eitaa logo
🌹خاطرات اسیر مفقودالاثر اردوگاه تکریت ۱۱🥀
634 دنبال‌کننده
326 عکس
444 ویدیو
14 فایل
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد 💐 خاطرات صوتی دوران اسارت و دفاع مقدس اینجانب محمدعلی نوریان اعزامی از نجف‌آباد اصفهان الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم ارتباط با من: @Mo_Nouriaan_PV313 .
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت 🌻 موضوع :قسم به عکس صدام🙃 بعد از فرار دو نفر از بچه ها از اردوگاه موصل ۱ قدیم، و لو رفتن دستبرد به انبار مهمات، بنده اولین نفری بودم که عراقیها بعنوان متهم به دستبرد انبار مهمات گرفتند.🙃 در یکی از روزها که ما را به اطاق شکنجه بردند، چشمم به عکس صدام روی دیوار افتاد (ناگهان یادم به خاطرات زندانیان سیاسی دوران شاه افتاد )که میگفتند اگر برای شکنجه گران ساواک به عکس شاه قسم می‌خوردیم که ما از موضوعی اطلاع نداریم آنها قبول میکردند🥴 به همین علت من بلافاصله با دست اشاره به عکس صدام کردم و گفتم به همین سید الرئیس من اطلاعی از نارنجک ها ندارم.🥴 چشمتان روز بد نبیند، آنرروز چند برابر روزهای دیگر کتک خوردم و عراقیها آنقدر مرا زدند که از نفس افتادند.😂 راوی : صفر پیرمرادیان🌹 لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید.. 🌻 برگرفته از کانال ناگفته هایی از اسارت🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 تنها روزهای باورنکردنی🥴🌺 چه زود گذشت یادش بخیر🙃🌸 ۳۳سال پیش🧐🥀 کانال خاطرات اسیر مفقودالاثر تکریت ۱۱ https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 4.mp3
زمان: حجم: 24.72M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 زندگی نامه و خاطرات 🌻 حُر انقلاب 🌸 قسمت ۴ 🌷 شهید شاهرخ ضرغام 💐 سردار بی نام و نشان 🌺 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌺 خاطرات اسارت 💐 موضوع : حرس خمینی 🌷 بعد از اینکه اسیر شدم، در هر مقر و پایگاهی که من را میبردند، عراقیها سوال میکردند، "انت حرس خمینی" و من هم در جواب، می گفتم بله. آنها هم با پوتین و قنداق اسلحه به جانم می افتادند. هر جا سوال می کردند، از طرف من همان جواب قبلی و باز هم کتک و شکنجه!! یک جا دست‌ها و پاهای مرا از پشت بستند و دو روز تمام به همین حالت نگه داشتند. روز سوم یک سرباز عراقی که به زبان فارسی مسلط بود از من سوال کرد، پاسدار هستی؟ گفتم نه. گفت پس چرا دو روزه هرچه از تو سوال می‌کنند جواب مثبت میدی؟ اینجا بود که من تازه معنای "انت حرس خمینی" یعنی "تو پاسداری؟" را متوجه شدم البته خیلی به قیمت گران 😁 معزالدین اصغری 🌹 برگرفته از کانال ناگفته های اسارت🌻 لطفا با معرفی کانال ما به دوستان و گروه‌های ایتا، در اشاعه فرهنگ ایثار و مقاومت سهیم شوید..🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 عکس یادگاری 🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
“پنج‌شنبه” برای ما یک روز است ولی برای آن‌ها یک قرار است دل‌ شان را به قرارِ پنجشنبه‌ها خوش کرده اند...!🌹 پنجشنبه های دلتنگی 🌻 یاد شهدا با ذکر صلوات 🌸 کانال خاطرات اسیر مفقودالاثر🌺 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. مستند کوتاهی به یاد شهیدلشکری🌻 امروز سالروز آزادی اسرای جنگ تحمیلی است. در میان اسرا داستان سرلشکر آزاده شهید لشکری از همه شنیدنی‌تر است. این شهید خلبان چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی اسیر شد. سالها بدون اطلاع صلیب سرخ در زندان انفرادی عراق بود. سال ۷۷ هشت سال بعد از همه اسرا آزاد شد و ده سال بعد به شهادت رسید. خودش درباره زندگی‌اش می‌گوید: وقتی اسیر شدم فرزندم دندان نداشت، ولی وقتی آزاد شدم، دانشجوی داندانپزشکی بود.🌹 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
@audio_ketabشاهرخ حر انقلاب 5.mp3
زمان: حجم: 27.4M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹 زندگی نامه 🌻 حُر انقلاب 🌸 قسمت ۵ 💐 شهید شاهرخ ضرغام 🌾 سردار بی نام و نشان 🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🥀 خاطرات اسارت 🌺 موضوع : پناهندگی به منافقین🌻 خدا رحمت کنه بهروز طاهر خانی را.. یک روز از بلندگوی اردوگاه اسم بهروز را خوندند و او بدو رفت طرف مَقر.(دفتر ) بعد از ده دقیقه برگشت، پرسیدم چه کارت داشتند ؟؟؟ گفت یکی از همسایه های ما آمده و به منافقین پیوسته و نامه نوشته و از من خواسته که به منافقین بپیوندم. ملازم کریم(افسر عراقی) نامه را برایم خواند وگفت نیم ساعت وقت میدهم تا فکر کنی وجواب بدهی حالا میخوام باشما مشورت کنم که جواب ملازم کریم را چه بدهم نظر شما چیه؟ گفتم اگه دوباره صدات کرد بگو من دلم برای خانواده ام تنگ شده و از غربت خسته شدم میخواهم به ایران بر گردم. گفت اگر قانع نشد چه بگویم؟ گفتم تحمل کتک خوردن داری گفت البته که دارم گفتم اگر با این حرفها کوتاه نیامد بگو من یک تار موی سفید ّبابام را به کل کشورهای عربی نمی دهم با این حرف شاید کتک بخوری ولی ملازم از شما نا امید خواهد شد. ماهنوز مشغول صحبت بودیم که دوباره از بلند گو صدایش کردند. رفت ولی خیلی زود برگشت پرسیدم چه شد گفت هیچی، آخری را اول گفتم ؛پرسیدم یعنی چی گفت وقتی وارد اتاق شدم ملازم گفت، ها بهروز فکرهاتو کردی میری پیش دوستت وبه مجاهدین (منافقین) ملحق میشی یانه؟ گفتم بلی فکر کردم باید بگویم که من نمیروم و می خواهم به ایران بر گردم. من یک تار موی سفید پدرم را به همه کشورهای عربی نمیدهم.. ملازم وقتی این حرف را شنید درحالی که از غیظ داشت منفجر میشد ازپشت میزش بلند شد و دنبالم کرد و گفت حالا آنقدر خاک به سر کشور های عربی شده است که تو قشمر (مسخره ) با یک تار موی پدرت عوض نمی کنی! من هم پا به فرار گذاشتم و از مَقر (دفتر )زدم بیرون بدون این که یک سیلی بخورم. 😄😄 نثار روحش الفاتحه مع الصلوات🌹 راوی : علی علیدوست (قزوینی)🌸 https://eitaa.com/nurian_khaterat @nurian_khaterat🌼