eitaa logo
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
530 دنبال‌کننده
2هزار عکس
486 ویدیو
46 فایل
﷽ ⊱ . ‌‹ به‌دلِ‌خسته‌بگویید خداوندی‌هست . . . › • . ˼ أَلاٰبِذِڪࢪاللھ‌تَطمَئِنُّ‌القُلوب ‌! ˹ • ོ مۍشنودگوشِ‌جان!..⇩ @b_mim313 🌿` . براۍتبادل‌هم◡̈ @b_mim313
مشاهده در ایتا
دانلود
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
🌵☁️` ••• 🎈
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌معرفۍشھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " 🦋🌸
[ شھیدمحمدرضادهقان‌امیرۍ، درخانواده‌اۍ مذهبۍ‌درسال۱۳۷۴درتھران‌بہ‌دنیاآمد.. حضوردر خانواده‌اۍمتدین‌ومعتقدباعث‌شدتعصب‌وغیرت خاصۍنسبت‌بہ‌اهل‌بیت‌؏وسیدالشھدا؏پیداڪند.. نمۍتوانست‌‌ببیندخواهرومادرش‌درامنیت‌زندگۍ ڪننداماحرم‌خواهرسیدالشھدا؏موردحملہ‌ۍ دشمنان‌‌ومتجاوزان‌قراربگیردوبہ‌همین‌خاطرراهۍ سوریہ‌شد.. اوازپایانِ‌دوره‌ابتدائۍواردبسیج‌‌شدو باپدرخوددرمجالس‌مذهبۍوهیئت‌هاۍعزادارۍ واردوهاۍراهیان‌نورشرڪت‌مۍڪرد.. علاقہ‌بہ‌ معارف‌وتحصیلات‌‌حوزوۍباعث‌شدرشتہ‌معارف راانتخاب‌ڪرده‌ودردانشگاه‌عالۍشھیدمطھرۍ ادامہ‌تحصیل‌دهدودانشجوۍسال‌سوم‌فقہ‌وحقوق دانشگاه‌بودڪہ‌عازم‌سوریہ‌شد.. 
محمدرضاوصیت‌ڪرده‌بوداورادرامامزاد‌ه‌‌ علۍاڪبرچیذر؏دفن‌ڪند.. ازصفات‌بارزاخلاقۍ اومۍتوان‌بہ‌خوش‌خلقۍوخلو‌ص‌نیت‌درانجام وظایف‌دینۍوامورخیراشاره‌ڪرد..
ایشان‌دربیست‌ویڪم‌آبان‌ماه‌سال‌۱۳۹۴بہ‌عنوان بسیجۍتڪاورراهۍسوریہ‌شدوهمزمان‌باآخرین‌ روزهاۍماه‌محرم‌درنبردباتروریست‌هاۍتڪفیرۍ درحومہ‌حلب‌طۍعملیات‌محرم‌بہ‌شھادت‌رسید..! ]
‌•
.
 💜🌻
السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
🌵☁️` ••• 🎈
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌اول! 🌼🍃` هنرِشھادت‌ندارم!..🦋🌸⇩ [ اوایل‌آشنایۍمن‌ومحمدرضا، وقتۍدم‌بہ‌‌دم‌ همدیگردادیم‌یادم‌مۍآیدڪہ‌بہ‌دلیل‌تسلط‌من‌بر حرفہ‌عڪاسۍزیاددراین‌موردصحبت‌مۍڪردیم.. محمدبہ‌این‌رشتہ‌علاقہ‌داشت‌ومێ‌گفت: بہ‌عڪاسێ علاقہ‌مندم‌‌ودرمقابل‌توهیچ‌هنرۍندارم..! وقتۍمۍدیدم‌اینطورۍمؤدبانہ‌حرف‌مۍزندو افتاده‌‌حال‌است‌بہ‌شوخۍمۍگفتم: چقدرمؤدب هستۍآقاجون‌،شھیدبازۍدرنیار.. اوجواب‌مۍداد: ماهنرشھادت‌نداریم.. هرباراین‌جملہ‌‌راازاومۍشنیدم‌ودردلم‌نھیبۍ مۍزدم‌ونگاهۍبہ‌چھره‌محمدمۍڪردم‌ودردلم مۍگفتم: احساس‌مۍڪنم‌توهنرش‌رادارۍ.. بہ‌خودش‌هم‌چندبارگفتم.. جوابش‌این‌بود:" من آرزوۍشھادت‌دارم‌اماخداوند‌صلاح‌مارابھتر مۍداند.. " ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
🌵☁️` ••• 🎈
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌دوم! 🌼🍃` خودم‌گلولہ‌بارانش‌ڪردم..!🦋🌸⇩ [ یڪۍازرفقاوهم‌دانشگاهۍهایش‌تعریف‌مۍڪرد ڪہ‌بامحمدپینت‌بال‌مۍرفتیم.. وبہ‌شوخۍبہ‌شھید دهقان‌گفتم: آقاهمہ‌تیرهاعین‌این‌بازۍهاۍ ڪامپیوترۍبہ‌سروڪلہ‌‌من‌خورد.. اوگفت: اشڪال‌نداره‌داداش! چہ‌چیزۍبھتراز اینڪہ‌بۍسرشھیدشوۍ.. خودم‌گلولہ‌بارانش‌ڪرده‌بودم، بہ‌شوخۍگفتم: چیزۍنصیبِ‌تونمۍشودمحمد! همہ‌تیرهایۍ‌ڪہ نثارت‌ڪردم‌بہ‌سینہ‌وپھلویت‌خورد.. وقتۍڪہ‌پیڪرش‌راآوردندونحوه‌شھادتش‌را فھمیدم‌، نابودشدم.. باخودم‌فڪرڪردم‌اشتباه‌از من‌بودڪہ‌گمان‌‌مۍڪردم‌چیزۍبہ‌تونمۍرسد..! ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
🌿🌨` ••• 🌙
﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌سوم! 🌼🍃` رفیق‌شھید!..🦋🌸⇩ [ یڪ‌دوست‌دیگرۍهم‌داشت‌ڪہ‌بہ‌واسطہ‌شھید خلیلۍبااوآشناشده‌بود.. همین‌بنده‌خدا‌تعریف‌مۍڪرد: باشھیددهقان‌امیرۍ درگلزارشھداۍبھشت‌زهراﷺقرارداشتیم‌وقتۍ رسید،حدوددوساعت‌سرمزارروسول‌حرف‌زدیم.. بعدسرخاڪ‌بقیہ‌شھدارفتیم‌وهرشھیدۍراڪہ مۍشناخت‌سرخاڪش‌مۍایستادوحدودیڪ‌ربع راجع‌بہ‌شھیدصحبت‌مۍڪرد، جورۍحرف‌مۍزد وخاطره‌تعریف‌مۍڪردڪہ‌انگارسال‌هاباآن‌شھید رفیق‌بوده‌است!.. ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
🌿🌨` ••• 🌙
﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌سوم! 🌼🍃` رفیق‌شھید!..🦋🌸⇩ [ گرماۍطافت‌فرسایۍبوداما‌چنان‌غرق‌مطالب‌و حرف‌بودیم‌ڪہ‌گرمارا‌حس‌نمۍڪردیم.. سپس برگشتیم‌برسرمزارشھیدرسول‌خلیلۍو‌صحبت‌هایمان راادامہ‌دادیم.. موقع‌خداحافظۍگفت: روضہ‌بزار گوش‌ڪنیم‌" واین‌جملہ‌شھیدخلیلۍرایادآورۍ مۍڪردڪہ" اۍڪہ‌برتربتِ‌من‌مێ‌گذرۍروضہ بخوان! نامِ‌زینب‌شنوم‌زیرِلحدگریہ‌ڪنم!.. " گفتم: بابالازم‌نیست‌امااصرارڪردوخلاصہ‌یڪ روضہ‌گوش‌ڪردیم.. وقتۍتمام‌شدباآهۍسورناڪ سڪوت‌راشڪست‌.. حسرت‌داشت.. حسرتِ‌شھادت.. بوۍعطرپیراهنش‌راهیچوقت‌فراموش‌نمۍڪنم.. خداحافظۍڪردیم‌واین‌آخرین‌خداحافظۍِمن‌و محمدرضابود!.. ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🍃🌨` ••• 🌙]
﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌چھارم! 🌼🍃
[ شب‌قبل‌ازشھادت‌محمدرضااحساس‌ڪردم‌مھر محمدرضاازدلم‌جداشده‌است‌آن‌موقع‌نیمہ‌شب‌از خواب‌بیدارشدم..🌌
حالت‌غریبۍداشتم، آ‌ن‌شب‌برادرشھیدم‌درخواب بہ‌من‌گفت‌خواهرنگران‌نباش‌محمدرضاپیش‌من‌است..😌✋🏻
صبح‌ڪہ‌ازخواب‌بیدارشدم‌حالم‌منقلب‌بود..🌿
بہ‌بچہ‌هاوهمسرم‌، مھدیہ‌دخترم‌ومحسن‌پسرڪوچڪم‌ازبھشت‌زهرا‌‌‌ﷺ آمدند..🌸
صداۍزنگ‌دربلندشد..🔗 بہ‌همسرم‌گفتم‌حاجۍقوۍباش‌خبرشھادت‌محمدرضارا آورده‌اند.. 😇
وقتۍحاجۍبہ‌اتاق‌بازگشت‌بہ‌من‌گفت‌‌فاطمہ‌محمدرضا زخمۍشده‌است..😔
من‌مۍدانستم‌محمدرضابہ‌آرزویش‌رسیده!..🙃 ]  🌿
‌•
.
📻🌵
✨🌱
•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🍃🌨` ••• 🌙]
﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌پنجم! 🌼🍃 [ محمدرضاخیلۍباانرژۍوشوخ‌طبع‌بود..🤗 دردورانِ‌خادمۍباتمامِ‌خستگۍهاۍناشۍازڪار، شیطنت‌هایش‌بہ‌جابودوهرشب‌باخادم‌هاجشن‌پتوو... اجرامۍڪرد..!😅 مسؤولمان‌دائمابہ‌من‌ومحمدرضاتذڪرمۍداد‌ڪہ ڪمترشیطنت‌ڪنیم‌..😄 یادم‌هست‌ڪہ‌یڪبارآن‌برادرِمسؤول‌‌عصبانۍشدو سرمان‌دا‌دزد..😀🗣 من‌ازاین‌رفتارخیلۍناراحت‌شدم‌وحتۍتصمیم‌گرفتم ڪہ‌برگردم‌وادامہ‌ندهم..🍂 امامحمدرضاآرام‌وساڪت‌بودوچیزۍنگفت‌وباهمان اخلاص‌همیشگۍبہ‌خادمۍاش‌ادامہ‌داد..✌️🏻😌 وسرانجام‌عاقبتِ‌این‌خادمۍباشھادت‌گره‌خورد ] ! . . 🌿😇 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🍃🌨` ••• 🌙]
﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌ششم! 🌼🍃 [ محمدرضاتودورات‌تحصیلش‌، چہ‌مدرسہ، چہ دانشگاه‌، خیلۍشیطنت‌داشت..😄 اونقدرۍڪہ‌اساتیدازدستش‌خیلۍشاڪۍبودن..😅 وازاین‌بابت‌خیلۍسرزنش‌مۍشد..🙁 باتمام‌این‌ها، اساتیدش‌واسش‌‌قابل‌احترام‌بودند‌ودوستشون داشت..😌 وبہ‌خاطرتنبیہ‌هاوجریمہ‌هاڪینہ‌ودلخورۍواسش بہ‌وجودنمیومد..😇 ولۍمؤدب‌بود، اگہ‌شیطنتۍهم‌مۍڪرد، سعۍ داشت‌دلخورۍایجادنشہ..🤗 آخرسال‌هم‌مۍرفت‌ازاساتیدحلالیت‌مۍطلبید..🎈 شایدهیچڪس‌فڪرش‌رونمۍڪرد، شاگردشلوغ مدرسہ‌ودانشگاه‌بشہ‌استادعشق‌وشھادت ] ! . . 🌿🙂 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🍃🌨` ••• 🌙]
﴾﷽﴿ • .☔️🌻`∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌هفتم! 🌼🍃 [ مراسم‌هیئت‌ڪہ‌تمام‌شدبہ‌سمت‌حیاط‌امامزاده رفتیم‌.. شورواشتیاق‌عجیبۍداشت‌وتأڪیدمۍڪردڪہ بہ‌حرفش‌گوش‌بدهم..😊 باانگشت‌اشاره‌ڪردوگفت: وقتۍشھیدشدم، مرا آن‌جادفن‌ڪنید!..👆🏻 من‌ڪہ‌باورم‌نمۍشد، حرفش‌راجدۍنگرفتم!..🙂 نمۍدانستم‌ڪہ‌آن‌لحظہ‌شنونده‌وصیت‌پسرم هستم‌وروزۍشاهدتدفین‌اودرآن‌حیاط‌مۍشوم..😔 حدودساعات‌دوتاسہ‌نصفہ‌شب‌خواب‌عجیبۍدیدم، خانہ‌مان‌نورانۍشده‌بودومن‌بہ‌دنبال‌منبع‌نوربودم..💫 دیدم‌پنجره‌آشپزخانہ‌تبدیل‌بہ‌درشده‌وشھدایڪۍ یڪۍواردخانہ‌ام‌شده‌اند.. 🌱🦋 همہ‌جاراپُرڪردندوبالباس‌نظامۍوسربندروۍ سرشان‌دست‌درگردنِ‌‌یڪدیگربہ‌هم‌لبخندمۍزنند..😇 مات‌نگاهشان‌ڪردم‌ومتوجہ‌شدم‌منب‌نورازدوقاب عڪس‌برادرانِ‌شھیدم‌هست..🙃 آن‌شب‌برادرِشھیدم‌محمدعلۍبہ‌خوابم‌آمدودر حالتۍروحانۍسہ‌باربہ‌من‌گفت‌ڪہ‌نگران‌نباش، محمدرضاپیشِ‌ماست.. 😌 آن‌شب‌تاصبح‌اَشڪ‌ریختم‌ودعاخواندم..🤲🏻📙 بعدهاگفتندهمان‌ساعت‌سہ‌هواپیماۍحامل‌پیڪر محمدرضاوبقیہ‌شھداروۍزمین‌نشست ] ! . . 🌿🙂 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🍃🌨` ••• 🌙]
﴾﷽﴿ • .☔️🌻`∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌هفتم! 🌼🍃 [ محمدرضاوقتۍڪہ‌عازم‌سوریہ‌بودمھم‌ترین نگرانۍاش‌این‌بودڪہ‌مثل‌هرسال‌دهہ‌محرم‌اینجا نیست‌ونمۍتواندبہ‌هیئت‌برود!.. 🙂 درتماس‌هایۍڪہ‌‌باماوخانواده‌داشت‌هم‌همیشہ این‌ناراحتۍرابیان‌مۍڪرد!.. ✨ یڪۍازشب‌هاۍمحرم‌بہ‌هیئت‌میثاق‌باشھدا رفتیم!.. 😌 استادپناهیان‌آن‌شب‌ازاخلاص‌مۍگفت‌وچندخاطره ازشھداۍمدافع‌حرم!.. ✌️🏻 بعدازاتمام‌هیئت، محمدرضاتماس‌گرفت‌وبہ‌اوگفتم امشب‌خیلۍبہ‌یادت‌بودیم..😇 انگارڪہ‌رزق‌‌اوبودڪہ‌بہ‌اوصحبت‌هاۍآقاۍپناهیان رامنتقل‌ڪنم.. ☺️ بہ‌اوگفتم: محمدرضا، اگرمۍخواهۍشھیدبشۍ، بایدخالص‌بشۍ!.. 😍 آخرین‌تماسش‌باخانواده‌دوشنبہ‌هجدهم‌آبان‌بود..📆 آن‌شب‌بھ‌مادرش‌سپردڪہ‌دعاڪن‌شھیدشوم‌ومادر هم‌بہ‌اوگفتہ‌بود: براۍشھیدشدن‌بایداخلاص‌داشتہ باشۍ!.. 🎈 محمدرضادرجواب‌بہ‌مادرش‌گفتہ‌بود:" این‌دفعہ واقعادلم‌روخالص‌ڪردم‌وهیچ‌دلبستگۍبہ‌هیچ چیزۍندارم‌.. الان‌دیگہ‌سبڪبارِسبڪبارم!.. "🤗🌈 ⚜تَخفَفواتَلحَقوا... سبڪبارشویدتابرسید!.. 🌱 شرط‌شھادت‌خلاصہ‌شده‌درهمین‌جملہ‌‌ۍ امیرالمؤمنین‌علۍ؏.. سبڪبارشدن..🌊 خالص‌شدن..🌨 وشھدااین‌راخوب‌فھمیدندوعمل‌ڪردند ] ! . . 🌿 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🌼 •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️🌻`∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌هشتم! 📘🍃 - پارت‌اول↯ [ روزسہ‌شنبہ‌ڪہ‌آخرین‌باربااوصحبت‌ڪردم‌تنھا روزۍبودڪہ‌تلفنش‌طولانۍشد.. 📞🍀 حدودساعت۳بعدازظھرزنگ‌زد..🌾 من‌ودخترم‌باهم‌بودیم‌محمدداشت‌بادخترم‌صحبت مۍڪردومن‌همزمان‌‌صحبت‌هایشان‌راگوش‌ مۍڪردم‌ڪہ‌بہ‌دخترم‌گفت: بہ‌مامان‌بگوبرام‌زن بگیرہ‌ڪہ‌من‌وسط‌حرف‌هایش‌آمدم‌وگفتم: تو هنوزبچہ‌اۍ! 😅 بہ‌محض‌اینڪہ‌متوجہ‌شدمن‌حرف‌هایش‌راگوش مۍدهم‌یڪدفعہ‌گفت‌‌ڪہ‌مامان‌گوشۍرابگیر مۍخواهم‌باشماصحبت‌ڪنم..🙂 بعدشروع‌بہ‌صحبت‌ڪردن‌ڪردوگفت" دعاڪن شھیدبشوم.. 😌 من‌همیشہ‌یڪ‌جملہ‌داشتم‌وهرموقع‌این‌صحبت‌را مۍڪردبہ‌اومۍگفتم" نیتت‌راخالص‌ڪن! "واو همیشہ‌درجواب‌بہ‌من‌مۍگفت" باشہ! نیتم‌راخالص مۍڪنم! "✋🏻😇 ولۍاین‌دفعہ‌یڪ‌مدل‌دیگرجوابم‌رادادوگفت" مامان بہ‌خدانیتم‌خالص‌شده! 🙃 حتۍیڪ‌ناخالصۍهم درآن‌وجودندارد! " 🦋🌈 وقتۍاین‌جملہ‌راگفت‌بدون‌هیچ‌مقدمہ‌اۍبہ‌اوگفتم ڪہ‌پس‌شھیدمۍشوۍ!.. ] 🌿 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️••
‹ نوࢪالسَّماٰوٰات ›
[🌼 •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️🌻`∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌نھم! 📘🍃 - پارت‌دوم↯ [ بعدگفت: جانِ‌من!😃 گفتم: آره‌محمدرضاحتماشھیدمۍشوۍ!😊 تااین‌راگفتم‌یڪ‌صداۍقھقھہ‌خنده‌ازآن‌طرف‌بلند شدوبلندبلنددادمۍزدومۍگفت" مامان‌راضۍام ازت" 😍 بھش‌گفتم‌حالاخودت‌رااینقدرلوس‌نڪن!😕 بعدمحمدرضاگفت:" مامان‌یڪ‌چیزدیگربگم‌‌دعایم مۍڪنۍ، دعاڪن‌ڪہ‌پیڪرم‌بدون‌سربرگردد"🤗 وقتۍاین‌راگفت‌من‌دادزدم‌سرش‌وگفتم‌اصلا محمدرضااینجورۍبرایت‌دعانمۍڪنم‌شھید شوۍ!😠 گفت: نھ!‌پس‌همان‌دعاڪن‌شھیدشوم..😇 بعدبلافاصلہ‌بادخترم‌صحبت‌ڪرد..📞 بعداین‌تلفن‌آنقدرمنقلب‌شدم‌ڪہ‌حتۍبامحمدرضا خداحافظۍنڪردم‌واین‌حرف‌محمدرضامن‌راخیلۍ بہ‌هم‌ریخت!😔 همان‌شب‌هم‌بادایۍاش‌تماس‌گرفتہ‌بودوصحبت ڪرده‌بود‌وگفتہ‌بود: دایۍدعاڪن‌شھیدشوم‌..بعد دایۍاش‌درجواب‌گفتہ‌بودتوهمین‌ڪہ‌سوریہ‌رفتۍ باعث‌افتخارماهستۍ..🙂 محمدرضاگفتہ‌بودبہ‌نظرشماڪارمن‌اینقدرمھم است‌ڪہ‌باعث‌افتخارخانواده‌ام‌شده‌ام!؟ 🧐 ڪہ‌دایۍاش‌درجواب‌مۍگوید: آره!😄 واین‌ڪلمہ‌محمدرضاراخیلۍتحت‌تأثیرقرارداده بود..!🍃 احساس‌ڪردم‌دیگرمحمدرضارانمۍخواهم!..🙃 ] 🌿 ‌• . ✨🌱•. السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🌵☁️•°