مادربزرگم می گفت غماتون رو نشمرید
هی روش می یاد،
یهو یادم می افته به مادربزرگ خودم که
سیاه نمی پوشید،
می گفت فلک رو گول بزنیم دیگه بلا نفرسته،
میدونم کارمون از فریب دادن تقدیر غریبمون گذشته،
اما خدا رو چه دیدین
شاید مادربزرگا یه چیزی می دونستن که ما نمی دونیم...
@nostalzhi60
حیاط خیس آب پاشی شده
بوی غذای مادر
جمع خانواده دور سینی
روی فرش پهن شده جلوی ایوان
حتی فکر کردن بهش
حال آدمو خوب میکنه....
@nostalzhi60
تو حیاط خوابیدن صفای خودشو داشت.....البته صبح زود آفتاب نزده باید میومدیم تو خونه
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میریم که داشته باشیم یه رقصی دهه هفتادی اِز بچه های دهه شصتی😍
@nostalzhi60
امروز اگر بزرگ شدیم به برکت کسانیست که در این آشوب روزگار سپر جوانیمان شدند و رنجهایمان را به دوش کشیدند کسانیکه امروز صورتشان پر از چین و چروک شده...
قدر گنج های زندگیمان را بیشتر بدانیم.
@nostalzhi60
یه زمانی جرم حملونقل و نگهداریش با ۱۰۰گرم شیشه برابری میکرد :)))
@nostalzhi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی دوس دارم بدونم این دوستِ عزیزی که اینجوری جلوی ملت ایران ضایع شد الان کجاست 😁
@nostalzhi60
این عکس پر از احساس امنیت
امنیت آغوش مادربزرگ
توجه پدربزرگ
بوی محبت میده
انگار تمام روزای خوب بچگی و تو خودش جا داده
وقتی همه خوشحال و خندون بودیم
زیر سایه پدربزرگ مادر بزرگ...
@nostalzhi60
هییییی یادش بخیر 😊
از مدرسه که برمی گشتیم تو کوچه ها بودیم تا شب! شب هم تا میومدیم مشق بنویسم برق می رفت و مجبور بودیم زیر نور این چراغا مشقامون رو بنویسیم ،اون موقع ها همچی ساده بود ولی دلا خوش بود....
@nostalzhi60
یادش بخیر یه تایر و یه تیکه چوب،مسابقات فرمول یک زمان ما بود😉
لامصب موقع بازی فک میکردی پشت موتور هزاری😉
@nostalzhi60