گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ قرب ] نزدیک بودن
[ بساط ] به هر چیزی گفته می شود که گسترده و پهن و باز می شود
[ بساط قرب ] این یک تشبیه بسیار لطیفی است که قرب را تشبیه به بساط کرده؛ قرب به اولیا و خوبان مثال بساط را دارد، مثال یک چیز گستردنی را دارد، مثال سفره دارد که چطور انسان سَر سفره بنشیند برخوردار می شود، آدمی هم که قرب نسبت به خوبان و اولیای خدا پیدا کند برخوردار و متنعم می گردد و لذا از قرب با وصف بساط یاد می کند
[ همت ] سعی، کوشش، تلاش
[ بنده شاه ] غلام شاه
[ ثناخوان ] دعاگو
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
عرض کردیم که ساکنان مردم شهر یزد مردمان با ایمان و اهل معرفتی از دیرباز بوده اند و همچنان هم این صبغه دینی در این شهر پررنگ تر از مناطق دیگر است و در حقیقت حافظ آنها را بساط قرب می بیند؛ قرب خدا و اولیای خدا و می گوید: شما بر سَر سفره متنعم هستید و ما از این سفره دوریم و ما مثل شما برخوردار نیستیم؛ اما همت و تلاش می کنیم که ما هم روزی بر این سفره بنشینیم. از این سفره دور هستیم؛ ولی از همت و تلاش و کوشش دور نیستیم.
ما هم مثل شما بنده ایم؛ منتهی نه بنده هر کس که بنده شاه شماییم و شاه و سلطان اهل ایمان خداوند است و می گوید: ما هم مثل شما بنده و مطیع و فرمان بردار خداوندیم؛ البته ثناخوان و دعاگوی شما...
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای شهنشاه بلنداَختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ شهنشاه ] شاه شاهان
[ بلند اختر ] خوش اقبال، نیک بخت، کسی که بخت بلندی دارد، کسی که ستاره اقبالش بلند است
[ خدا را ] بخاطر خدا، برای خدا
[ همتی ] کمکی، توجهی
[ خدا را همتی ] برای خدا به من توجهی کن، محض رضای خدا به من لطفی کن
[ گردون ] فلک، آسمان، مجموعه اختران و ستارگان و ماه و خورشید
[ خاک ایوان ] درگاه، آستانه
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی می گفت:
من چو لب گویم لب دریا بود
من و امثال من وقتی "لب" می گوییم، منظور ما آن منظوری نیست که تو و امثال تو داری و بلکه من و امثال من وقتی از "لب" یاد می کنیم، منظورمون "لب دریا" است؛ یعنی یک حقیقت لا یتناها است؛ یعنی زبان ما با زبان شما فرق می کند و قاموس ما دو تا است و بر همین اساس وقتی که حافظ "ای شهنشاه" می گوید منظورش نمی تواند همین شاهان و زمامداران باشد که بعد بگوییم: حافظ شاهی را مدح گفته است و بلکه "شهنشاه" وقتی از زبان حافظ بیرون می آید نمی تواند جزء خداوند و جزء اولیای خداوند که مظهر او هستند باشد که اتفاقا اینجا باید منظور وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام باشد که نسبت به همه ی شاهان حقیقتا شاه است و همه ی شاهان عالم نزد او گدا هستند، و این مطلب به قرینه ی همان ساکنان شهر یزد است که عرض کردیم از دیرباز شهر یزد با وصف "نجف کوچک" شناخته می شد و نجف هم شاهی دارد که شاه شاهان است و ایوانی هم دارد که همان ایوان نجف باشد و بقول حافظ بوسگان آسمان و ماه و خورشید و ستارگان است.
ای شاه شاهان !
ای کسی که ستاره اقبال تو بس بلند در این عالم بود !
بخاطر خدا یک گوشه چشم و نگاهی به ما داشته باش، یک نگاهی هم به ما کن که اگر چنین کنی، منم دیر یا زود به آستان بوسی تو می رسم، منم همان جایی بوسه می زنم که آسمان بوسه می زند، ماه و اختران بوسه می زنند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ir.skrsoft.myapp.apk
2.88M
┅═✾ نرم افزار #غزلیاتحافظ ✾═┅
💠ابیاتی که تاکنون در کانال شرح داده شده است
🔻در کانال ما عضو شوید:
@normah
#نسخه_دوم
#انتشار_آزاد
🔶 مــعـــیــــن
یکی از نام های زیبای خداوند "معین" به معنای اعانت کننده و کمک کننده است؛ خدا اعانت و کمک کننده است و در این کمک به ایمان و کفر افراد نگاه نمی کند و کافی است که کسی را ببینید که در حال تلاش و تقلاء کردن باشد تا او را یاری دهد؛ همان که قرآن فرمود:
كُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا
هر یک از این دو گروه(دنیا طلب و آخرت طلب) را از عطای پروردگارت، بهره و کمک میدهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است
و حتی ممکن است کسی تلاش کند تا بر مردم چیره شود و تسلط پیدا کند، خداوند به او کمک می کند؛ همانگونه که علامه مجلسی در ذیل روایتی گفته است:
فيه دلالة على أن سلطنة الجبارين أيضا بتقديره تعالى حيث مكنهم منها و هيأ لهم أسبابها و لا ينافي ذلك كونهم معاقبين على أفعالهم لأنهم غير مجبورين عليها
این حدیث دلالت دارد که تسلط جبار هم به تقدیر خدای تعالی است که به آنها امکان داده و سببش را آماده کرده، و این منافات ندارد با اینکه کیفر کارهاشان را بینند، زیرا بر آنها مجبور نیستند
و گاهی انسان تلاش می کند که بر خودش چیره شود و بر هوا و هوس تسلط پیدا کند که خداوند به او هم کمک می کند:
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا محبوب ترین بندگان خداوند در پیشگاه خداوند، عبدی است که کمک کند خداوند او را بر نفس خودش؛ یعنی کمک کند تا سوار بر نفس خودش بشود چون از خداوند چنین کمکی را طلب کرده است
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 حــــزن داشــتــن هــا و نــداشــتــن هــا
و نتیجه ی اعانت خداوند، قرار دادن حزن بعنوان لباس زیرن است(که دیده نمی شود ولی وجود دارد) :
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ
"استشعار" و "شعار" به لباس زیرین و چسبیده به بدن گفته می شود که دیده نمی شود و انسانی که مورد اعانت خداوند قرار می گیرد جنسی از لباس غم دارد که وصف "شعار" دارد؛ یعنی دیگران در چهره او شادی و شعف می ببیند؛ در حالی که در درون او غوغایی از نگرانی هاست، همان که در روایت آمده است:
المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ
اندوه آدمی یا در داشتن ها است و یا در نداشتن ها است که معمول حزن آدمی در نداشتن ها است؛ اما مردان حق چنین حزنی ندارند و حزن آنها از جنس داشتن ها است و می گوید: من چهل سال عمر و آبرو و اعتبار دارم و با این آبرو و اعتبار چه کردم؟ چه مشکلی حل کردم؟
مثل غم های حافظ که می گوید:
مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند
نشود فردا که جامه ی تقوای من را بردارند
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
وای اگر که با این همه داشته ها ره به دِه و جایی نبرم
همان غم هایی که باباطاهر داشت:
غم یار و غم یار و غم یار
باباطاهر غم و حزنی که دارد از جنس فراق و دوری است که این جنس غم ها است که خداوند نصیب و کرامت می کند
خوشا آندل که از غم بهرهور بی
بر آندل وای کز غم بیخبر بی
خوشا به حال کسانی که از غم برخودارند و وای بر کسانی که از غم بی نصیب باشند؛ غمی که در داشتن ها است چون غم نداشتن سوزنده و تلخ و پیر کننده است و غم داشتن سازنده و شیرین و طروات بخش است:
نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شیرین
و همان که شیخ بهایی گفت:
گفتمش از این عالم عالمی بود خوش تر
دست زد به زلف و گفت عالم پریشانی
به آن ولی حق گفتم : خوش تر از عالم ما وجود دارد؟ جوابم نداد و فقط موهایش را آشفته کرد و با زبان اشاره گفت: چنین عالمی هست و آن هم عالم پریشانی ایست؛ وقتی که پریشان و غم ناک بشوی، شیرین و خوش می شوی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقارن جذاب سنت ایرانی و اسلامی...
شنیدم که فرزانهای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
از آن تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟
تحمل دریغ است از این بی تمیز
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع با من مگوی
درد مست نادان گریبان مرد
که با شیر جنگی سگالد نبرد
ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ فرزانه ] حکیم عارف
[ گریبان گرفتش ] گرفت گریبان
[ رند مست ] فاسقی که مست بود
[ تیره دل ] کسی که دلش تاریک است
[ قَفا ] پس گردنی
[ بی تمییز ] بی ادراک، بی شعور
[ تحمل دریغ است ] تحمل مایه تأسف است
[ که ] کسی که
[ سِگالد ] فکر کردن، اندیشیدن
[ هنرور ] با فضیلت
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
تحمل بدی های دیگران به دو غرض است: ۱. هدایت که سَر به راه شود ۲. کسی که به آدمی بدی کند و گریبان گیرد جاهلی است که لایق واکنش نیست
سعدی می گوید: فرزانه ای حکیم چون از جایی عبور کرد، فاسقی مست گریبان او بگرفت و گَردن او زَد، اما در سکون فرزانه هیچ تغییری پدیدار نگشت و از روی وقار سَر بلند نکرد.
یکی به فرزانه گفت: تو نیز مانند رند مست مرد هستی که می توانی او را گریبان زنی و درست است که تحمل نکوست اما نه در جایی که رند مست بی تمییز و بی شعور است و با سکون و وِقار تو سَر به راه نخواهد شد و بخاطر همین تحمل در اینجا دریغ است؛ یعنی مایه ی تأسف است.
آدم پاکیزه خوی و فرزانه حکیم وقتی این سخن را شنید، گفت: از این سخن ها با من مَگوی...
آدمی که مست و نادان است، گریبان آدم را پاره می کند و چون مست و نادان است من که هیچ که اگر شیر هم ببیند دنبال شیر می کند و به او قَفا می کند و اینگونه اندیشه نبرد با شیر جنگی دارد و بنابراین با چنین آدم نادانی نباید نادانی کرد و از کسی که خود را عاقل و هوشیار می داند، زیبنده نیست که دست به گریبان یک نادان بشود.
سعدی می گوید: سبک زندگی انسان با فضیلت چنین است که با انسان نادان نادانی نمی کند و با انسان نامهربان نامهربانی نمی کند و بلکه اگر جفا بیند، مهربانی می کند چون هر چیز یا ضد خودش از بین می رود.
#نور_ماه
#بوستان_سعدی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________