هدایت شده از نــــــــورمـــــاه
🟣
● حافظ سوال می کند که در این جهان گل بی خار کجاست؟
حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما، گلِ بی خار کجاست؟
● و سعدی پاسخ می دهد که اگرچه در چمن و بستان گل بی خار یافت نمی شود، لیک در این جهان مردم نیکو سیرت گل بی خاراند.
گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی خار جهان مردم نیکوسیرند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
زندگی سالیانه و روزانه...!
● انسان ظرفیت آن را ندارد که در یک روز برای سال های گذشته و سال های باقی مانده زندگی کند(فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ). خاصیت چنین افرادی تنگ دلی است که چون حسرت ها و آرزو های سالیانه دارند به اندوه دائمی مبتلا می شوند و در فکر آنکه مبادا سالی دیگر تهی دست شوند، هیچ بخشش و کرمی ندارند. برخلاف سعدی که زندگی او روزانه است و هر روز به روی دوست خرم است:
مُمسِک برای مال همهساله تنگدل
سعدی به روی دوست همهروزه خرم است
● نظامی می گوید: از بابت درهم، ناراحت و تُند خو نباش که وقتی تو باشی مهم نیست درهم نباشد. برخلاف عموم مردم که روزی مُرده و نیست می شوند؛ اما درهم و ثروت آنها باقی می ماند(مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَتْرُكْ دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ أَغْنَى مِنْهُ).
ز بهر درم تند و بدخو مباش
تو باید که باشی، درم گو مباش
● همان که حافظ می گفت: حیات و بودن را باید غنیمت شمرد؛ زیرا هر ضرر دیگری در قیاس با آن سهل و قابل چشم پوشی است.
تو میباید که باشی ورنه سهل است
زیانِ مایهٔ جاهی و مالی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
هر که را دردی چو سعدی میگدازد گو منال
چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد
● گاهی درد عین درمان و التیام بخش زخم های آدمی است(ربَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً)، دقیقا مانند دردی که بیمار از دَست پزشک برای بهبودی اش تحمل می کند.
«چو عشق صدق بود درد، عین درمانست»
● و درد دارویی تلخ است که اگر کسی از این خاصیت درد بی خبر باشد، با هر زخمی آشفته می شود(وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ دَاءَهُ أَفْسَدَهُ دَوَاؤُهُ).
خبر از درد نداریّ و دوا میجویی
اثر از رنج ندیدی و شفا میطلبی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
● قلیلی از انسان ها با اینکه در ثروت غرق اند، خود را با زَر آلوده نمی کنند و با اینکه در زیبایی غرق اند، خود را با جمال آلوده نمی کنند و با اینکه در دریا غرق اند، خود را با آب آلوده نمی کنند:
آشنایانِ رهِ عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
● اما در ادبیات ما چون تعداد این جماعت اندک و قلیل است، برخی ترجیح می دهند همانند سکه خود را آغشه به سیاهی کنند تا از گزند ناجنس ها و تاراج راهزنان ایمن باشند.
ای بسا زر که سیهتابش کنند
تا شود آمن ز تاراج و گزند
● و همانند ابراهیم ادهم فقر را انتخاب می کنند و در این فقر خویش، جزع و ناخشنودی به خود راه نمی دهند، بلکه شکر آن می کنند(شکر آن برخویش میخوانم).
به تعبیر حافظ "درویش خرسند" که از این بازار سود بسیار می برد.
دریغ آن سایهٔ همّت، که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست، با درویش خرسند است
● و یا سعدی که مثل حافظ از این فقر خرسند است و خدا را بخاطر آن شکر و حمد می کند.
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
نــــــــورمـــــاه
🟣 ● به تصریح قرآن، همه ی انسان ها بدون استثناء به سمت خداوند سبحان حرکت می کنند(يَا أَيُّهَا الْإِن
🟣
کسی که دانسته و آگاهانه این مسیر را برود از دشمنان و از کسانی که با کمان کمین کرده اند، بهره ها خواهد بُرد.
راهِ عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
فرمود: «ثروت فقط مال دنیا نیست، بلکه بی نیازی نفس است و بس»
لَيْسَ الْغِنَى مِنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ وَ لَكِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________