هدایت شده از نــــــــورمـــــاه
🟣
● برای اینکه ما نیز فیضی به دست آوریم نیاز نیست هزار جهد و کوشش کنیم. تنها کافی ایست که نقش ها و نوشته های پراکنده را از لوح وجودی خود پاک کنیم و ورق ساده ای مثل دیگر ورق ها فراهم آوریم.
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
● مولانا نیز مانند حافظ دنبال ورق و کاغذی است که در آن نوشته ای نباشد تا بتواند پذیرای نوشته های الهی بر لوح وجودی خود باشد؛ زیرا کسی نمی تواند بر کاغذی که از قبل نوشته شده است، چیزی بنویسد.
بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهاله کارَد اَندر مَغرَسی
کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
تخم کارد موضعی که کشته نیست
تو برادر موضع ناکِشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● گاهی نوشته ها آنقدر سوزناک است که قلم ها هم تحمل نمی کنند و مانند آتش، دودی از نهادشان بلند می شود.
هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد
کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید
● آخر آنچه که می نویسم از نامه سیاه من است و چگونه انتظار داری وقتی سیاهی با سیاهی بنویسد و بنشیند، از او دودی خارج نشود؟
سیاهنامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دودِ دل به سر نرود؟
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● اصولا انسان از آزادی فرار می کند و دوست دارد که همیشه داغ بندگی داشته باشد که اگر این داغ از جانب بزرگی و پادشاهی باشد کسی به خودش جرأت نمی دهد تا او را بیازارد.
چون که داغ مَلِک بر او دیدی
گرد آزار او نگردیدی
● حافظ می گوید: من از ازل حلقه بندگی را بر گوش خود دارم که از ابتدا بوده و همینطور ادامه خواهد داشت.
حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
و مرا در طلب چيزى كه در روزى من، برایم مقدر نفرمودهاى به مشقت نینداز.
وَ لاَ تُعَنِّنِي بِطَلَبِ مَا لَمْ تُقَدِّرْ لِي فِيهِ رِزْقاً
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________