eitaa logo
☆novel☆
127 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
756 ویدیو
0 فایل
(Welcome to my kanal) 🌚🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 : اسلام ما را بہ علم نافع فرا میخواند، علم نافع از سوئے جوان ایرانے را بہ ابزارهاے لازم براے پیشرفت و اعتلاے کشور و ملتش مجهز میسازد، و از سوئے بہ او هویت مےبخشد. 📚
◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊 💞 💞 💠قسمت #... سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب عمه بخواب دیر وقته😬🤦‍♀ گوشیش را نشان زینب داد و گفت: ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم😑 نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود: ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟ ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟☹️👧🏻 سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس بود ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب💻 یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه، بعد منو دید سمانه دیگر کلافه شده بود، باور نمی کرد کمیل ضد رهبری صحبت می کرد و مخفیانه سخنرانی های رهبر را گوش می داد.🤨🤔 اگه ادامه این رمان ... پروفایل جذاب ... متن های قشنگ ... ادیت های محشر.... خلاصه چیزای باحال میخوای برو یه سر به کانال زیر بزن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3781558524C7cf0f498bb
◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊 💞 💞 💠قسمت #... سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب عمه بخواب دیر وقته😬🤦‍♀ گوشیش را نشان زینب داد و گفت: ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم😑 نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود: ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟ ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟☹️👧🏻 سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس بود ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب💻 یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه، بعد منو دید سمانه دیگر کلافه شده بود، باور نمی کرد کمیل ضد رهبری صحبت می کرد و مخفیانه سخنرانی های رهبر را گوش می داد.🤨🤔 اگه ادامه این رمان ... پروفایل جذاب ... متن های قشنگ ... ادیت های محشر.... خلاصه چیزای باحال میخوای برو یه سر به کانال زیر بزن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3781558524C7cf0f498bb
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊 💞 💞 💠قسمت #... سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب عمه بخواب دیر وقته😬🤦‍♀ گوشیش را نشان زینب داد و گفت: ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم😑 نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود: ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟ ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟☹️👧🏻 سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس بود ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب💻 یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه، بعد منو دید سمانه دیگر کلافه شده بود، باور نمی کرد کمیل ضد رهبری صحبت می کرد و مخفیانه سخنرانی های رهبر را گوش می داد.🤨🤔 اگه ادامه این رمان ... پروفایل جذاب ... متن های قشنگ ... ادیت های محشر.... خلاصه چیزای باحال میخوای برو یه سر به کانال زیر بزن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3781558524C7cf0f498bb