هدایت شده از رسول
📌 *روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم:*
🔹️ *پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح:*
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم، هوا ابری است و نسیم سردی میوزد...
*ساعت ۷:۴۵ صبح:*
به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضرند...
*ساعت ۸ صبح:*
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و *فرمانده بزرگ جبهه مقاومت* وارد میشود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه *حاجقاسم* جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید:
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!...
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت...
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه...
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد اما پنجشنبه اینگونه نبود...
بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
*ساعت ۱۱:۴۰ ظهر:*
زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!...
*ساعت ۳ عصر:*
حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم...
پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خودرویی بیرون منتظر حاجی بود
*حاجقاسم* عازم بیروت شد تا *سیدحسننصرالله* را ببیند...
*ساعت حدود ۹ شب:*
حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند...
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد...
یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!...
*حاجقاسم با لبخند گفت: میترسید شهید بشم!...*
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: *شهادت* که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم....
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت: *میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!...*
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد که اینم رسیدهست...اینم رسیدهست...
*ساعت ۱۲ شب:*
هواپیما پرواز کرد...
*ساعت ۲ صبح جمعه:*
خبر *شهادت حاجی* رسید...
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود...
در آن نوشته بود: *«مرا پاکیزه بپذیر...»*
🔹️ راوی: *از ستاد لشکر فاطمیون...*
✅ *صبحانه ای با شهدا*
@rasul313
هدایت شده از رسول
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥وقتی اشک رهبر امان نمیده بقیه روایت رو بگن
🔴 🍃🌷روایت بغضآلود رهبر انقلاب از انتظار حاجقاسم پشت درب اتاق عمل جراحی و همراهی با خانواده دوست شهیدش🍃🌷
تلنگر: راستی ماها چقد هوای بچه های شهدا رو داریم؟؟؟!!!
@rasul313
هدایت شده از رسول
📝#یادداشت | مکتب #شهیدسلیمانی، نیاز امروز ما
🍃🌹🍃
❌ قسمت هفتم
7⃣ خدمترسانی: همگان حضور حاجقاسم را در کمکرسانی به سیل چند سال پیش خوزستان به خاطر داریم، و فرمانش را به موکب داران ایرانی و عراقی که بیایید برای سیلزدگان خوزستان وارد عمل شوید و چه گروههایی که از عراق و ایران به این فرمان او لبیک گفتند و برای کمک حاضر شدند. این نگاه شهید سلیمانی در زمانیکه فرمانده سپاه کرمان بود نیز حاکم بود و بسیار از ناامنیهای شرق کشور را با ایجاد سرپناه و شغل و حل مشکلات کشاورزی آنها برقرار کرد. درواقع هرچند او یکی از سرداران بزرگ سپاه اسلام بود، اما نگاه صِرف امنیتی نداشت و در هر زمان و موقعیتی که فراهم میشد، از خدمترسانی به مردمی که دستشان بهجایی نمیرسید، ابایی نداشت. وی همین نگاه را به نیروی زیردست خود داشت و برای حل مشکلات آنها دریغ نمیکرد. آخرین سخنرانی وی در جمع همایش بزرگ فرماندهان سپاه که نگارنده در آن حضور داشت، مؤید نگاه وی در حل مشکلات نیروهای خودی بود.
#روشنگری | #ثامن
@rasul313
هدایت شده از رسول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیتالله مصباح خطاب به حاج قاسم: همیشه دعاگوی شما هستم
@rasul313
ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی(یادداشت روز)
چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا میآیند کسی نمیداند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکانگریان، چه مأموریتی گرانسنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون بهرغم تمام دست و پا زدنهایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی مینمود.
تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس CIA اگر از آینده چیزی میدانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران میکرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قناتملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.
اما نه آیزنهاور و دالس میدانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و گریه میکند، چه آیندهای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی بهجا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت میکنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسمها، قاسمتر باشد.
دنیا معرکههای عجیب و غریب و شگفتیهای فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بیربط در گوشه و کنار کرهخاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمیتواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهوارهها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی! نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند. گفتیم فرمانده و سرباز! بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم. میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی؟ همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن (افغانستان و پاکستان و سوریه و فلسطین را جاانداخته) را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد.
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب «فرمانده سایهها»، «خردکننده داعش» و «قویترین مرد خاورمیانه» داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند، خود را سرباز میداند. ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود. همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و... البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه سرباز خداییم انشاءالله.»
آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم. شاید ما هم آدمها
ی خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عدهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند. مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابربهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد.
خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
📝 #یادداشت_کوتاه | محبوبیت #حاجقاسم بر اساس گزارههای دینی
🍃🌹🍃
🔻 از نگاه اسلام، انسانهای بزرگ(متخصص و متعهد) که مخلصانه خدمات ارزشمندی به جامعه ارائه میکنند، همیشه در دلها جای دارند. شهیدسپهبد قاسم سلیمانی یکی از این بزرگمردان تاریخ است. در گزارههای اسلامی چنین افراد ویژگیهایی دارند که چند مورد را میشماریم:
1️⃣ ایمان و عمل صالح (مریم/۹۶): از نگاه قرآن خداوند متعال، محبتِ انسانهای پارسا را در دلهای مردم میافکند.
امام علی(ع) در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه، بیش از ۱۱۰ ویژگی برای انسان متقی فهرست نمودهاند.
2️⃣ تخصص (بقره/۲۴۶): خداوند متعال، علم (تخصص) و قدرت جسمانی را از ویژگی بارز طالوت (فرمانده سپاه بنیاسرائیل) معرفی نموده است.
3️⃣ اطاعت از ولی امر (نساء/۵۹): این مقوله بهاندازهای مهم است که در قرآن حدود ۱۹ بار مؤمنین را به اطاعت از خدا و پیامبر (ص) و ولی امر فرا میخواند.
4️⃣ ایثار و فداکاری(حشر/۹): زندهیاد سردار سلیمانی، بیخوابی و رنج ۳۰ سالهاش را برای تأمین امنیت مردم به دخترش گزارش میکند.
5️⃣ صبر و استقامت در سختیهای نبرد و... (بقره/۱۷۷): مولای متقیان، مالک اشترش را در بردباری و استواری مقاومتر از کوهها و سنگها توصیف میکند. (نهجالبلاغه، حکمت ۴۴۳)
6️⃣ بصیرت: قرآن کریم، بصیرت را از ویژگیهای مهمِ پیامبر اسلام و پیروانِ آن حضرت میشمارد (یوسف/۱۰۸).از ویژگی شاخص علمدار کربلا، حضرت عباس(ع) نیز بصیرت است.
7️⃣ اخلاص(نساء/۱۴۶): در منطق ِقرآن کریم، راه رستگاری فقط اخلاص است.
✅ #شهیدسلیمانی، جامع همه صفات جمال و جلال انسانی بود که او را امتیترین و ملتی ترین چهره ساخت و در تاریخ بشریت جاودانه کرد.
✍️علیاکبر صیدی
🆔 eitaa.com/rasul313