eitaa logo
|زنوبــــــا|
189 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
282 ویدیو
12 فایل
زنوبا، مهاجرِ سرزمین واژه ها؛ هجرتی به عمقِ اقیانوس درون و کهکشان های اطراف.🪐🌊 ✏️📃📸 🕊🇵🇸/ مهاجرُ إلى رَبّي /https://daigo.ir/secret/82621351
مشاهده در ایتا
دانلود
معشوق همیشه شبیه محبوبش می‌شود. اگر می‌خواهید بدانید چقدر عاشق هستید، ببینید چقدر شبیه محبوب خود می‌شوید.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما!
آن چنان که در تحلیل عرفانی رفتار ابوالفضل در کنار شریعه این گونه گفته اند: دست در آب برد تا ببیند چقدر حسین شده است؟ او دست در آب برد تا او را ببیند چرا که دیگر از عباس چیزی نمانده است هر چه هست حسین است. جای خالی عباس/ص ۲۱
جوونه/🌱
هدایت شده از |زنوبــــــا|
Mahmood Karimi - Darya Ke Be Roodkhaneha (128).mp3
2.33M
صد بار اگر علقمه را فتح کنم هربار دوباره تشنه بر می‌گردم لب تشنه ز علقمه گذشتی آری دریا که به رودخانه ها رو نزند...
هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت. یک عمر همراهِ پدرش جز مشق میدان چیزی ننوشت. روز و شب ی رزم و دور حسین گشتن را در دل و سر می‌پروراند. حسین ع اذن میدان را برایش باطل کرد. لب به اعتراض نگشود. قرار بود لشکر یزید را تار و مار کند. دیکته حیدر را در دل میدان پیاده کند‌ مگر تکرار خیبر کاری برای عباس ع داشت!؟ اما امام طلب آب از او کرد. حتی از دلش نگذشت که چرا رویایم باطل شده. حتی فکرش را نکرد. گفت چشم سمعا و طاعتا یا مولا علی عینی دورِ سرت بگردم شرمنده اهل خیام نباش. من بمیرم مولایم نگرانِ طفلان شده. شما دلت به عباس قرص باشد. (سردار عشق و ادب)
هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت. یک عمر برادرش را با اسم صدا نزد. یک عمر کمتر از مولا به امام و برادرش نگفت. اون موقع وقتی مستأصل و ناچار شد. از دلش جوشش مهر برادری بالا گرفت. به مولایش گفت برادر به فریادم برس. اخا ادرک اخا...ک صحنه ای عاشقانه تر از این هست!؟ (اقای عشق و ادب )
هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت. حتی لب به اب نزد... مولایم تشنه باشد و من آب نوشم!؟ مولایم تیره و تار ببیند و من با قطره ای بینا و توانا شوم؟! هرگز! عقلی که عاشق شد و ادب فرا گرفت، جوانمرد خواهد شد.
هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت. وقتی امان نامه به دستش رسید، مویرگ های کنار شقیقه اش ملتهب شد و دو ابرویِ کمانش را به هم گره زد نزدیک بود تیری پرتاب کند و بر جگر شمر بنشاند. حسین ع که حالت چشم هایش و مشت دستانش را دید به سمتش دوید دو دستش را بر روی قلبش نهاد. عباس سر به زیر انداخت. به تک کفش های امامش خیره ماند. نتوانست به نگاه حسین دل دهد. مدام در سرش می‌پیچید که چرا این امان نامه را باید بگیر؟ یعنی زمین و زمان به من شک کردند؟ امتحان! من جز حسین کسی را دیدم؟ من در قلب حب و محبوبی غیر مولا دارم؟؟ ادب داشت. (الهی دور سرش بگردم... واقعا حالات عباس جز عشق و ادب بود؟)
چو عمود خیمه‌ی عباس برکند، قلب و دل اهل حرم را از جا کند...