یه مدت بود توی تابستونها از این آبمیوه های اسانسی، اینقدر به خوردمون میدادند تا باهاش بتونن ساک بدوزن تا سال بعد ازش استفاده کنند، انگاری قحطی ساک شده بود... 😂
@nostalzhi60
*مادربزرگ سلام...
این روزها همه چیز فرق کرده
دیگر کسی غذا را بر روی چراغ نفتی بار نمیگذارد،*
و دغدغهای هم برای خاموش شدن بخاری نفتی سر صبح
بعد از تمام شدن نفت ندارد،
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست...
دیگر خبری از آن دور همیهای گرم و شاد و صمیمی نیست،
راستی دلم خیلی برای عطر غذایت تنگ شده است...
@nostalzhi60
کوکب خانم....... 😔
همه ی دههٔ شصتی ها درس باسلیقه بودن رو یادشون مونده!!!!
شما از کدوم درس زیاد توی ذهنتون مونده؟؟؟؟ 😂☝️
@nostalzhi60
خوشه های انگور زیر سقف چوبی خانه در انتظار تبدیل شدن به دانه های طلایی کشمش😋😍
شب چره های زمستون برفی و زیر کرسی و انگور نیمه خشک!
یادش بخیر...❤️
@nostalzhi60
نفس در این خانه ها بند نمی آید!!
اینجا آرام میگیری...
صاحبخانه مهربان است.
پله، راه دارد به خانه همسایه..
بوی کاهگل می آید...
شمعدانی کنار حوض ساکن شده،همسایه ماهی ها!!!
اینجا زندگی بوی زندگی میدهد!!
اینجا خانه قدیمی است..
نفس در این خانه ها بند نمی آید..!!😍
@nostalzhi60
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*همه چی خوب بود تا اینکه بزرگ شدیم....*
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم ميخواد به كودكي برگردم ؛
همان زماني كه دست در دستان مادربزرگ به كوچه هاي باريك و شلوغ قدم ميگذاشتيم ، در راه با سودابه خانوم كه در حياط با همسايه ها ي ديگر سبزي پاك ميكرد احوال پرسي ميكرديم ، به بقالي سر كوچه ميرسيديم و از اكبر آقا خريد ميكرديم چادر مادربزرگ را ميكشيدم كه براي من هم بستني بخر و بعد مسير بقالي تا خانه را لي لي كنان طي ميكردم ...
دور از هياهوي جهان ؛ دلم يك كودكي ميخواهد ...
@nostalzhi60
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی وقتها دلم میخواد دنیا رو با قدمهای بچگیم برم🥺💔
چقدر همه چیز دور بود...
چقدر راه بود واسه رفتن...
@nostalzhi60
اگر اشتباه نکنم اینا ترقه های دههٔ ما بود!!!!
اونایی که داشتین، بیان بگین 😜
@nostalzhi60