eitaa logo
☆novel☆
127 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
756 ویدیو
0 فایل
(Welcome to my kanal) 🌚🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عشق در حصاره امنیت برگشتتت🤩🤩 با کلی اتفاق های جنجالییی❤ پارتی از آینده👇 بزن بغل حالم خوب نیست، باتوام میگم بزن بغلل چیشدی دوباره؟؟ ( سریع از ماشین پیاده شدم همونطور که بارون نم نم میبارد احساس لرز کردم!) چقدر بهت گفتم نیا!! گوش کردی؟؟ نه نکردی به خاطر اینکه لجبازی لجباااز ( حالم اصلا دست خودم نبود حالت تهوع داشتم ، چشم هام رو محکم روی هم قرار دادم و دوباره باز کردم و با صدایی بلند همراه با بغض بود داد زدم) آره رسول من لجبازم لجبازم دیگه! تو میبینی حالم خوب نیست بازم میبینی ولی دم نمیزنی از موقعی که پامو گذاشتم تو ماشین یه رونننند داری تو گوشم میخونی ، ای خاک برسر من کنن که به خاطر تو اومدم به خاطر تو که تنها نباشی ، اصلا مشکلت با من چیه هااا؟؟ چیههه _ چی داری میگی واسه خودت؟؟ اصلا دیگه نمیام خودت برو اینطوری کسی تو دست و پات نیست _ ( دستش رو از پشت گرفتم ..) میفهمی چی میگی؟! وسط این جاده تو این بارون کجا میری! تو کی هستی که هم سرم داد میزنی هم برام تعیین تکلیف میکنی؟؟ شوهرت! ادامه رمان👈@stst89🌻
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 . دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 @ya_Hossein3_1_3
سلام به دوستای گلم خوبید ؟ 😍 براتون یه رمان آماده کردم و الان هم در حال پارت گذاری هستش ...اما یه جورایی متفاوته توی این رمان آقای شهیدی جاسوس از آب در میاد 😐😰 خواهر سعید از هر چی خواننده و بازیگر هست خوشش میاد 😐😂 با سعید آبش توی جوب نمیره اما کافیه فقط پشت سر سعید حرف بشنوه بد جور ناراحت میشه 🙅‍♀️ توی سایت یه اتفاق هایی میافته که رسول باعث میشه به همه چی شک کنه 🤷‍♀️ و در آخر برای سعید یه اتفاقی میافته که همه فکر میکنن شهید شده 😕 داستان داره جالب میشه بیا تو کانال 💁‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/74580151C8350d295f1
😍🌸 با صدای در نگاهم رو از خودم در آیینه میگیرم و به اِلیا که در چارچوب در ایستاده نگاه میکنم که لبخندی میزنه و میگه : _ اصلا باورم نمیشه خواهر کوچولوم داره میشه. اخمی میکنمو میگم : _ هنوز خبری نشده، تازه میخوان بیان معلوم نیست که جواب مثیت بهشون بدم یا نه. سری تکون میده و میگه : _ پس میخای بد بخت و بدی. میزنم و میگم : _ یه کوچولو. دوباره سری تکون میده که این دفعه از روی و میخاد چیزی بگه که صدای میاد که دوباره تمام وجودم رو میگیره... 😂 🤣 کمک کنید بشیم یک‌کا🙂🌻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
اینجا ما یه رمان جذاب مذهبی داریم ¹یه دختر خانمی که به عشق آقای فرمانده چادری شده وخوب براساس یه اتفاقاتی با آقای فرمانده..... و خوب اینجا هم یه آقا پسر جذاب غیرتی داریم که عشقش شهادته و میره سوریه ..... ²اینجا یه دختر خانوم داریم که توی خانواده ی مذهبی بزرگ شده اما خودش حجاب درستی نداره وبا خانواده به مشهد میرن اما از اینطرف این دختر خانوم یه عمویی داره که...... و اینجام ما یه آقا پسری داریم که توی خانواده ی مذهبی بزرگ شده و یه جوون جذاب غیرتی مذهبی هست که باباش به خاطر اتفاقاتی که براش میوفته اعتقاداتش را .......... برای ادامه رمان بزنید رو اینک زیر @gooooop به جز رمان : کلیپ تلنگرانه شهیدانه پروفایل امام زمانی و...... داره 😍 @gooooop
•《به نقاشی علاقه داری ولی نمیتونی بری کلاس؟😢💔 @Painting_2022 نگران نباش اینجا عضو شو تو ۲۰ روز حرفه ای شو😍🎨 @Painting_2022 ●تکنیک سیاه قلم🖤 ○مداد رنگی💕 ●رنگ روغن و...💜
『بسم‌اللھ‌ِ‌الذۍخلق‌‌الشہید :)!』 شھـادت‌ یڪ هنـر وَ شھیـد یك‌هنـرمنـدواقعےاسٺ...🌱 وخـُوشۍ‌هـٰاۍ‌ِامـروزمـٰان‌را‌بہ‌مـَردان‌ دیـرُوز‌مـَدیونیـم🖐🏻💔 احساس پاک کانالی دلۍ براۍ دوست داران شهـید و شهـادت🌚💕 خـواستۍ یہ سر بزن مطمئن باش پشیـمون نمیشۍ🌱 ° ° ° 『@ehsaspak』👈 『 https://eitaa.com/ehsaspak 』👈 توودعوت شده ۍ شهدايۍ᪥🙂 بزن رو لینک و عضو شو🌹
🚫رمـــانۍبراساس‌واقعیت🚫 خواست دستمو بگیره که مثل برق گرفته ها دستمو پس کشیدم -چیــــکار میڪنی؟مگه قرار نبود دستمو نگیری؟😒 با بهت و ناباوری نگام کرد و گفت: -غزل‌ عزیزم ما محرمیم!!😳 -به من نگو عزیزم🤫 با حرص گفت :چرا؟😠 -من ازدواج قبلیم عاشق شدم با قلب تصمیم گرفتم ...دیدی که اون میلاد چه بلایی سرم اورد...الان تو به من محبت نکن تا وابستت نشم بتونم با قلب و عقل تصمیم بگیرم و...😐 همینجوری داشتم حرف میزدم که با کاری که کرد حرفم تو دهنم ماسید! https://eitaa.com/joinchat/1941766392Cc962ce9fb8 ظرفیت محدود💔📛 بیا و ببین سرگذشت غزلو😐💜
بخونش ❌ بخونش❌ رمان دختر جذاب وپسر مذهبی که باهم ‌، هم سفر میشن ولی هواپیما سقوط میکنه.... 🤯😱😱🤯 وای که درگیرش میشی... 😍 داستان عاشقانه وماجرایی...🤩 این رمان خیلی خوبه هم مجازه هم باحال 😉 مجاز وزیبا❤️ @ashghasmane @ashghasmane
سلامـ 😉ღ بسم رب الشهدا ♡ببینین چے آورـבم براتون ♡ براے طرـ؋ــבارهاے گانـבویــے کلیپ گانـבویـے هم בاریم✿ @hdhdgegf🌹 ـבنبال کلیپ میگرـבی؟ ღ پروـ؋ـایل چریکے میخوای؟ ✧ ـבاریما😉✯ @hdhdgegf ღرمان مذهبـےღ ༻مـבاحے בرخواستے هم בاریما ༻ ـבعوت کرـבـہ شهـבایـے😍ღ شهیـב احمـב مشلب פּ میشناسـے؟ اگـہ میخواے بشناسے بیا اینجا ♡@hdhdgegf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿٤﴾ خدا کسانی را دوست دارد که صف زده درراه او جهاد می کنند[وازثابت قدمی]گویی بنایی پولادین واستوارند. (۴) ما گروهی از نوجوانان این انقلاب از دهه هشتادیاا هستیم و می‌خواهیم با کمک شما، بله دقیقا خود شما، یکی از واجباتمان (جهاد تبئین) را به نحو احسن انجام دهیم.. 🌱 پست از ما انتشار از شما...☘ باهم می‌توانیم...🍃 🌱✨@Shahhadat313✨🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 علی جان؟ او داشت به آقاسید می گفت علی جان؟ مگر چقدر صمیمی بودند که این طور صدا می کرد؟ انگار زیر پایم خالی شده باشد... توی دلم چیزی فرو ریخت. همان موقع نرگس سریع گفت: - علی جان کیه؟! آقاسید... دختره با چشمهایش حرف می زد رو به گوشی گفت: - علی جان ؛ خوب بی خبر رفتی؟! بالاخره صدای مردی که کنارم نشسته بود بلند شد و به هر زحمتی بود گفت: - سلام شما هم هستید؟ -سلام حالت چه طوره؟ - ممنون آنها شروع کردند به احوال پرسی و من نظارگر این دخترطناز بودم. دلم نمی خواست دیگر در سالن بمانم احساس می کردم که من عضوی اضافه در جمعشان هستم. - علی جان ؛ خانم را معرفی نمی کنی؟ - نگاه سید روی من بود. اگـر مـیخـواهی ادامه رمان را بـخونی درکـانال زـیر عـضو شو↓😉🌸 🍃🌸@Hfhhhsytugdyj🌸🍃
بسم الرب شهدا والصدیقین ❤️ آرمانم رفت، اما آرمان پاینده ماند آن مجاهد رفت، اما امتی رزمنده ماند خونِ روح‌الله، صد گردان چو روح الله ساخت آری آری، پرتوِ روح خدا تابنده ماند عزتِ سید فریدالدین معصومی، به ما عزتی سرشار داد و خود به آن زیبنده ماند از دهه هشتادیِ ما، تا هزار و چارصد این پیام آید: شهادت ارزشی اَرزنده ماند 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کانال برای آرمان 😭🌹 توش همچی از شهید آرمان داره . @Ajdojshjshs
خواهرا و برادرا و.... متن خونده شه🙂🌿♥️ پروف میخوای نداری؟🙃🍃 https://eitaa.com/joinchat/1134231831C16f2ee4c15 پروف‌ست نظامی می‌خوایی نداری؟💕🙌🏻 https://eitaa.com/joinchat/1134231831C16f2ee4c15 استوری‌ می‌خوایی نداری؟ هم ‍ هم ‍ داره🙂🌺 https://eitaa.com/joinchat/1134231831C16f2ee4c15 کافیه‌تنها‌فقط‌جوین‌بدی🎶😌 https://eitaa.com/joinchat/1134231831C16f2ee4c15
تایم؛ 00:00 من؛ وسط اتوبان حالم؛خراب قصدم؛نیست شدن دلیل؛اون حرفام؛🙂👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2580349091C80dc3ea322
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
|•💔| شاید آقا منتظر توست!!! جاموندن از کربلا برا خیلی ها درد داره! جاموندن از لشکر یوسف زهرا (عج) دغدغه چند نفره؟؟ _____________ دنبال یه کانال مذهبی می گردی؟ 🙃 با کلی تلنگر و فعالیت؟ 😎✌️🏻 کانال زیر رو از دست نده✨🌻 https://eitaa.com/joinchat/852426939C4bbcac0a28
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
‌‌‌‌‌ حآجے بیا ببین اینا دارن چیکاࢪ میکنن🕶🤞🏽 اقا قبول ما دختریم...🧕 اقا قبول شهید نمی شویم💔 اقا قبول نمیگذارند تفنگ دستمان بگیریم و برویم مدافع حرم حضرت عشق (س) شویم.... اقا قبول راه شهادت برایمان بسته شده..... قبول.... همه را در اوج نا امیدی قبول کردیم..🤕 اری.. اشک میریزیم چون نمی توانیم ابراهیم باشیم نمیتوانیم محمد هادی باشیم نمیتوانیم علی باشیم😭😭 اری نمیتوانیم...هرکاری میخواهیم بکنیم می گویند شما دخترید توان کافی ندارید. هر وقت خواستیم خلوت کنیم نگذاشتند... بنشینیم و فقط درس بخوانیم و ارزوی شهادت کنیم نمی شود....  به والله نمیشود.... شهدا بیایید بگویید این دختران دلسوخته چه کنند؟🥺😭 چه کنند در این اشفته بازار فساد و بی حجابی و تنهایی مهدی فاطمه (عج) ؟ جوابم را شهدا دادند... از شهدا به دختران محجبه ایران  {هرکاری خواستید بکنید به یاد مهدی فاطمه باشید ان وقت خود به خود عزیز دل فاطمه می شوید ..🌸 ان وقت است که دیگر طاقت ماندن در دنیایی که بوی گناه را می دهد نخواهید داشت ان وقت است که وقت شهادت است..🕊🍃 ان وقت می فهمید که راه شهادت برای هیچکس بسته نیست ان وقت مسیر شهادت برایتان باز میشود.... حتی اگر دختر باشید🌸 فقط اخلاص و نگاه مهدی فاطمه را در نظر بگیرید. در نبود ما پشت حضرت مهدی (عج) را خالی نکنید  یقه یتان را می گیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید.... اری دختران شهید نگویید شهید نمی شویم  می شود می شود ... هنوز هم میشود...}🌸♥️ https://eitaa.com/joinchat/1824325874C6aa239d4d0 میخواهی در جبهه جنگ خواسته هات پیروز بشی؟ بدو بیا تو این کانال و خودتو آماده کن 👆👆👆😎
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
وای توی کانالش یه مطالبی میزاره آدم شک مینکه که واقعا [اِـماـمـ🕊ـزَماـنو] میشناسه یا نه 😐 یه آیه هایی از قُرِآنْ میگه که میشه سَنْگِ صَبْوْرِ این روزای بیقراریمون 🙂 کارشم که حرف از شُهَدْآ و تعریف از جبهه و جنگه یه جوری حرف میزنه انگار خودش اَسیر بوده تو تَکْرِیتْ و ما هم اَسیر موبایل😑 کْآنْآلِشَم که وَقْفِ ست🌿 https://eitaa.com/joinchat/561512614Cf3a09f431a دیشب میگفت میتونی بشماری ببینی چن تا چفیه خونی شد تا چادر تو خاکی نشه؟🤔
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
🌱به نام آفریدگار عشق🌱 سلام . یه رمان اوردم براتون گاندویی🐊 امنیتی⚔ عاشقانه❤️ طنز😂 تازه بیا قسمتی از رمان رو هم بخون که ببینی چه باحاله👇 -چ...چی داری میگی بابا؟ یعنی چی که من بچه شما نیستم؟ مامان : یع...یعنی بابا : یعنی اینکه بچمون نیستی دیگه هه فکرکردی بچه من تویی؟یعنی من همچین بچه ای بار میارم؟😏ببین بچه جون... مامان : بسه دیگه تمومش کن هرکاری کردی هیچی نگفتم هر ظلمی کردی کاری نکردم از این به بعدم هیچی نمیگم ولی نمیزارم به بچه ای که دست من امانته توهین کنی😠 بابا عصبی شد و تفنگی که دستش بود رو به سمت مامان گرفت و... چیشد؟ میخواستی بقیشو بخونی؟ خب پس تو کانال عضو شو تا بتونی از اول بخونی و بفهمی ماجرا چیه😉 اینم لینک کانال👇 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸@ghaaaaaaa🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
هری پاترو دیدی؟! اینجا کل PDF کتاب های هری‌پاترو گذاشته🤫🤓!' https://eitaa.com/joinchat/625279161Cbb39a7ecda بزن تا کل کتاباش برات بیاد🌚⚡️ 👀🏃🏿‍♂
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
🌻 ☘ صدای قدم های تندش رو میشنیدم که به طرفم می آمد،چشمانم را باز کردم که با چهره سرخ و عصبی سوزان مواجه شدم!با خشم بهم توپید _چرا ازم گرفتیش؟ جوابی ندادم که ازم رد شد و از روی میزی که پشت سرم بود چیزهایی بر داشت، همونطور که به سمتم می آمد گفت _تو عشقمو ازم گرفتی!..خودم با دستای خودم میکشمت! حالا،دقیقا روبه رویم ایستاده بود و سوزنی به همراه فندک در دست داشت،چند دقیقه ای سوزن را با فندک داغ کرد و به چشمامم نزدیک کرد...تا به حال سوزن را اینقدر نزدیک ندیده بودم! سعی در عقب بردن سرم داشتم ولی صندلی که به آن بسته شده بودم اجازه نمیداد،با صدایی مَهیب هردو به زمین افتادیم...با ضربه ای که به سرم خورد دیگر هیچ نفهمیدم و سیاهی مطلق! 👇🏻💕 https://eitaa.com/joinchat/4128309398C9a4141de1f
به قول حضرت اقا: این دهه هشتادی ها هستند که انقلاب را به اوج خود می‌رسانند! دهه هشتادی ها ...
+ارمانم دهه هشتادی بود...💔🍃🕊
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
رمان‌ناحله🌿 همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا. آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣 میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨. با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد. روی زمین نشست.😁 خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅 • • •🕊💚• اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍 🌿⃟💚@Baalparvaz ✨🌿 • 👑❣ • 😍 این داستان جذاب «رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
>.< پروفایلاۍ رنگـۍ پنگـۍ ایتـا💕🥛:› ایـدھ هـا نـاب و انگیـزشـۍ ، ڪـلیـك ڪـن💜🌚! - ᴊᴏɪɴ ➺ https://eitaa.com/joinchat/2031091899C5e9190b94f هۍ رفیق بیـا بریم ڪلبـہ دوستانـہ🌸📞^^ جـوییـن اجـبـارے😹💜
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
کمرشو‌نابود‌کرد!!😑 🙊😂 :) -اخ مهی بیا رو کمر من راه برو! +اخه من بیام رو تو که میشکنی! -واه واه نکشیمون بابا! تو چقدر وزن داری ! پاشو بیا... از سر شیطنت لبخندی میزنم و صندل های پاشنه دار زیر تختم رو در حالی چشماش بستس درمیارمو پام میکنم... +باشه خودت خواستیا! -بیا ببینیم چند چندیم... طولی نمیکشه فریاد شهابه که بلند میشه! و منی که نمیتونم خندمو کنترل کنم! در انی میشینه و همون طوری که دستش به کمرشه با حرص لب میزنه -مگهههههه مریضییییی روانییییی +خودت گفتی! -من گفتم با پااااا نگفتم با صندلللل بیا روی منننننن با خنده با پایم سرش را رو به پایین میکشمو لب میزنم؛ +باشه بابا بخواب راه برم •• https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680 •• ببین چی میشه🤣☝🏽
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
- دستت چیشده؟! نگاهم را به دستم دوختم و گفتم: - شاهکار برادر زنته. - برادر زنم؟ کدوم برادر زنم؟ درانی از ثانیه به سمتم برگشت و گفت: - آقامحمد چکارت کرده که دستت قرمزه؟!چه ربطی داره؟! - خیلییی بی شخصیتی رسول! نگاه دلسوزانه ای به دستم میاندازم و میگویم: - وقتی برادر زن جنابعالی عین جن ظاهر میشه همین میشه دیگه. چایی داغ میریزه رو دستم. نچ نچ. اسم خودشم گذاشته فرمانده! عکس العملی نشان نمیدهد که سر بلند میکنم و میبینم خیره به پشت سرم است. دستم راجلوی صورتش تکان دادم. - چیشد... با چیزی که به ذهنم خطورکرد مانند کسی که برق 100ولتی به اون وصل شده است به عقب بازمیگردم. - که من عین جن ظاهرمیشم نه؟! هول شده خواستم چیزی بگویم که: . . . - - دخترمون راه میره سوتی میده!☺️😂 https://eitaa.com/joinchat/1918304436C774851832d