هدایت شده از رم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۱
صبح بود خسته بودم،دیشب تا خود صبح بیدار بودم ،و بدبختی هست که امروزم مهمون داریم.
+مامان
_بلع؟
+امشب کیا میان؟
_وایی تو دوبارع شروع کردی؟
+وا مامان خوب منم باید بدونم
_خاله و داییت میان
+چرا؟
_چون که چ چسبیده به را
+اوففف
رفتم توی اتاقم روی تختم دراز کشیدم یاد دیشب افتادم!!
دیشب تولد سارا بود همه اومده بودن،داداشم هم اومده بود،خیلی خوش گذشت .
داداش سارا هم اومده بودش ،وقتی اولین بار دیدمش یه حس خوبی داشتم.
داداش سارا بهش کادو ساعت داد،من هم ساعت دادم 😂
آخرای تولد بود داداش سارا اومد که با داداشم حرف بزنه ک یهو چشم خورد به چشماش.....استغفرالله
بهتره امروزه بپیچونم برم خونه سارا تازه مامانمم میشناستش میزاره برم.
وسایلامو جمع کردم که یهو....
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
هدایت شده از رم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۲
...صدایزنگ خونهمون اومد
+وای اومدن چکار کنم مامان؟
_نمیدونم چکار کنی بیا سلام کن
+مامان
_درد
+آره درد بیام با پسر خواهر ایکبیریت سلام کنم؟
_برو گمشو تو اتاقت
+اَهههه
در اتاقمو قفل کردم که کسی نیاد تو اتاقم،میخواستم یه جوری از دست خالمینا راحت شم.
چکار میکردم ،یهو چشم به پنجره اتاقم خورد
وای نه ارتفاعش ۳و نیم متره
_ریحانه
+بل..بل.ه
_بیا بیرون خاله
+نه ممنون خاله حالم بده میخوام استراحت کنم.
_باشه هر جور راحتی گلم😊
خدایا کمکم کن .
خدایا کمکم کن.
خدایا کمکم کن.
چکار کنم الان اون کنه میاد
تقتقتق
+ههه حتما خودشه ،ک..ی...کی...ه..کیه؟
_منم اسکل سارا
+وای خدا ممنونتم
درو باز کردم
+سلام
_سلام دیوانه
+چیه؟
_چرا درو روی خودت بستی؟
+بابا مامانم و خالم خیلی مسخره ان همش میخوان منو پسر خالم باهم ازدواج کنیم منم از پسرخالم خوشم نمیاد
_وا اسکل چرا؟
+حالا
_مگه عاشق کسی دیگه هستی ؟
+نه..یعنی آره..نه ،اَهههه اصن تو چرا اینجایی
_بابا جوجه من که تورو میشناسم هر روز عاشق کسی هستی خخخخ
+برو خونتون سارا حالم بده
_وا باشه رفتم جوجه
+خداحافظ مرغ خروس
_خخخ
وای چجوری حالا بهش بگم ؟
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
هدایت شده از رم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۳
بالاخره خالم رفت،اوف خدارا شکر
#چندماهبعد
مامان حالا که محرم شروع شده بریم مسجد هیئت؟
_باش بریم برو حاضر شو
زینگگگگگگگ
+کی میتونه باشه
_نمیدونم
_ریحانه برو درو باز کن
+باش
درو باز کردم که یهو داداش سارا که توی تولد سارا دیده بودم رو دیدم .(سارا ۳ تا داداش داره)
+سلام آقا سی..ن..ا
_سلام ببخشید مزاحم شدم نذری آوردم.
+دستتون درد نکنه
_خواهش میکنم
+بفرمایید داخل
_نه ممنون
+بله خدا..نگه
تا میخواستم بگم خداحافظ یهو گفت:
_ببخشید ریحانه خانم
قند تو دلم آب شد
+بله بفرمایید
_خواهرم یه نامه بهتون داد که بهتون بدم
+سارا..اِاِاِم بله ممنون
_خدانگهدار
_خداحافظ
خوب مامان آقای نظیمی بود
_نظیمی کیه ؟
+سارا دیگه فامیلیش نظیریه
_باشه
+من نمیام امشب هیئت شما برو
_باشه منم تا ۹ (۲۱)میام
پاکتو باز کردم روش نوشته بود تقدیم به تو
سارا نوشته بود که:
سلام ریحانه میدونم الان که داری نامه رو میخونی استرس داری ولی نداشته باش من به داداشم گفتم که تو دوستش داری حالام میدونم میخوای منو بکشی ولی هیچ..
از فاطمه (هم دانشگاهی ریحانه) پرسیدم فاطمه بهمگفت وقتی شنید تو دوستش داری نه ناراحت شد ونه خوشحال حالام برای همین اومدهبود نذری بده تا تورو ببینه .
از طرف:سارا نظیمی
اَی توف تو روت سارا چکار کردی خاک.......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۱
صبح بود خسته بودم،دیشب تا خود صبح بیدار بودم ،و بدبختی هست که امروزم مهمون داریم.
+مامان
_بلع؟
+امشب کیا میان؟
_وایی تو دوبارع شروع کردی؟
+وا مامان خوب منم باید بدونم
_خاله و داییت میان
+چرا؟
_چون که چ چسبیده به را
+اوففف
رفتم توی اتاقم روی تختم دراز کشیدم یاد دیشب افتادم!!
دیشب تولد سارا بود همه اومده بودن،داداشم هم اومده بود،خیلی خوش گذشت .
داداش سارا هم اومده بودش ،وقتی اولین بار دیدمش یه حس خوبی داشتم.
داداش سارا بهش کادو ساعت داد،من هم ساعت دادم 😂
آخرای تولد بود داداش سارا اومد که با داداشم حرف بزنه ک یهو چشم خورد به چشماش.....استغفرالله
بهتره امروزه بپیچونم برم خونه سارا تازه مامانمم میشناستش میزاره برم.
وسایلامو جمع کردم که یهو....
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۲
...صدایزنگ خونهمون اومد
+وای اومدن چکار کنم مامان؟
_نمیدونم چکار کنی بیا سلام کن
+مامان
_درد
+آره درد بیام با پسر خواهر ایکبیریت سلام کنم؟
_برو گمشو تو اتاقت
+اَهههه
در اتاقمو قفل کردم که کسی نیاد تو اتاقم،میخواستم یه جوری از دست خالمینا راحت شم.
چکار میکردم ،یهو چشم به پنجره اتاقم خورد
وای نه ارتفاعش ۳و نیم متره
_ریحانه
+بل..بل.ه
_بیا بیرون خاله
+نه ممنون خاله حالم بده میخوام استراحت کنم.
_باشه هر جور راحتی گلم😊
خدایا کمکم کن .
خدایا کمکم کن.
خدایا کمکم کن.
چکار کنم الان اون کنه میاد
تقتقتق
+ههه حتما خودشه ،ک..ی...کی...ه..کیه؟
_منم اسکل سارا
+وای خدا ممنونتم
درو باز کردم
+سلام
_سلام دیوانه
+چیه؟
_چرا درو روی خودت بستی؟
+بابا مامانم و خالم خیلی مسخره ان همش میخوان منو پسر خالم باهم ازدواج کنیم منم از پسرخالم خوشم نمیاد
_وا اسکل چرا؟
+حالا
_مگه عاشق کسی دیگه هستی ؟
+نه..یعنی آره..نه ،اَهههه اصن تو چرا اینجایی
_بابا جوجه من که تورو میشناسم هر روز عاشق کسی هستی خخخخ
+برو خونتون سارا حالم بده
_وا باشه رفتم جوجه
+خداحافظ مرغ خروس
_خخخ
وای چجوری حالا بهش بگم ؟
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۳
بالاخره خالم رفت،اوف خدارا شکر
#چندماهبعد
مامان حالا که محرم شروع شده بریم مسجد هیئت؟
_باش بریم برو حاضر شو
زینگگگگگگگ
+کی میتونه باشه
_نمیدونم
_ریحانه برو درو باز کن
+باش
درو باز کردم که یهو داداش سارا که توی تولد سارا دیده بودم رو دیدم .(سارا ۳ تا داداش داره)
+سلام آقا سی..ن..ا
_سلام ببخشید مزاحم شدم نذری آوردم.
+دستتون درد نکنه
_خواهش میکنم
+بفرمایید داخل
_نه ممنون
+بله خدا..نگه
تا میخواستم بگم خداحافظ یهو گفت:
_ببخشید ریحانه خانم
قند تو دلم آب شد
+بله بفرمایید
_خواهرم یه نامه بهتون داد که بهتون بدم
+سارا..اِاِاِم بله ممنون
_خدانگهدار
_خداحافظ
خوب مامان آقای نظیمی بود
_نظیمی کیه ؟
+سارا دیگه فامیلیش نظیریه
_باشه
+من نمیام امشب هیئت شما برو
_باشه منم تا ۹ (۲۱)میام
پاکتو باز کردم روش نوشته بود تقدیم به تو
سارا نوشته بود که:
سلام ریحانه میدونم الان که داری نامه رو میخونی استرس داری ولی نداشته باش من به داداشم گفتم که تو دوستش داری حالام میدونم میخوای منو بکشی ولی هیچ..
از فاطمه (هم دانشگاهی ریحانه) پرسیدم فاطمه بهمگفت وقتی شنید تو دوستش داری نه ناراحت شد ونه خوشحال حالام برای همین اومدهبود نذری بده تا تورو ببینه .
از طرف:سارا نظیمی
اَی توف تو روت سارا چکار کردی خاک.......
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۴
...برسرت کنن سارا
#سارا
زینیگ زینگ
وای ریحانه داره بهم زنگ میزنه بدبخت شدم.
_الو
+سل.سلا..سلام
_چه کاری کردی بیشعور
+هیچ..چی
_دهنتو ببند
بوق بوق
#ریحانه
بیشور قطع کرد فردا میرم توی خونشون
#سارا
وای اومد چکار کنم .
الان میاد میکشتم
+سلام
_سلام و درد سلام و مرض
+چیه ؟
_اااا چیه چکار کردی دختره بی......الله اکبر
_چرا این کارو کردی
+مریم گفت(دوست ریحانه)
_چی گفته این دختره
+گفت اگر که به همه لو بدی ریحانه عاشقه داداشته رازتو بر ملا نمیکنم.
_چه رازی؟
+هیچی
_نگی میکشمت
+اگه بگم اونا منو میکشن
_نمیکشن بگو
+باشه
_من عاشق.......
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۶
#هفتهبعد
خوبه حالا حالیش میشه که نباید این کار را بکنه .
#هفتهقبل
باید یکاری کنیم که دیگه کار بد نکنه آهان فهمیدم باید به استاد بگیم.
×سلام استاد
+سلام بچها
×استاد مریم و پرناز مارو اذیت میکنن چکار کنیم.
+چه مدل اذیتی؟
×استاد داره بچهای دانشگاه را آسی میکنه
+آره میدونم ولی دیگه بچه من نیست یعنی اخراج شد
×خوبه استاد حالا چکار کنیم
+بهتون میگم😄🌹
×باشه
+الان به بیت شعر بگم حالتون عوض شه؟
×بگو استاد بگو🌹
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند“فاضل نظری''
×چه قشنگ استاد
+اینم برای شما عاشقا گفتم🌹
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۷
×دستتون درد نکنه استاد
+اوا چه دستت درد نکنه ای
×نه توروخدا نگین
+خدافظ
×خداحافظ
#دوروزبعد
#ریحانه
روز دوشنبه بود که زنگ در خونمون خورد،قند تو دلم آب شد ،درو باز کردم که یهو آقا سینا بود ،میخواستم درو ببندم که یهو صدای سارا اومد گفت درو نبند،گفتم سلام سارا خوبی اون روز مامانم و بابام سر کار بود ،و داداشم رفته بود کار راهیان نورمونو اوکی کنه.
در گوشم گفت همه چی را فهمید ،انگار یه آتش توی دلم بود که یهو آقای نظیمی(سینا)
گفت من همچی رو میدونم ریحانه، سارا بهش علامت داد که بگه خانم همون ریحانه که گفت انگار آب یخ ریختن توی آتش دلم
ریحانه در گوشم گفت بهش بگم وگرنه اون داره عاشق مریم میشه.
باشه👍
+سل...سلم..سلام آقا سینا
_سلام ریحانه خانم
+من.............
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#راهیانعشق
#پارت۸
+من عاشق .......
حرفمو قطع نکرده بودم که یهو گفت:)
×منم
قند دیگه تو دلم داست میسوخت که گفت:خواهر من داشت همچی را به من میگفت که شما باهاش چکار کردی که من فهمیدم شما عاشقمی ولی میخوام بگم منم همین طور
+واقعااا
×بله
+بیاین بریم بیرون
×باشه
+من برم حاضر شم
_باشه
رفتم حاضر شم که در خونمون را زدن
مریم با چند تا مرد غول
چکار کنم از پنجره سارا و سینا را صدا زدم نشنیدن
وای چکار کنم ،میخواستم درو واز کنم شاید اونا صدامو بشنون که سارا از پنجره صدا زد بیا دیگه نمیتونستم چیزی بگم ،درو شکستن
یه صدا تو گوشم هی میگفت :ریحانه از پنجره بپر بیرون ولی ارتفاعش۳ متره چکار کنم ،
از پنجره که.......
#ادامهدارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نویسنده:زینب بانو🌹🌹