🟣
ای دهندهٔ عقلها فریاد رس
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست و هم آن نیکوی
ما کییم اول توی آخر توی
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش
ما همه لاشیم با چندین تراش
#مولانا
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
نــــــــورمـــــاه
خوب من فردا بازم امتحان دارم. شاید این دهمین امتحانی است که پشت سر هم در یک ماه گذشته دادم. کی قرار
خبر بد اینه که دوباره امتحانات و کلاس های من شروع شده 😭
🟣
بدی مکن که درین کشتزار زود زوال
به داس دهر همان بدروی که میکاری
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
به راستی که ما در عصری زندگی می کنیم که بهره جاهل از این دنیا خوشتر و شیرینتر و گواراتر و بلکه آسانتر است.
بیا ساقی! که جاهِل را هَنیتَر میرَسَد روزی!
و حافظ مقصر را فلک و گردش روزگار می داند، گویا قاعده همیشگی دنیا چنین است که اهل فضل بی بهره باشند.
فلک به مَردمِ نادان دهد زِمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
روزگاری که دهان عالم بسته است و جاهل سخن می کند و مردم مانند پروانه دور او حلقه می زنند
«بأرض عالمها ملجم وَ جاهلها مکرم»
و اینک به سرزمین وارونه ها خوش آمدید! در اینجا همه چیز وارونه است و در این سرزمین هر بنده جهان را خواجه جهان صدا می کنند...
عکس می دان نقش دیباجه جهان
نام هر بنده جهان ، خواجه جهان
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
هر کسی که شناخت بیشتری داشته باشد، ترسان تر است و رنج بیشتری خواهد بُرد
حافظ می گوید:
ترسم ای دوست که بادی بِبَرَد ناگاهم
مولانا می گوید:
هر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او آگاه تر رخ زردتر
#مولانا
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
«خیلی اوقات مردم نگران سوار شدن قطار در زمان درست هستند؛ ولی نگران سوار شدن در قطار درست نیستند»
✍️کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
زندگی دَر های مختلفی دارد و به انسان بستگی دارد که کدام دَر را برگزیند و تو دَر طرب را انتخاب کن که مشغله های عالم فانی به این همه غم و رنج نمی ارزد.
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمیارزد شغل عالم فانی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
💠 ادبیات بی رحمانه عشق
در ادبیات ما گاهی عشق با تعابیر خشن و بی رحمانه بازگو می شود که معشوق به عاشق روا می دارد.
حافظ می گوید: چون از کنار ما می گذری همانند زمانی که نمی خواهی کثیف شوی، دامنت را بالا بگیر که این راه کشته بسیار دارد و ممکن است خون بی گناه دامن تو را بگیرد
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند، قربان شما
نتنها خون آنها دامن تو را خواهد گرفت که فرومایه نیز خواهی شد
میروی و مژگانت خون خلق میریزد
تیز میروی جانا ترسمت فرومانی
و بخاطر همین این بار سعی کردم دل خود را از تیر های چشم تو محفوظ بدارم، لیک مژگان تو خود کماندار است
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
همواره و همیشه شرم و حیاء نیکو نیست و اینک زمان "پیشانی" یعنی جسارت است
ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این
و چه بسا گاهی شرم باعث محرومیت است
الْحَیَاءُ بِالْحِرْمان
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت
┄┅═✾✾═┅┄┈
[ آتش دل ] حافظ از این ترکیب عشق را ارده کرده است، همانطور که می گوید:
زین آتشِ نَهُفته که در سینهیِ من است
خورشید، شُعلهایست که در آسمان گرفت
عشق به آتش تشبیه می شود چون سوزانندگی دارد و حرارت بخش جان آدمی ایست و گاه همین حرارت او را به حرکت وامی دارد؛ چه در عشق های زمینی و چه در عشق های والا
[ جانانه ] معشوق و "ان" نسبت است؛ یعنی هر آن چیزی که مانند جان عزیز است. و اکنون معنای دیگر از جانانه اراده می شود که اِفاده شدت و کثرت می دهد و بر همین معنا می گویند: «سیلی جانانه زدم»؛ ولی در نهایت جانانه به معنای معشوق و هر آن چیزی است که مانند جان عزیز است. و از قضاء جانانه هر دو معنا را در اینجا دارد و طبق معنای اول: «سینه ام بسوخت در غمی که از آنِ معشوق است» و طبق معنای دوم: «سینه ام بسخوخت از غم بسیار» و به همین علت است که گفته اند: اگر عشق نبود اتفاقی در عالم رقم نمی خورد.
[ خانه ] در گذشته خانه به معنای اتاق بود
[ کاشانه ] معادل سَرا و سَرا مجموعه ای از اتاق هایی است که خانواده هایی در آن اتاق ها کنار هم زندگی می کردند که به خانه های کناری «همسرایه» می گفتند که امروزه به شکل «همسایه» تلفظ می شود. و همینطور کاشانه به اتاق زمستانه نیز گفته می شد که این در این اتاق ها از شیشه استفاده می شد که باعث بازتاب تابش خورشید و گرمای اتاق می شد. و عشق مانند آتشی است که ابتدا دل را می سوزاند و سپس تمام وجود آدمی را دربر می گیرد
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________