eitaa logo
انجمن ادبی نوجوانان سیب نارنجی
63 دنبال‌کننده
94 عکس
14 ویدیو
4 فایل
انجمن نوجوانان سیب نارنجی ارتباط با مدیر کانال @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سلام! حتما می‌دونید مناسبت‌های مختلف، نقش مهمی توی زندگی آدم‌ها دارن تا حدی که از همون قدیم‌ها مردم برای هر کدوم از مناسبت‌ها، شعرها و داستان‌های گوناگونی ساختن و برای هم نسل به نسل تعریف کردن. این داستان‌ها در شهرها و روستاهای مختلف با هم فرق می‌کنن و بسته به آداب و رسوم و فرهنگ مناطق، متفاوتند. شما دوستان عزیز و فرزندان خوبم تا پایان ماه مبارک رمضان فرصت دارید که از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاتون بخواید، شعرها، داستان‌ها و افسانه‌های مربوط به ماه رمضان شهرها و روستاهاشون رو برای شما تعریف کنند و شما ازشون فیلم بگیرید و برای ما بفرستید. حتما توی فیلم بگید که این داستان مربوط به کدام منطقه هست. روز عید فطر به ۵ تا از داستان‌ها و افسانه‌ها هدیه‌ی ارزشمندی اهدا خواهد شد. فیلم‌ها رو به صورت افقی بگیرید و یادتون باشه که حجم اون‌ها کمتر از ۵۰ مگابایت باشه. فیلم ها رو در واتساپ، ایتا و بله به شماره ۰۹۰۵۹۱۷۵۰۶۱ ارسال کنید. رمضان خوبی داشته باشید بچه‌های گلم. @sibenaranjikoodak
خلاقانه ببینیم خلاقانه بنویسیم... برای نوشتن خلاقانه، لازم هست به جهان خلاقانه نگاه کنیم.👀 امروز با این تمرین مرا همراهی کنید: سعی کنید خودتان را در نقش یکی از اعضای بدن ببینید: به عنوان مثال دهان😃 حالا برای شخصیت بخشی به این عضو، لازم است او را محدودتر و منحصر به فردتر کنید: دهان یک انسان، یک حیوان و ... این انسان یا حیوان حتما ویژگی خاصی دارد: گربه‌ی خجالتی🐾 انسان چاپلوس🙄😶‍🌫️ حالا سعی کنید با استفاده از توصیف، هر کدام از این دهان‌ها را توسعه بدهید: من دهان یک گربه‌ی خجالتی‌ام. خیلی وقت‌ها که گربه دلش می‌خواهد با دوستانش بازی کند، مشکلاتی برایش پیش می‌آید. مثلا توی بازی دستش درد می گیرد. یا دلش نمی‌خواهد وسایلش را به دیگران بدهد. این جور وقت‌ها مغز گربه با من حرف می‌زند و می گوید باید چه حرفی بزنم اما هرچقدر مغز گربه به من می‌گوید به دوستانم بگو نه دوست ندارم این کار را بکنم، من فقط می گویم میو...آن هم یک میوی کوچولوی آهسته. بعدش بخاطر این کارم گربه کوچولو یک عالمه غصه می‌خورد... دهان آدم چاپلوس: من دهان یک آدم چاپلوسم. تا بخواهید بلدم از واژه‌های عجیب و غریب استفاده کنم. کلمه‌هایی که به عقل جن هم نمی‌رسد. مثلا به کسی که خیلی هم باهوش و مدیر نیست اما باید کار مرا راه بیندازد می‌گویم: به‌به چه تدبیر خوبی. الحق شما یک مدیر ممتازید. کاش کشور چند مدیر دیگر مثل شما داشت. او هم گونه‌هایش سرخ می‌شود. عرق می‌کند و زود کار مرا راه می‌اندازد و من همچنان ادامه می‌دهم. جایگاه شما اینجا نیست. کاش مدیران بالا دستی بدانند که باید برای افرادی چون شما چه شرایطی فراهم کنند. این جور مواقع آقای وجدان هی درِ دل من را می کوبد و می‌گوید: آهای اینقدر زبان‌بازی و چاپلوسی نکن. تو که می‌دانی داری دروغ می گویی اما من که دیگر به این نوع حرف زدن عادت کرده‌ام، در را روی او باز نمی کنم و می‌گذارم آنقدر بگوید و بگوید و بگوید تا خسته شود و برود. راستش را بخواهید دیروز اتفاق عجیبی افتاد. جناب گوش به من گفت: آقای دهان خودم شنیدم که عده‌ زیادی از کارمندان شرکت می‌گفتند باز این آقای چاپلوس و دروغگو آمد. تحویلش نگیرید تا برود. حالمان را به هم می‌زند. باور کنید از دیروز ذهنم مشغول شده است. نکند تنها بمانم یا دستم را بخوانند. نکند جناب گوش دارد راست می‌گوید؟ باید فکر کنم و فکر کنم... با دقت به پدیده‌های اطراف می‌توانید به تقویت خلاقیت و نویسندگی خود کمک کنید. برای مهارت‌آموزی بیشتر در عرصه نوشتن خلاق با من همراه باشید. معصومه مرادی