🦋#کتاب_تا_شهادت🦋
🌴چهل روایت از انها که توبه کردند و راه حق پیمودند وتا شهادت رفتند.
《انتشارات شهید ابراهیم هادی》
منزل چهارم / عاقبت عجیب
در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می کرد. او میدانست آقای ابوترابی روحانی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت،😔 اما هیچ گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت!
کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا به ویژه آقای ابوترابی استفاده میکرد. ما هم به جسارتهای او عادت داشتیم.
تنها حُسنِ کاظم عبدالامیر شیعه بودنش بود.😕
از خانواده خوبی بهره برده بود. آنها به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. یک روحانی سید.
تا اینکه یک روز کاظم وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت:《بیا اینجا کارت دارم!》ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و....
اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصا آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد.
حتی به آقای ابوترابی احترام می گذاشت! برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سوال کردیم؛ چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده؟!😳
ایشان هم از قول کاظم عبدالامیر گفت: خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی.
مادرم دیشب خواب حضرت زینب(س) را دیده و این بانوی بزرگوار نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادر شکایت کرده!😭
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی ها را اذیت می کنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمادهام حلالیت بطلبم.😔
کمکم به مرور زمان محبت حاج آقا ابوترابی در دل او جای باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاج آقا می پرسید.
بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابو ترابی بسیار خوب بود تا اینکه قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و ناراحت بود، به هر نحوی سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد.
ادامه دارد.....
═══°✦ ❃ ✦°═══
❤️❤️❤️
👇👇👇
✨ @o_gorji