85.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داداش عزیزم
شما از همان ابتدا
قهرمان من بودی،
و حقیقت این است که من
همیشه میخواستم
مثل شما باشم.
تو دوستی بودی که پروردگار عزیزم
به من داده بود،
برادر شهیدم
تو دوستی بودی که صبر و استقامت، مردم داری، خدمت بدون منت را من یاد دادی
حالا باید با فراقت چگونه سر کنم ؟
🌷 «شهادتت مبارک داداش عزیزم»🌷
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
🍂 تمام سختیهای جنگ یکطرف ؛
اینکه رفیقت جلو چشمت شهید میشد
و نمیتونستی بخاطرِ شرایط پیکرش رو
به عقب بیاری یک طرف دیگه...
سخت بود دل کندن...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌹
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
شاهرخ حر انقلاب 10.mp3
22.9M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات و زندگی نامه 🌻
قسمت ۱۰ 🌸
حُر انقلاب 🌺
شهید شاهرخ ضرغام 🥀
سردار بی نام و نشان 🌼
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات اسارت 🌻
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:
در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه؟
همه به سید نگاه کردند
ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.
آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شکنجه نمیکنند؟
او با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت.
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود،آقای ابوترابی را بُرد تواتاق خودش گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی،چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبَرند
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد
میگفت شما الحق سربازان خمینی هستید
۲۶ اذر سالروز اسارت
سید آزادگان مرحوم علی اکبر ابوترابی فرد🌸
برگرفته از کانال ایثار نیوز🌺
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌾
خاطرات اسارت 🌻
قسمت ۴ 🌸
موضوع : ۱۷ روز زندان انفرادی🌼
بعضی روزها که کاظم شیفت نگهبانی داشت تا ظهر و موقع نهار اجازه میداد بیرون از سلول باشم.😊
شبها و ساعاتی از زندگیم در آن سلول گذشته که هنوز هم ، به خدای - لا شریک له - حسرت یک دقیقه آن را میخورم. ❤️👏
تنهایی و تاریکی و سلول نمناک و بدن کبود شده از ضربات کابل و مشت و لگد، خاطراتی بیاد ماندنی است. 😢
جایی که همدمی بجز خدا نمی یابی و به کسی و چیزی نمیتوانی دلخوش باشی..❤️👏
.
"آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق و بعد السّفر و عظیم المورد"❤️👏
شب ششم یا هفتم بود، موقع آمار عصرگاهی برخلاف روال قبل خیلی طول کشید، سر و صدای عراقی ها آنقدر بلند بود که از درون سلول بخوبی ناراحتی و خشمگین بودن آنها را میشد تشخیص داد. سوت کشیدن های پی در پی حکایت از اتفاق غیر منتظرهای میداد که برای من در آن سلول انفرادی هم جای سوال و تعجب و نگرانی بود. 🥴
بالاخره بعد از یکی دو ساعت صدای بازشدن درب زندان را شنیدم و از صدای ناله و ضربات کتک کاری مشخص بود گویا مهمانی دیگر برای زندان آورده اند.
سلول من کنار دستشویی و حمام بود، بخوبی صدای شر شر آب و صدای کابل و ضربات مشت و لگد را میشد شنید. نیم ساعتی گذشت بلافاصله درب سلول باز شد و اسیر قد بلند، سراپا خیس آب شده و در آن هوای سرد زندان، با صدای لرزیدن از سرما و درد کتک خوردن ها را با لگد به داخل سلول انداختند.😔
من بلافاصله با دیدن این وضعیت یکی از پتو ها را سریع جمع کردم انداختم روی آن برادر. ضابط_خلیل بلافاصله که وضعیت را دید من را کشید کنار در حالی که چند فحش و ناسزا بهم گفت یک سیلی محکم هم بهم زد..😢
آن اسیر عزیز با همان صدای لرزان گفت..الکیهههههه الکیهههههه، برووووو کناررررر...به طریقی به من رسوند که بزار زودتر گورشون را گم کنن. 😔
دو تا پتو دیگر هم انداختن داخل سلول و ما را تنها گذاشتند. آقا "سعید_پناهنده"، مهمان تازه وارد من در آن سلول بود..😢
ادامه دارد ..💐
راوی : ابوالقاسم تختی🌷
برگرفته از کانال ناگفته های اسارت 🌼
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌺
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
حقیقتاً جای امام راحل خالیست😢💐
کانال خاطرات اسیر مفقودالاثر تکریت ۱۱
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت 🌻
اسیر سمت راست اسمش خدا مراد هست اهل استان فارس توی سلول های الرشید بغداد ما باهم بودیم همیشه خنده رو لبش بود یه گروهبان عباس عراقی نگهبان سلول بود از خدا مراد خوشش میومد صداش میکرد میومد پشت میله های درب اصلی زندان باهاش حرف میزد مترجم حبیب عرب بچه حمیدیه اهواز بود ..یه روزی گروهبان عباس یه خوشه انگور به خدامراد داد ..جالب این بود خدا مراد جلوی گروهبان عراقی خیییلی جِدی بود و باج بهش نمیداد😂
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌸
شاهرخ حر انقلاب 11.mp3
24.72M
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
زندگی نامه و خاطرات 🌸
حُر انقلاب 🌼
شاهرخ ضرغام 🌺
سردار بی نام و نشان 🌸
قسمت ۱۱ 💐
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀
سلام و عرض ادب و احترام 🌻
خاطرات اسارت 🌷
قسمت : ۵ 💐
موضوع : ۱۷ روز زندان انفرادی 🌾
آقای سعید پناهنده، در عملیات رمضان اسیر شده و به زبان عربی هم آشنایی داشتند. او به قول امروزی ها فعال اجتماعی و به مباحث عقیدتی و احکام شرعی و فقهی و قرآنی آشنایی نسبتا خوبی داشته و مسول فرهنگی آسايشگاه ۲ بود.
لازم به توضیح است که در دوران اسارت، همزمان و طبق تقویم کشوری تمام مراسمات ملی مذهبی در حد مقدورات و بصورت مخفيانه انجام میگرفت. در هر آسايشگاه یک مسول ارشد آسايشگاه بود که معمولا از میان عرب زبانان اهل خوزستان انتخاب میشدند. و یک ارشد اردوگاه وجود داشت که معمولا از میان ارتشی ها انتخاب میشد. اگر ارشد اردوگاه به زبان عربی آشنا نبود ، یک عرب زبان خوزستانی هم بعنوان مترجم برای او انتخاب میکردند و در اتاق ارشد اردوگاه که جدای از سایر آسايشگاه ها بود با هم زندگی میکردند.
در مسولیتهای غیر رسمی فیمابین اسرا، نیز هر آسايشگاه مسولین مختلفی داشت . از جمله یک مسول فرهنگی که وظیفه هماهنگی انجام مراسمات را عهده دار بود. کل اردوگاه هم تحت رهبری مخفی شورایی از بزرگان روحانی بود که نسبت به بقیه اعلم و سخنان و راهنمایی های نافذتری را در بین اسرا داشتند.
بگذریم...
پس از اینکه آقا سعید با کابل و شلنگ، زیر آب سرد و از روی لباس خیس حسابی کتک نوش جان کرد، بالاخره عراقی ها خسته شدند و ما را تنها گذاشتند و رفتند.
حالا علت زندانی شدن آقا سعید...
معمولا با هماهنگی مسولان آسايشگاه ها، جابجایی هایی موقتی بصورت یک شبه بدلایل مختلف بین نفرات آسايشگاه ها انجام میگرفت.
رابطی که مسول هماهنگی جابجایی آن روز آقا سعید از آسايشگاه ۲ به آسايشگاه ۸ بود، گویا با دو نفر صحبت کرده بود که آن دو نفر هم به هوای اینکه نفر بعدی رفته، عملا کسی نرفته بود. در نتيجه آسايشگاه ۲ یک نفر کم داشت و آسايشگاه ۸ یک نفر زیاد...و عاقبت آن تنبیه و رندانی شدن آقا سعید!!😂😂
با ورود آقا سعید به زندان و پیدا کردن یک هم سلولی برای سه روز از تنهایی چندین روزه درآمدم.
ادامه دارد ...🌹
راوی : ابوالقاسم تختی 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🌸
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای مشترک آتشبارتوپخانه ارتش و بسیج🌼
دوران دفاع مقدس 🌹
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat💐
سلام و عرض ادب و احترام 🌹
عکس یادگاری اسارت 🌻
https://eitaa.com/nurian_khaterat
@nurian_khaterat🥀