدن، منتهی این کنایه از سخنان شیرین گفتن است. همانطوری که "ژاژخا" یعنی جویدن یک گیاه خاصی که بدان "ژاژ" می گویند که شبیه تره می ماند ولی خیلی بی ارزش اشت. و "ژاژخایی" کنایه از سخنان بیهوده و بی ارزش گفتن است. [ لب لَعل شَکرخا ] لبی که مانند لعل سرخ است و سخنان شیرینی از آن بیرون می زند ┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ این بیت عاشقانه و خطاب به معشوق است. معشوقی که تاکنون جزء خوبی و شیرینی و حلاوت از او چیزی ندیده؛ ولی به دلیلی که قطعا به جا بوده و حکمت خود را داشته، رفتار تلخی از خودش نشان داد. این معشوق و محبوب بی تردید جزء حضرت حق نمی تواند باشد و لذا حافظ خطاب به او می گوید: گمان مبری که من از دامان تو دست خواهم کشید؛ یعنی فکر نکنی که بخاطر یک حادثه ی ناگوار و یک رنج تلخ و یک معیشت تنگ که مثال دشنام و نفرین را دارد و مثل دشنام و نفرین تلخ و ناخوش است، رابطه ی من با تو خراب شود. و فکر نکنی که من خوبی ها و کرامات تو را بخاطر یک تلخی فراموش خواهم کرد. هرگز! تو خوبی پس هر چه از تو سَر بزند خوب است. بقول آن شاعر که گفت: مرا اگر تو مشرف کنی بدشنامی منش بجای هزاران سلام برگیرم چون دُرون دشنام تو سلام قرار دارد یا بقول سعدی که گفت: فحش از دهن تو طیبات است حافظ در اینجا تمثیلی از رنج ها و سختی ها و تلخی ها می کند که خداوند به هر دلیلی برای آدمی مقدر می کند و می گوید: اینها مثال این را دارد که کسی به شخص دیگر دشنام و نفرین بگوید. و آنچه که خداوند با آدمی می کند در واقع جواب و عکس العمل رفتار خود آدمی ایست. یک رفتار تلخی انسان از خودش نشان می دهد و طبیعی است که جواب تلخ خواهد گرفت. پس این جواب تلخ زیبنده و شایسته است چون به جا است. بخصوص اینکه از وجود سراسر زیبای او سَر می زند که مثال لب لعل شکرخا را دارد؛ یعنی سراسر جمال و شیرینی و دلنشینی است. حافظ در قالب تمثیل می گوید‌: اگر تو به ما دشنام بگویی یا ما را نفرین کنی، از ما دشنام و نفرین نخواهید شنید و بلکه از ما دعا خواهد شنید. این بیان در قالب تمثیل است وگرنه خداوند سبحان نفرین و دشنام نمی دهد و نیازمند به دعای هیچ کسی نیست. و اگر بخواهید از تمثیل خارج کنید، می توانید نفرین را بردارید و مصیبت قرار دهید و دعا را بردارید و شکر و شکیبایی قرار دهید. حافظ می گوید: اگر دشنام یا نفرین دهید، دعا می کنم چون عکس العمل کردار من اینگونه بود و از آن گذشته «جواب تلخ می زیبد لب لَعل شَکرخا را» یعنی هرچند جواب تلخ از زبان هیچ کس زیبنده نیست؛ ولی از تو می زیبد چون هر چه خوبان کنند خوب است، چون جواب تو تلخ هم باشد همراه خودش شیرینی ها دارد. و این بود که سعدی می گفت‌: بزن سیلی و رویم را قَفا کن چنان به صورت من بزن که صورت من به پشت برگردد چون زدن تو مثل زدن آن نوازنده است بر دَف. با زدن های اوست که صدا های خوشی تولید می شود. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
هــــر گــــه کــــه تــــو را جــــویــــم در دل نــــگــــرم